از ربانی سالاری به اوباش سالاری؛ تحول ساختار قدرت در جمهوری اسلامی
مجید محمدی
حکومت جمهوری اسلامی در آغاز اقشار متوسط و فقیر اعم از بازاریان و روحانیت و نیز تا حدی تکنوکراتها و نیروهای دانشگاهی را در کنار خود داشت. اما به تدریج با اقتدارگرا تر و تمامیت طلب تر شدن حاکمیت، بخش عمده ای از این سرمایه سیاسی از کف رفت. روحانیت و بازاریان متحد با آنها به تدریج به طبقه برخوردار تبدیل شدند و خود نمیتوانستند به تنهایی از ثروت و قدرت خود محافظت کنند. آنها به مردم عادی برای پاسداری از قدرت خود اطمینان نداشتند و نیرویی بی هویت و مطیع برای انجام این کار میخواستند. آیتالله خامنه ای این موضوع را بیست سال پیش به درستی متوجه شد و به سازماندهی اوباش و لاتهای محلات در گروههای لباس شخصی و بسیج در سراسر کشور پرداخت و سپاه و بسیج را از نیروهای غیر مطیع تصفیه کرد.
همان طور که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی: از تودهها به لاتهای محلات و اوباش تقلیل پیدا میکرد ساختار قدرت آن نیز از ربانی سالاری به اوباش سالاری تحول یافت.
این روند امروز به نقطه ای رسیده که وقتی مقامات حکومت از مردم سخن میگویند تنها لاتهای محلات را که در قالب لباس شخصیها و بسیج سازمان دهی شدهاند مد نظر دارند. همین نیروها هستند که با ارعاب و سرکوب برج لرزان حکومت را در دو دهه ی اخیر سرپا نگاه داشتهاند.
پیشینه تاریخی ارتباط روحانیت و لاتها
روحانیت شیعه همواره خواستار رابطه تنگاتنگ با لاتهای بی چاک دهان، «عرق خور» و «زنباز» (به تعبیر خود آنها) اما توبه کرده و همچنان چاقوکش بوده است. تحصیل کردگان مطیع حتی آنها که در خدمت دستگاههای امنیتی و پلیسی رژیم بودهاند و این دستگاهها را بنیان گذاشتهاند از چنین مرتبه ای در بیت ولی فقیه برخوردار نبودهاند. طیب، حاجی بخشی و ده نمکی مقامی بس والاتر از محمد محمدی ری شهری، سید کاظم کاظمی ا سعید امامیو حتی علی اکبر ولایتی و حداد عادل و محمد باقر قالیباف و احمد توکلی در نزد مقام ولایت فقیه در چند دهه اخیر داشتهاند.
دولت لاتها
با تضعیف پایگاه اجتماعی حکومت، روحانیت حاکم بیش از پیش به لاتهای محلات وابسته شد. هیئتهای مذهبی بهترین بافت و زمینه برای استخدام سربازان فداکار برای حکومت ولایت فقیه بوده و ولی فقیه با علم به این موضوع در این حوزه سرمایه گذاری کرده است. از اولین اقدامات احمدی نژاد در شهرداری تهران تزریق بودجه به این هیئتها بود. حاکمیت تمامیت طلب بر خلاف اصلاح طلبان پایگاه اجتماعی خود را به خوبی میشناسد.
بزرگ ترین شاهد برای ارتباط تنگاتنگ لاتها و دستگاه روحانیت حمایت قاطبه روحانیون از دولت احمدی نژاد به عنوان نماینده این قشر در دور اول ریاست جمهوری او بود. تنها پس از حضور میلیونها نفر در اعتراض به این دولت پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری بود که برخی از روحانیون در برابر آن سکوت کردند (و نه حتی مخالفت). این سکوت میتواند ناشی از ترس از حکومت یا ترس از مردم یا هر دو باشد. دولت احمدی نژاد لاتها و اراذل و اوباش محلات را که در قالب بسیج و نیروهای لباس شخصی در دوران خامنهای سازماندهی شدند به خوبی نمایندگی میکند.
تنها توجه به یکی از مصاحبههای رسانه ای احمدی نژاد و ادبیات او تعلقش به این قشر را حکایت میکند. او در مصاحبه با تلویزیون دولتی ایران در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۸۸ این عبارات را به کار میگیرد: «همه اش کشک است. ... آی زکی، ... خودتان را مسخره کردهاید، ... حرف مفته، ... کله شون رو کردند زیر برف، ... عقل درست درمونی هم ندارند، ... اینها درش را میگذارند، ... مسخره ترین موضع آژانس، ... کارهای آقای اوباما چنگی به دل نمیزنه، ...آنها کوچک تر از آنند که، ... ما شوخی نداریم، ... چهار تو هو بکشند ما میترسیم؟ ... اینهایی که میگن نمیفهمند چی میگن،... چهار تا صهیونیست وحشی، اینها سگ دیگرانند، ... قلاده شون دست دیگرانه، ... گاوهایی که زاییدهاند بزرگ کنند، ... میرن تو دنده سقوط، ... » این گونه ادبیات در فرهنگ عمومی ایران عرفا ادبیات چاله میدانی خوانده میشود که در جمع احمدی نژاد و سپاهیان همراه وی و بیت رهبری جریان دارد.
پیشقراولان جامعه تودهوار
روحانیت شیعه جامعه را توده وار میخواهد تا این توده بی شکل به راحتی دستکاری شده و از روحانیت اطاعت کند. هرگونه تمایز و تفاوت در جهت خلاف این تمایل عمل میکند و باید آن را به استعمار غربی و استکبار جهانی ربط داد. لاتها و اراذل و اوباش که به عنوان «مردم کوچه و بازار» یا «متدینین» در ادبیات روحانیت حاکم مطرح میشوند وظیفه دارند این تکثر اجتماعی و تفاوت در باورها و سیاستها را سرکوب کنند و به زیر زمینها و پشت پستوها بفرستند. بدون این «متدینین»، روحانیت حاکم در حمله به دفاتر مطبوعات، احزاب سیاسی و گروههای منتقد و فعال اجتماعی مثل وکلا و روشنفکران جهت ارعاب آنان با مشکل جدی مواجه بود.
دست باز لاتها
نتیجه ارتباط تنگاتنگ لاتها و روحانیت حاکم در دورههای بحران به خوبی آشکار میشود. در دورههایی که رژیم احساس خطر کند به لاتها اجازه داده میشود که هر طور خواستند با معترضان رفتار کنند. رسوایی بازداشتگاه کهریزک دقیقا از همین ارتباط تنگاتنگ و نتایج آن در دورههای بحران حکایت میکند. این بازداشتگاه که توسط لاتها (که لباس فرماندهی نیروهای انتظامیو قضات را پوشیدهاند) اداره میشد در دوران اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم به محلی برای ضرب و شتم معترضان تا حد مرگ و تجاوز به دختران و پسران تبدیل شد. (نگاه کنید به نامه کروبی بههاشمیرفسنجانی، نوروز، ۱۸ مرداد ۱۳۸۸)
در سوی دیگر این داستان، اراذل و اوباشی که به طور غیر رسمی به عنوان عوامل سرکوب حکومت اسلامی عمل میکنند خود قربانی این رژیم هستند. آنها معمولا از میان اقشار کم درآمد و حاشیه شهری به کار گرفته میشوند و در صورت تغییر موضع مورد پیگرد و مجازات قرار میگیرند. وفاداران به رهبری باید تا ابد به وی وفادار بمانند چون بنا به ایدئولوژی سلطانی، رهبری تا ابد حق مطلق است و وفاداری هواداران نیز جزء لاینفک این مقام باید باشد.
چاقوی دو لبه
لاتها به زبان قدرت نگاه میکنند و حد و مرزی نمیشناسند. به همین دلیل اگر شرایط اقتضا کند حتی به بیت آقای خمینی نیز با زنجير و باتوم و گاز فلفل حمله میکنند. (حمله لباس شخصیها به بیت وی در ۵ دی ۱۳۸۸) خمینی خود برای اِعمال آنچه ارزشهای اسلامی در عرصه عمومی میپنداشت از لاتها بهره میگرفت. در دوران وی بود که حجاب اجباری توسط این نیروها در جامعه تحمیل شد. اما امروز خانواده وی و نزدیک ترین افراد به وی مورد حمله لاتهایی قرار میگیرند که از جانب ولی فقیه وقت حمایت میشوند.
جدایی ناپذیری اسلامگرایی و لاتها
امروز تصور روحانیت شیعه با برنهاده اسلام سیاسی و ایدئولوژی اسلامگرایی بدون رابطه تنگاتنگ با لاتهای مطیع و اراذل وفادار دشوار است چون دیوانسالاری نظامی، انتظامی و امنیتی در همه حال نمیتواند نجات بخش حکومت باشد. روحانیت حاکم به طور آگاهانه از استخدام این گروه اندک در سازمانهای امنیتی و نظامی و انتظامیخود سر باز زده است تا آنها با دست باز و بدون محدودیتهای اداری و بدون مسئولیت در برابر مقامات و نهادهای سیاسی به عملیات بپردازند. سرنوشت اسلامگرایی که از آغاز با اتکا بر همین لاتها به اِعمال ارزشهای اسلامی در جامعه پرداخت امروز به آنها گره خورده است.
منبع:پژواک ایران