ملیگرايی تکثرستيز: ضد غرب و پروندهساز
مجید محمدی
از دل قبرستانهايی که جسد هزاران ليبيايی و حدود صد هزار سوری کشته شده به دست نيروهای بشار اسد و قذافی در آنها دفن شدهاند نوع تازهای از ناسيوناليسم ضد ليبرال و ضد تکثر در ايران سر برآورده است. اين ناسيوناليسم را کسانی ترويج می کنند که از نگاه کردن به افقهای دورتر و روزی که مردم ايران از تماميت خواهی و اقتدارگرايی جمهوری اسلامی رها شده باشند خسته شده و به همين جمهوری اسلامی و رئيس دولت امنيتی آن راضی شدهاند.
کسانی که روزی می خواستند از خاتمی گذر کنند يا همه پرسی برای تغيير نظام و قانون اساسی آن برگزار کنند، ولايت فقيه را به مقامی رسمی و بی خاصيت تبديل کنند و عصر ايدئولوژی مذهبی را پايان يافته تلقی می کردند امروز از بيعتی که نمونهی رنگ و رو رفتهی خاتمی را سرکار آورده به عنوان يک رخداد بزرگ ياد می کنند و از غربيان می خواهند سياست خود را بواسطهی اين انتصاب توسط شورای نگهبان تغيير دهند. کابينهی روحانی که شکل گيری دولت وی نشانهی يک تحول در جمهوری اسلامی برای ملی گرايان ضد ليبرال به حساب می آيد يک شرکت سهامی متشکل از سرکوبگران جنبش سبز (مصطفی پور محمدی، الهام امين زاده)، باند رفسنجانی (نعمت زاده، زنگنه، جهانگيری، علی جنتی)، باند لاريجانی/موتلفه/روحانيت مبارز (رحمانی فضلی، نهاونديان و ظريف) و ناطق (آخوندی)، باند بيت و حزب پادگانی (علوی، دهقان) و باند خود روحانی (ربيعی، سلطانی فر و واعظی) است.
برخی از اين ملی گرايان ضد تکثر پيش از اين مدعی فعاليت حقوق بشری و دمکراسی خواهی بودند (که همهی آنها در يکی دو سال اخير تبخير شده است) و امروز از آن سرمايه استفاه می کنند اما اين ناسيوناليسم ۱) هم در مبانی ، ۲) هم در روش ترويج و ۳) هم در برخورد با رژيم موجود در ايران با دمکراسی و حقوق بشر صدها هزار فرسنگ فاصله گرفته است. مروجان اين نوع ناسيوناليسم اين فاصله را انکار می کنند اما در عمل از افکار گذشتهی بسيار نزديک خود نيز سخنی به ميان نمی آورند.
اين ناسيوناليسم ويژگیهايی دارد:
در مبانی
۱. به تاريخگرايی و منجی گرايی پناه آورده و برای خود نوعی رسالت تاريخی برای نجات ديگران قائل است. ناسيوناليستهای تاريخگرا معتقدند که مام وطن در حال نابودی است و آنها بايد آن را به هر طريق نجات دهند. تجربه نشان می دهد که اين منجيان اگر فرصت حکومت پيدا کنند معمولا به قصابان تاريخ تبديل می شوند. ۲. پناه بردن به نظريهی توطئه. باورمندان به اين ناسيوناليسم تخريب زير ساختهای ليبی و سوريه را نه به نيروهای بشار و قذافی که هر روز بر سر آنها و مردم بی دفاع بمب می ريختهاند بلکه به امپرياليسم امريکا و دول اروپايی نسبت می دهند. آنها تحولات کشورها را نه درون زا بلکه برون زا می دانند و می خواهند اولا چپ نمايی کنند و ثانيا به نقد جامعه و فرهنگ سياسی آن نپردازند. ۳. مخالفت با حق تعيين سرنوشت مناطق مختلف در ايران و محدود کردن دمکراسی در سطح ملی با مقدس سازی تماميت ارضی. ناسويناليستهای ضد تکثر، فدراليسم را توطئهی بيگانگان يا به معنی تجزيه طلبی می گيرند. ۴. مطلق کردن حق اعمال حاکميت استبدادی با مخالفت با دخالت بشر دوستانه. از اين نگاه اگر مقامات جمهوری اسلامی ميليونها ايرانی را قتل عام کنند ديگر کشورها بايد ساکت بنشينند و نگاه کنند. حق حاکميت ملی برای آنها مساوی است با حکومت ولی فقيه بر صغار که تا حد مرگ می تواند آنها را تحقير کند. ۵. نگاه ضد غربی. ملیگرايی ضد تکثر تفاوتی ميان پرز و نتانياهو يا اوباما و بوش قائل نيست و تنها از امريکا و اسرائيل سخن می گويد اما در باب ايران اصرار می کند که رفسنجانی و روحانی با خامنهای و جنتی متفاوت هستند. اين نوع نگاه غير تحليلی به غرب ناشی از رسوبات انديشههای ضد سرمايه داری و ضد استعماری گذشته است که در جهان امروز کمکی به فهم شرايط نمی کنند.
در نتايج
۶. تمرکز بر غرب و متحدانش. کوچک ترين نقض حقوق بشر در اروپا و اسرائيل و ايالات متحده رگهای گردن اينها را کلفت می سازد اما در برابر نقض حقوق بشر در چين و روسيه و ايران و ديگر کشورهايی که جهت گيری ضد امريکايی و ضد اسرائيلی دارند (کوبا، ونزوئلا، اکوادور، کرهی شمالی، سوريه، حماس در غزه) ساکت هستند. ۷. مخالفت با هر گونه تحريم اقتصادی. اين بدين معناست که حکومت بايد قادر باشد سرمايه های کشور را تاراج کند و نفت کشور خرج امتيارات قشر حاکم شود و قشر حاکم با درآمد نفت به آتش افروزی در منطقه بپردازد و دنيا نيز به معاملات عادی خود با رژيم ادامه دهد. ۸. بی تفاوت به نقض حقوق بشر. اين نوع ملی گرايی اصولا کاری با نظام تبعيض و خشونت و نفرت در ايران ندارد. در ادبيات انها بگرديد و ببينيد آيا يک کلمه در باب حجاب اجباری، رفتار اوباشانهی مقامات نظامی، قضايی و سياسی، پارازيت و فيلتر و سانسور، گزينش ايدئولوژيک، نظام رانتی، امتيازات ويژه روحانيون در ساختار حکومتی، کشتن افراد در زندان و خيابان، و هزاران مورد نقض حقوق بشر سخن گفته اند يا نه. موارد اعتراض آنها به نقض حقوق بشر صرفا محدود می شود به نقض حقوق دوستان هم جهت سياسی مشیای که اصلاح طلبان مذهبی در دهه ی هفتاد و هشتاد داشتند. آنها در برابر رانتهای عظيم خود و دوستان اصلاح طلب خود در بخشهای فرهنگ (گرفتن مجوز وارد کردن چاپخانه با ارز دولتی، گرفتن پروژه های عظيم فيلمسازی و سريال سازی به عنوان تهيه کننده، گرفتن فيلم و زينک و کاغذ با ارز دولتی و فروش آن ر بازار آزاد، اخذ مجوز نشر و روزنامه) سکوت می کنند اما نويسندگان و مترجمانی را که با نوشتن زندگی بخور و نمير داشتهاند رانتخوار می نامند. هنگامی که زندانيان ادعای شکنجه کنند می گويند رد زندان ای ايران شکنجه وجود ندارد اما همان زندانيان اگر با تحريمها مخالفت کنند از سوی اينها بزرگ داشته می شوند.
در روش
۹. پرونده سازی. روشهای آن در مواجهه با منتقدان عبارت است از پرونده سازی با دروغ سازی (مثل همکاری منتقدان آنها با گزينش يا گرفتن قراردادهای نان و آبدار از رژيم يا دريافت پول از جنگ طلبان امريکايی)، برچسب زنی (ضد مردم يا جنگ طلب يا تجزيه طلب خواندن آنها)، هوچيگيری و تبليغات ساختگی (مثل قريب الوقوع نمايش دادن جنگ و حملهی ايالات متحده يا اسرائيل به ايران و تکرار اين موضوع در صدها مطلب برای حقنه کردن آن به ذهن خوانندگان). با اين مشخصه به علاوهی غرب ستيزی و نظريهی توطئه است که اين نوع ناسيوناليسم دارد هر روز به جمهوری اسلامی يا قرائت چپ مذهبی دههی شصت (و نه اصلاح طلبی دههی هفتاد) از آن شبيه تر می شود. ۱۰. ضد تکثر است به اين معنا که هر کس با مبانی و نتايج قائلان به اين ايدئولوژی مخالف باشد برچسب جنگ طلبی و تجزيه طلبی و تحريم طلبی می خورد تا کسی غير از آن در عرصه نماند. روشهای کيهان شريعتمداری در ربط دادن همهی فعاليتهای نهادها به سران سرمايه داری و صهيونيزم بشدت در آثار قائلان به اين نوع ناسيوناليسم پر رنگ است. ۱۱. عدم وفای به عهد. اکثر اين ناسيوناليستها که حاضر نيستند يک قدم از تماميت ارضی ايران حتی با رفراندم در مناطق مختلف کشور کوتاه بيايند و در رسای مام وطن ناله سر می دهند شهروندان کشورهای اروپايی و امريکای شمالی و استراليا هستند و در هنگام اخذ شهروندی سوگند خوردهاند که به کشور جديد خود وفادار باشند.
با اين اوصاف قائلان به اين ديدگاه منتقدان خود را خائن به ميهن (در عين آن که ممکن است خود را جهان وطن بنامند)، مروج کشتار ايرانيان (به واسطهی تجزيه طلبی که آن را از فدراليسم نتيجه می گيرند)، همکاران نئوکانها (جنگ طلبان امريکايی) و مروج مرگ ايرانيان از گرسنگی و بيماری به خاطر تحريمها معرفی می کنند. هرکس با چاق تر شدن گربههای سپاه مخالفت کند يا معتقد به فدراليسم باشد يا جمهوری اسلامی را رژيمی خطرناک برای منطقه و دنيا بداند می شود ضد ملی.
نگرش محوری ملی گرايی ضد تکثر
تمايز اين نوع ناسيوناليسم از انواع قبلی تمرکز بر نظريهی توطئه و منجی گريی است. نظريهی توطئه در فرهنگ سياسی يک بسته بندی است که ديگر نتايج خود مثل پرونده سازی برای مخالفان و منتقدان، هوچيگری (سر و صدا راه انداختن برای هيچ)، فرعی کردن موضوع نقض حقوق بشر، محدود کردن دمکراسی به حقوق خود و دوستان و همزبانان و همدينان و هم نژادان، و حق دادن به ديکتاتورها برای گرايش ضد غربی (مثل حق دادن به خامنهای در عدم اعتماد به دول غربی) و برخورد امنيتی با مخالفان (تا حد بر شمردن خدمات فاشيستهايی مثل داوری به عنوان خدمت به مام ميهن) را به همراه می آورد.
ناسيوناليسم هوچی
اين اولين بار نيست که ملی گرايی به ابزاری برای فراموش کردن دمکراسی و حقوق بشر يا پايمال کردن حقوق ديگران يا برچسب زنی و لجن مال کردن ديگران استفاده می شود و آخرين بار هم نيست. حتی کسانی مثل احمدی نژاد در سال های پايانی دولتش به ملی گرايی پناه برده بود چون تبليغاتچیها می دانند از اين طريق می توانند با احساسات مردم سخن بگويند. اما ملی گرايی سنتی در ايران دمکراسی خواه و حداقل خواهان استيفای حقوق مدنی بود. حتی ملی- مذهبیها در اين جهت با ملی گرايان سکولار همراهی داشتند. ملی گرايان سکولار و مذهبی نسلهای گذشته از فعالان عرصهی پيگيری حقوق بشر در ايران بودهاند.
اتحاد موقت اما کاربردی
اين نوع ملی گرايی لابييستهای جمهوری اسلامی، کسانی را که می خواهند راهی برای بازگشت به وطن (پس از مهاجرت به دلايل مختلف از جمله سوداهای سياسی و اقتصادی) پيدا کنند، سرخوردگان از مبارزه با رژيم، ضد امپرياليستها و ضد صهيونيستهای چپ، برخی اصلاح طلبان مذهبی، ملی گرايان فاشيست، و برخی ملی گرايان سوسياليست را با هم در يک جهت متحد ساخته است. لابييستهای نفتی امريکايی و اروپايی نيز که خواستار سرمايه گذاری در بخش انرژی ايران هستند با اين جريان همکاری می کنند. اينها اهداف مختلفی دارند و نبايد همه را طرفدار جمهوری اسلامی معرفی کرد اما فعلا در يک هدف که برداشتن تحريمها و سرازير شدن دلارهای نفتی هر چه بيشتر به جيب خامنهای و سپاهيان و مراجع قم و نزديکانشان و به طور مختصر کاست حکومتی است با هم توافق دارند.
منبع:گویا نیوز