پس از کشتهشدن سلیمانی، مسئول اجرایی برنامهی گسترشطلبی نظامی و فخریزاده، مسئول پیشبرد برنامهی هستهای جمهوری اسلامی (مدیر پروژه و نه دانشمند هستهای) دولتهای اروپایی و دمکراتها در ایالات متحده این دو عملیات را ترور، غیرقانونی، نادرست، مجرمانه، مضر و دیوانهوار خواندهاند. آنها همان ادبیات دستگاه جمهوری اسلامی را در باب دانشمند هستهای بودن فخریزاده تکرار می کنند بدون آن که به نظامی بودن وی و قرار داشتن برنامهی هستهای تحت اختیار سپاه اشاره کنند.
جان برنن رئیس سازمان سیآیای در دولت اوباما کشتهشدن فخریزاده را مجرمانه، تروریسم و نقض قوانین بینالمللی خواند. او جمهوری اسلامی را صرفا به دلیل دولت مستقر بودن متفاوت از القاعده معرفی میکند بدون توجه به این که داعش نیز به یک دولت با گسترهی سرزمینی و ابزارهای اعمال قدرت تبدیل شده بود.
برنی سندرز سناتور دمکرات از ایالت ورمانت هدف آن را اخلال در دیپلماسی خوانده است گویی این عملیات از سوم نوامبر تا ۲۷ام نوامبر ۲۰۲۰ طراحی و اجرا شده است.
بن رودز از همکاران اوباما در کاخ سفید کشتهشدن وی را عملی وحشتناک اعلام کرده است گویی عالم سیاست و قدرت با احساسات اداره می شود. لیندا سرسور از اسلامگرایان فعال حزب دمکرات گفته است که «تصور کنید ایران همین کار را با اسرائیل انجام دهد» بدون توجه به چهل سال عملیات تروریستی مستقیم جمهوری اسلامی و نائبان آن علیه یهودیان و شهروندان اسرائیل در آرژانتین، بلغارستان و تایلند و کمک مالی و نظامی و تدارکاتی به فلسطینیها.
نامزد بایدن برای وزارت خارجه نیز معتقد نیست سپاه پاسداران باید در فهرست گروههای تروریستی قرار میگرفته است، علی رغم ترور صدها ایرانی در چهار دههی گذشته و هزاران عراقی (مثل خلبانان نظامی) بعد از سقوط صدام.
نظام اسلامی در ایران از روزی که چپها، اسلامگرایان را در دیگ بزرگ تنوعطلبی دولتی و مهندسی جمعیتی خود قرار دادند حتی بیش از دههی هشتاد که شیفتهی اقدامات ضد امپریالیستی آن بودند (مثل کشتن ۲۴۱ تنفگدار امریکایی در بیروت) به یکی از نظامهای محبوب در میان آنها تبدیل شده است. چپها بر این باورند که با لبخند و دادن اقامت به فرزندان مقامات و تسهیل ساخت مسجد و مدرسهی علمیه در اروپا و امریکا در کنار بستن چشم بر برنامهی هستهای و موشکی می توانند جمهوری اسلامی را از جاهطلبی مدیریت جهانی، حذف تمدن غربی و تروریسم دولتی منصرف و به نظامی عادی و عضوی از جامعهی جهانی تبدیل کنند.
بیحاصلی سیاست مماشات دول اروپایی و دمکراتهای امریکا را در چهار موضوع تروریسم، حقوق بشر، سیاست موشکی و هستهای و گسترشطلبی منطقهای جمهوری اسلامی توضیح می دهم.
حقوق بشر
موضوع حقوق بشر از موضوعات مورد توافق احزاب سیاسی، دولتها، نهادهای مدنی غربی و سازمانهای بینالمللی در نقد سیاستهای جمهوری اسلامی بوده است و غربیان با گفتگو و همدلی (تا حد محکوم کردن کشته شدن نیروهای سپاه یا بعضا سکوت در برابر سرکوب و کشتار مردم ایران) تلاش کردهاند مسیر مقامات را تغییر دهند اما در عرض ۴۲ سال گذشته این انتقادات و همدلیها هیچ تاثیری بر رفتار جمهوری اسلامی نداشته است. چرا؟ اول به دلیل این که انتقادات با مجازات همراه نیست؛ جمهوری اسلامی برای نقض نهادینه و مداوم حقوق بشر هیچ هزینهای نپرداخته است. دوم آن که انتقادات، سازگار و پیوسته و هماهنگ نیست؛ در برخی موارد انتقادات با جدیت دنبال می شود مثل اعدامها اما در موارد دیگر مثل سرکوب روزنامهنگاران و بهاییان و زنان و همجنسگرایان انتقادات موردی و گهگاهی است؛ سوم آن که حقوق بشر برای برخی دولتها و نهادهای غربی اصولا اولویت نیست بلکه عامل خودنمایی و فخر فروشی است؛ و چهارم آن که اولویت سازمانهای بینالمللی اصولا نه حقوق بشر بلکه بقای خود آنها بوده است. برای سنجش تاثیرات سیاست مماشات در این قلمرو به گزارشهای عفو بینالملل و کمیسر ویژهی سازمان ملل در حوزهی حقوق بشر در ایران مراجعه کنید.
تروریسم
از سال ۱۹۷۹ تروریسم دولتی جمهوری اسلامی در داخل و خارج کلید خورد و تا امروز تداوم داشته است. در هیچ دورهای عملیات تروریستی جمهوری اسلامی و نائبان آن متوقف نشده است. پالوده خوردن صدها مقام یا چهرهی دانشگاهی یا روزنامهنگار یا فعال سیاسی غربی با مقامات این روند را متوقف نکرده است. حکومت بهترین استفاده را از دوگانهی ساختگی میانه رو و رادیکال برده است. حتی دادگاه میکونوس که در آن برخی از سران جمهوری اسلامی محاکمه و بازداشت شدند موجب توقف این رفتار نظام نشد.
جمهوری اسلامی با سرافرازی به عملیات تروریستی در داخل و خارج اقدام می کند و مسئولیت آن را نیز نمی پذیرد و عوامل عملیات تروریستی را نیز با گروگانگیری از شهروندان اروپایی برای مبادله، آزاد می کند. دول اروپایی و ایالات متحده در این زمینه هیچ گونه اقدام بازدارندهای انجام ندادهاند (غیر از دولت ترامپ در منع ورود ایرانیان به امریکا) و عملا واقعیت این رژیم را در این حوزه پذیرا شدهاند. جمهوری اسلامی امروز پناهگاه اعضای گروههای تروریستی از سراسر عالم است.
برنامهی موشکی و هستهای
چهار دههی گفتگوی «سازنده» و حتی «انتقادی» دول اروپایی و مذاکرات پنهانی و اشکار ایالات متحده در کند کردن برنامهی موشکی جمهوری اسلامی هیچ موفقیتی نداشتهاند. در برنامهی هستهای در نهایت تحریمهای دولت اوباما مقامات را به سر میز مذاکره کشاند اما توافق نهایی برنامهی اتمی جمهوری اسلامی را دست نخورده باقی گذاشت. توافق اتمی با سه ویژگی مدت اندک محدودیتها، عدم بازرسی از مراکز نظامی و بازرسی خود دولت از سایتهای مشکوک یک لطیفهی سوگناک و «توافق برای اصل توافق» بود و نه توافقی برای بستن دست مقامات از ساختن بمب.
با توجه به عدم نظارت بر سایت های نظامی هیچ تضمینی برای توقف برنامهی هستهای متوجه به ساخت بمب اتمی وجود ندارد. فتوای خامنهای در این زمینه تنها یک مانور تبلیغاتی است که جان کری و همراهانش میتوانند باور کنند. حتی باورمندان جدی به نظام در داخل کشور خامنهای را آن قدر خام نمیدانند که ساخت بمب را بر اساس یک توافق نیمبند رها کرده باشد.
گسترشطلبی منطقهای
دول اروپایی و ایالات متحده عملا کار چندانی برای محدود کردن برنامهی گسترشطلبی منطقهای جمهوری اسلامی انجام ندادند، حتی دولت ترامپ که محدودیت آن را یکی از شروط ۱۲ گانهی وزارت خارجه امریکا قرار داده بود. در زمانی که امریکا و همپیمانان آن در عراق بودند، دست جمهوری اسلامی برای بسط نفوذ باز گذاشته شده بود و مقامات امریکایی (مثل جان کری) از نیروهای سپاه قدس (مثل قاسم سلیمانی) که به طور کیلویی از علی خامنهای ( به خاطر به کشتهدادن دهها هزار جوان ایرانی در جنگ) درجههای سرتیپی و سرلشگری دریافت کرده بودند تحت عنوان ژنرال تعریف و تمجید میکردند.
براندازی طالبان و صدام از قدرت و جنگ با داعش توسط ائتلاف غربی همه در جهت منافع جمهوری اسلامی و بسط نفوذ آن در منطقه بوده است و بعید است مقامات غربی متوجه این موضوع نبوده باشند. آنها در تاسیس این نظام نیز همهی زمینهها را برای برامدن نظام آماده کردند از پذیرش خمینی به فرانسه که دسترسی همهی رسانههای خبری غربی را به وی آسان کرد تا مذاکرات پنهانی با خمینی و همراهانش برای انتقال قدرت.
خمینی را انقلابیون چپ و اسلامی بر سر کار آوردند اما دول غربی در دادن تریبون به وی و خنثی کردن تلاشهای ارتش و مخالفان سیاسی وی بیاثر نبودند.
علی رغم ادعای جمهوری اسلامی، براندازی نظام هیچگاه سیاست رسمی و غیررسمی دول غربی نبوده است. دول غربی همیشه به دنبال مهار و بر سر عقل آوردن جمهوری اسلامی بودهاند که در این زمینه شکست خوردهاند. دولتهایی که به دنبال براندازی یک نظام هستند مجسمههای عریان موزههای خود را چادر نمیکشند تا حسن روحانی از موزهای دیدار کند، کارگزاران فمنیست آنها برای دیدار با مقامات ایرانی در تهران حجاب اجباری (نماد سرکوب زنان) به سر نمیکنند یا سفرای سابق جمهوری اسلامی را در دانشگاههای غربی (مثل حسین موسویان در پرینستون) به عنوان استاد جاسازی نمیکنند تا مذاکرات اتمی را به پیش برند. کسانی که از سیاست خشنودسازی دفاع میکنند باید با واقعیات روی زمین نشان دهند که رفتار جمهوری اسلامی را تغییر دادهاند.
چنان که میبینید سیاست خشنودسازی و مماشات با جمهوری اسلامی از تاسیس تا امروز در هیچ یک از این زمینهها جنبهی بازدارندگی موثری نداشته است. جمهوری اسلامی به ادعای مقامات هنوز همان نظام انقلابی سال ۵۷ است با عِده و عُدهی بیشتر در حوزههای امنیتی و نظامی. مقامات جمهوری اسلامی سیاست خشنودسازی و مماشات را نشانهی ضعف دول غربی تلقی کرده و به کارهای خود در چهار حوزهی فوق ادامه دادهاند.
ظاهرا تیم بایدن می خواهد برای چهار سال دیگر نیز این سیاست را ادامه دهد. تا زمانی که یکی از موشکهای جمهوری اسلامی به نیویورک یا یکی از ناوهای امریکایی اصابت نکند این سیاست پایان نمی پذیرد اگر بایدن در این موارد نیز همانند زمانی که دریانوردان نیروی دریای امریکا در خلیج فارس بازداشت شده بودند به تلویح نگوید «هیچ اتفاقی نیفتاده است.» (در مصاحبه با سیبیاس)