- در اوج دوران بحران کرونا که بر اساس گزارش منابعی از مذاکرات شورای امنیت ملی کشور، تا کنون تا ۱۸ هزار نفر تلفات داشته است، علی خامنهای که حدود یک ماه است از دیدهها پنهان است، به سخرانی در باب نیاز بشریت به منجی پرداخت. او در این سخنرانی با دو مقدمه همیشگی به نتیجهگیری همیشگی در باب نیاز به امام زمان پرداخت تا حکومت نایبش را توجیه کند. این منطق چه مشکلات درونیای دارد و در شرایط بحران چه لوازمی پیدا میکند؟
منطق درونی نگاه آخرالزمانی
سخنان علی خامنهای در نیمه شعبان پراکنده و آشفته است؛ تا حدی که در مورد تعداد مرگومیر خطای بزرگی مرتکب میشود (یک میلیون مرگومیر ناشی از ویروس کرونا) و در این مورد چون خطا خیلی واضح بود، مجبور به تصحیح میشود (کاری که در سنت رهبری خامنهای بسیار نادر است.) منطق درونی بحث وی از نگاه موعودگرای شیعه، بالاخص نگرش اسلامگرایان، بدین قرار است (شکلبندی بحث وی از نویسنده این مطلب است و نه گوینده):
مقدِم: «بشر با این همه پیشرفتهای علمیِ حیرتآور که بهکلّی وضع زندگی را در جهان تغییر داده است، احساس خوشبختی نمیکند. بشریّت دچار فقر است، دچار بیماری است، دچار فحشا و گناه است، دچار بیعدالتی است، دچار نابرابری است، دچار شکاف طبقاتی بسیار وسیع است.» (۲۱ فروردین ۱۳۹۹)
تالی: «شاید در تاریخ بشر کمتر دورهای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری در همه جای عالم جامعه بشری به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند.» (همانجا)
نتیجه: او از دو ادعای فوق به این نتیجه میرسد که «ایجاد قسط و عدل؛ این، آن چیزی است که جز از دست قدرت الهی که از آستین حضرت بقیّةاللّه بیرون میآید، امکانپذیر نیست. و این عدلی هم که انتظار هست حضرت به وجود بیاورند.» (همانجا)
مشکلات هر سه گزاره
مشکلات مقدم ایشان بدین قرار است:
۱. همه اموری که ایشان به طور مطلق ذکر میکنند، شاخصهایی برای اندازهگیری دارند. نمیتوان به طور مطلق از این شاخصها سخن گفت که وجود دارند یا خیر. خامنه ای نگاهی فلهای و سیاه و سفید به این موارد دارد؛
۲. نمیتوان همه دنیا و هشت میلیارد انسان را یک کاسه کرد و به آنها چیزهایی را نسبت داد. کافی است به جدول توسعه انسانی سازمان ملل مراجعه کنید و کشورها را با هم مقایسه کنید تا ببینید مدعیان سیاهی همه دنیا و آخر الزمانیها، خود چه دستاوردهایی داشتهاند. در همه شاخصهای فوق، جوامع صنعتی غربی موفقیتهای قابل توجهی در دو قرن اخیر داشتهاند و به جوامع دیگر یاری رساندهاند، در حالی که رژیمهای تمامیتخواه یا اسلامگرا در جوامع عقبمانده یا جوامعی مثل ایران، فقر و بیعدالتی و بیماری را تشدید کردهاند؛
۳. اموری را که خامنهای و دیگر اسلامگرایان شیعه و سنی گناه و فساد تلقی میکنند، مثل آزادی زنان در انتخاب نوع پوشش خود یا روابط صمیمی یا آزادی بیان یا تولید محصولات فرهنگی، دستاوردهای بشری هستند و نه نقاط تیره و تار در تاریخ بشر. عادت اسلامگرایان، یک کاسه کردن موضوعاتی است که ربطی به هم ندارند یا اصولا معنای دیگری دارند.
مشکلات تالی ایشان بدین قرار است:
۱. هیچ تحقیق میدانی چنین ادعایی را گواهی نمیدهد. این ادعا بیاساس و ساخته تخیل رهبران جمهوری اسلامی ایران و اسلامگرایان شیعه است؛
۲. بر خلاف ادعای خامنهای، ایده منجی تنها در برخی ادیان وجود دارد (ادیان سامی) و در برخی غایب است. بخش قابل توجهی از مردم دنیا اصولا دیندار نیستند تا چنین احساس نیازی داشته باشند؛
۳. اکثر مردم دنیا به رهبران سیاسی قدرتمند و پاسخگو و شفاف احساس نیاز میکنند و نه منجی، اما تفاوت بنیادی میان منجی و رهبر وجود دارد. حتی رهبران فرهمند را نمیتوان با منجی یکی دانست؛
۴. به دلیل واقعیت عدم احساس نیاز به منجی در میان بخشی از جامعه بشری، موعودباوران در مقام دانای کل نشسته و به افراد چنین نسبتی را میدهند که آنها احساس نیاز دارند، اما خود نمیدانند: «همه این احساس نیاز را دارند؛ منتها بعضی آگاهانه، بعضی غیرآگاهانه.» (همانجا)
مشکلات نتیجه ایشان نیز بدین قرار است:
۱. از مقدم و تالی ایشان نمیتوان بالضروره به نتیجه ایشان رسید. حتی با فرض قبول، نمیتوان تصور کرد که منجی کس دیگری غیر از فرزندان ائمه شیعه باشد، چون نگرشهای آنها (که در روایات به دست ما رسیده) به هزار و چهار صد سال قبل تعلق دارند و نمیتوانند به نیازهای امروز پاسخ دهند؛
۲. همه مورخان تاریخ اسلام در وجود تاریخیِ پسری برای امام یازدهم شیعیان، توافق ندارند. بر اساس یک نوع تفسیر، ایده «امام زمان» بیشتر یک باور است تا امری تاریخی. در مورد وجود داشتن فردی که همیشه پنهان بوده و افراد معدودی که از وجود وی منتفع میشدهاند، به وجود وی شهادت دادهاند، نمیتوان با قطعیت نظر داد؛
۳. قائلان به ظهور، در حوزه تاریخی بودن این امر بیانهای دوگانه دارند: برخی معتقدند که این رخداد پایان تاریخ است و برخی آن را پایان تاریخ نمیدانند. خامنهای هر دو دیدگاه را باهم دارد: «در همه ادیان وعده یک فرج و یک حرکت عظیم الهی در انتهای تاریخ [هست]، که البتّه این هم پایان تاریخ نیست.» (همانجا)
۴. خامنهای بر این باور است که «مشکلات گوناگونی در زندگی پیش میآید، انسان در مواجهه با این مشکلات نبایستی مأیوس بشود؛ باید انتظار فرج داشته باشد.»
در جوامع شیعه، این انتظار کارکردی دوگانه داشته است: هم عامل تحرک سیاسی (در میان اقتدارگرایان و تمامیتخواهان موعودگرا که شیعه را به ایدئولوژی سیاسی تقلیل دادهاند)، و هم عامل عدم تحرک سیاسی و انتظار برای ظهور (در میان سنتگرایان و بخشی از موعودگرایان) بوده است.
۵. آرامش روانیای که خامنهای ادعای آن را دارد («آرامشِ روانیِ ناشی از انتظار فرج») با انتظار غیراسلامگرایانه آسانتر محقق میشود تا کسب قدرت و سرکوب یک ملت برای انحصار قدرت در دست خودیهای موعودگرا و ولایتمدار. کدام گروه از دینداران آرامش روانی بیشتری دارند؛ آنها که آزادی دین و بیان و تشکل دیگران را به رسمیت میشناسند و احترام میگذارند، یا آنها که هر روز در کار سرکوب دیگر ادیان و دیدگاهها هستند و وجود «امام دوازدهم» را ابزار توجیه پرداخت مالیات دینی و قدرت مطلقه نایب وی میدانند؟
چرا این بحث، در دوران بحران کرونا؟
در تاریخ چند صد ساله روحانیت شیعه، همیشه در دورههایی که جامعه با سختی و دشواری مواجه بوده، این قشر نسخهای جز «بشارت ظهور منجی» نداشته است، در حالی که بلایای طبیعی و انسانی و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیازمند مدیریت علمی و عقلانی و تجربی هستند. در شرایطی که حکومت ایران در مواجهه با بحران کرونا از ابتدا ناکارآمدی خود را اثبات کرده است، طبیعی است که رهبر جهموری اسلامی ایران به جای گزارش دستاورد، به سراغ وعدههای آرمانی و مذهبی مثل ظهور امام زمان میرود.
علی خامنهای در سخنرانی نیمه شعبانی خویش به خلاصه کردن اخبار منفی جوامع غربی (موارد منفرد و نادر که ربطی به دولتها ندارد) و کارهایی که در سطح جامعه توسط برخی ایرانیان انجام میشود، پرداخت و هیچ سخنی در مورد اقدامات حکومتی که همه اجزایش تحت نظر وی کار میکنند و مستقیم و غیرمستقیم منصوب وی هستند، نگفت. خامنهای وقتی در کرسی سخنرانی مینشیند، فراموش میکند که رهبر یک کشور است و در مقام یک فعال سیاسی بدون هیچ گونه مسئولیت سخن میگوید. او فراموش میکند که صدها میلیارد دلار بودجه کشور در اختیار وی و منصوبانش است و کشور در شرایط این بحران به حال خود رها شده است.
انتظار فرج و گشایش یا باور به منجی، شاید برای کودکان و مادر بزرگهایی که مسئولیتی در جامعه ندارند، کارکرد مثبت داشته باشد، یا اگر کارکرد مثبتی نداشته باشد، به حال دیگران مضر نیست (مثل داستان آلیس در سرزمین عجایب)، اما استفاده از این ادبیات توسط کسانی که مسئولیت مدیریت بحران و تخصیص و توزیع منابع و بسیج نیرو را در این شرایط دارند، معنای دیگری جز فریب و انحراف افکار عمومی و شانه خالی کردن از مسئولیت ندارد. در همین نقاط است که ضرورت تفکیک نهادهای دینی از دولت (مدیریت جامعه و سیاستگزاری) بیش از همیشه احساس میشود.
منبع:پژواک ایران