مشکلات دروازه بانان سابق رسانهها
مجید محمدی
گرايشی در ميان بخشی از اصلاح طلبان سابق که معلوم نيست هنوز اصلاح طلب ماندهاند يا خير و اگر اصلاح طلبند از چه سنخی و نوعی (خودشان نمی گويند) وجود دارد که به جای تمرکز بر نقد حکومت و قدرت صرفا به نقد مخالفان می پردازند با اين برنهادهی اصلی که ميان اپوزيسيون و پوزيسيون تفاوت چندانی وجود ندارد. آنها که سی سال است در برابر نقض حقوق انسانهای عادی در جامعه سکوت کرده و صرفا از حقوق فعالان سياسی نزديک به خود دفاع کردهاند اکنون با اين موضع عملا ديگران را به سکوت دعوت می کنند.
اين گرايش اگر فقط در داخل کشور بود می شد گفت که "نمی توانند قوهی نقادی خويش را مصرف حکومت کنند و فشار رويشان زياد است، خب بايد به مخالفان بپردازند" که حقشان است. البته افراد حق دارند نه پوزيسيون و نه اپوزيسيون باشند اما در عين حال نمی توانند در برج عاج نشسته و برای همه دستورالعمل صادر کنند يا کنشگران را صرفا به خاطر کنشگری محکوم کنند در حالی که با برخورداری از امکانات عمومی حداقل در دهههای شصت و هفتاد در کنار حاکمان و خود از حاکمان بودهاند. چون اين گرايش هم در خارج کشور و هم در داخل مشاهده می شود طبعا بايد به دنبال تبيين ديگری گشت.
اگر گرايش فوق صرفا نقادی برای ارضای عقل و دغدغههای انسانی بود بايد اين نحوه رفتار را در هنگامی که همين افراد دارای روزنامه و مجله بودند (و می توانستند در زير عبای روحانيت حکومتی از نوع چپ آن فعاليت سياسی و رسانهای کنند)- و غير خودیها از اين امکانات برخوردار نبودند- هم مشاهده کرد، به اين معنا که از اپوزيسيون انتقاد می کردند و به آنها نيز فرصت پاسخگويی می دادند. اما افراد دارای اين گرايش در شرايط قدرت تنها با خودیها می پريدند و نه تنها دغدغهی نقادی نداشتند بلکه تنها دغدغهشان قدرت و بهره گيری از امتيازات قدرت بود و اکنون که از قدرت اخراج شدهاند تنها به سراغ مخالفان می روند.
تبليغ نااميدی
سخن اصلی اين گرايش اين است که اگر مخالفان حاکم شوند همانند حکومت عمل خواهند کرد (بدون تفکيک ميان گروه های مختلف اپوزيسيون و بدون هيچ دليل و شاهدی) پس بهتر است با همين "شر موجود" بسازيم و بسوزيم، درست در مقابل منطق دمکراسی که می گويد به همه فرصت حکومت داده شود تا در صورت انتخاب توسط مردم معلوم شود برنامههای کدام گروه کار می کند. چرا مردم هميشه همه بايد فقط به يک گروه فرصت بدهند و نا اميد برگردند؟ حتی اگر اين سازوکار را در شرايط امروز ايران غير عملی بدانيم پاسخ منتقدان حکومت آن است که "آرزو و اميد به آزادی و دمکراسی را از ما نگيريد."
سخن فوق را کسانی می گويند که خود حدود دو دهه بر کشور حاکم بوده و مقاماتی تا حد معاون دادستان کل کشور و مشاورت وزير و معاون رئيس جمهور را داشتهاند. اگر کسانی که سه دهه حقوقشان توسط حکومت جمهوری اسلامی پايمال شده امروز به سراغ سوابق اين افراد نمی روند (چون چند سالی به زندان رفتهاند و چوب حکومت بر تن آنها نيز نواخته شده) اين گروه نبايد احساس کنند که گذشته فراموش شده و امروز زمان شنيده شدن مواعظ آنهاست.
اين افراد معلوم نيست مقام برتری اخلاقی برای نصيحت ديگران را از کجا آوردهاند: از اين که خود تحت عبای روحانيت فعاليت سياسی می کردهاند و ديگران چنين نکردهاند؟ يا اين که جام جهان بينی دارند که بقيه از آن محروم هستند؟ يا تجربهی دو دهه برخورداری از رانتهای رسانهای حکومت را در کوله دارند؟ معلوم نيست چرا اين افراد رويای آزادی را به دور ريختهاند.
انتقاد از خود
اين افراد دو نقد از مخالفان حکومت عرضه کردهاند که هر دو کاملا بی ربط است. اول اين که چرا مخالفان و منتقدان از خود انتقاد نمی کنند. منتقدان حکومت قرار نيست از خود انتقاد کنند. "انتقاد از خود" سنت مارکسيستهاست که بعدا به اعتراف در تلويزيون جمهوری اسلامی ارتقا يافت. اولا طرفداران حکومت يا حاميان وضع موجود بايد از آنها انتقاد کنند که می کنند. و ثانيا بايد فضای رسانهای آنقدر آزاد باشد که هر گونه انتقادی جريان پيدا کند که امروز فضای مجازی چنين است. هر که کالايی دارد به ميدان می آورد. ديگر در دهههای شصت و هفتاد نيستيم که آقايان عباس عبدی و مرتضی نبوی و محمود دعايی و هادی خانگی و دوستانشان در چهار روزنامهی سلام، رسالت، کيهان و اطلاعات تصميم بگيرند که سخن چه کسی بايد شنيده شود و سخن چه کسی نبايد شنيده شود. اين چهار تن و همراهانشان ظاهرا هنوز در دههی شصت زندگی و رويای شيرين دروازه بانی انحصاری يادداشت سياسی و تعيين تيتر را هر روز با خود مرور يا تجربه می کنند.
اگر انتقاد از خود به شيوهی مارکسيستی کار خوبی است-که نيست- چرا "نه پوزيسيون- نه اپوزيسيون" اين کار را از خود شروع نمی کند: از اشغال سفارت امريکا تا کشتار سال ۶۷، از انحصار رسانهای حکومتیها در دهههای شصت و هفتاد تا کارنامهی دولت خاتمی و مجلس ششم. چرا دروازه بانان سابق تحليل و خبر در کشور از نوع دروازه بانی خود در گذشته و حضور خود و دوستان در شوراهای سانسور و مميزی فيلم و کتاب و مطبوعات در وزارت ارشاد انتقادی به عمل نمی آورند؟
دروازه بانانی که همچنان می خواهند دروازه بان باشند
نقد دوم آن است که اپوزيسيون نقد ناپذيرند. مگر اپوزيسيون دست و زبان منتقدان را مثل حکومت بسته است؟ نقد ناپذيری اپوزيسيون يعنی چه؟ يعنی هرچه منتقدان آنها می گويند بايد بگويند درست است و دنبال توصيههای آنان راه بيفتند؟ وقتی رسانهها در خارج کشور آزادند و هر که هر چه خواست می نويسد ديگر نقد ناپذيری يعنی چه؟ اگر منظور آن است که راديوها، تلويزيونها و سايتهای خبری مخالفان دروازه بانی خود را به چهار نفر فوق و همکاران سانسورچی سابقشان در سردبيریها نمی دهند، درست است؛ مخالفان نقد ناپذيرند.
دروازه بانان سابق مطبوعات می گويند منتقدان بايد در مقابل نقض حقوق افراد با احتياط سخن بگويند تا حاکمان را عصبانی نکنند. آنها نمی توانند در مورد نقض حقوق بشر خفقان بگيرند تا مبادا حکومت لجبازی نکند. ممکن است کسی را به حبس ابد محکوم کنند و منتقدان از حکومت در اين باب انتقاد کنند و بعد حکومت فرد مورد نظر را اعدام کند. مسئول کشته شدن آن فرد، حکومت است يا منتقدان؟ چرا دروازه بانان سابق (سانسورچيان) هنوز برای ديگران تعيين تکليف می کنند؟
پيشنهادی که مشخصا از اين گونه نقدها بيرون می آيد آن است که در حالی که حکومت (دوستان و همپيمانان دروازه بانان سابق خبر و تحليل در کشور) به فساد و سوء استفاده از قدرت مشغول است منتقدان بيايند و يکديگر را انتقاد کنند. اما سخن منتقدان حکومت آن است که دروازه بانان سابق با تسهيل سقوط حکومت ديکتاتوری بگذارند ديگران هم يک دورهای بر سر کار بيايند؛ آن گاه منتقدان حکومت موجود از آنها نيز انتقاد خواهند کرد.
نقد را بگذاريد، نسيه را بچسبيد
بُرنده ترين نقد، نقد قدرتمندان است و نه نقد کسانی که نقشی در سياستگذاریها ندارند. منتقدان امروز حکومت بيايند نقد سياستمداران موجود را رها کنند و به سياستمداران محتمل آينده که ممکن است هيچگاه به قدرت دست نيابند بپردازند؟ اين ديدگاه چقدر موثر است و چقدر خريدار دارد؟ دروازه بانان سابق چنين عمل می کردند که گويی پروندههای قضايی ابزار معاملات پشت پردهاند اما منتقدان بر اين باورند که آنها بخشی از موادی هستند که در حوزهی عمومی می توان در مورد آنها بحث کرد. سه دهه است که نيروهای نزديک به حکومت به جای حل معضلات در عرضهی عمومی به مذاکرات پشت پرده رهنمون شدهاند و اين امر از نقض حقوق افراد نکاسته است. منتقدان اگر خوش بينی دروازه بانان سابق را ندارند چه بايد بکنند؟
دعوت به بی عملی
به دليل سرکوبهای بعد از انتخابات و نقض بيشتر حقوق بشر در دو سال گذشته، دروازه بانان سابق اين گونه استدلال می کنند که اعتراضات خيابانی به حکومت مضر بودهاند (مضر برای چه کسانی؟ گروهی که هنوز آب باريکهای و روزنامهای و مجلهای داشتند؟). بنابر اين مخالفان بايد دستها را رو به آسمان دراز کنند تا مگر روزی حکومت دلش به رحم آيد و کمتر نقض حقوق بشر کند و نيز مخالفان منتظر گوشهی چشمی از اصلاح طلبان نزديک به حکومت بمانند تا نيم صفحه يا ستونی نيز به آنها اختصاص پيدا کند، که اين گزينه نيز تبخير شده است.
تقليل اپوزيسيون به مجاهدين خلق
اين کاری است که اصلاح طلبان حکومتی همواره کردهاند تا خود را مظهر اعتدال معرفی کنند. ميزان اعتدال آنها نيز اينجا روشن می شود که در کنار انتقاد از مجاهدين خلق يک بار به رفتارهای متقابل و خشن حزباللهیها اشاره نمی کنند. از همين نوع موضع گيریهاست که مشخص می شود اين گونه افراد بخشی از همان پوزيسيوناند که متاسفانه از جمع خودیها بيرون رانده شده و رويای بازگشت به آن را دارد. اينها عامل جمهوری اسلامی يا مزدور آن نيستند بلکه خود جمهوری اسلامی بودهاند و الان که با تيپا بيرون رانده شدهاند حسرت آن را می خورند. اعتراض آنها به بخش برانداز اپوزيسيون آن است که "چرا کاری کرديد که ما را در کنار شما گذاشته و از پروژه های دهها ميليونی (در اواخر دههی هفتاد) نظر سنجی با رياست جمهوری و ديگر دستگاه های دولتی يا رانتها و سوبسيدهای وزارت ارشاد به مطبوعات محروم بمانيم."
منبع:گویا نیوز