دين سازمانيافته، مروج تنفر و تبعيض
مجید محمدی
در نوشتهی قبلیام در باب دين سازمان يافته- که برای تبيين تراژدی کشتن منتقدان توسط اديان سازمان يافته نوشته شده بود- از نگاهی کارکرد گرايانه توضيح دادم که کارکردهای منفی دين سازمان يافته آن چنان بر کارکردهای مثبت ادعايیاش غلبه دارد که بهتر است عطای ادعايیاش را به لقای واقعی و انضمامیاش بخشيد. در اين نوشته به مبانی و بنيادهای دين سازمان يافته می پردازم. کسانی که منکر مبانی و بنياد برای دين سازمان يافته می شوند (بر اساس نفی ذاتگرايی) متوجه نيستند که با اين رهيافت چيزی از دين سازمان يافته برای خود باقی نمی گذارند تا از آن دفاع کنند يا آن را فطری آدميان معرفی نمايند. همچنين رفتن به سراغ تاريخ به کمک کارگزاران و حاميان دين سازمان يافته نمی آيد چون می خواهند احتمال تغيير را در جهت مثبت و خير بشريت در اين نهادها مطرح سازند اما نمی دانند که همين تاريخ نشان می دهد که چيزی در چنتهی آنها از حيث خدمت مورد توافق همگان (مثل کارکرد خيريه) وجود خارجی نداشته است.
به دليل بنياد گرفتن نهاد دين بر تبعيض (ميان عضو دين سازمان يافته و غير عضو دين سازمان يافته) و تنفر (از غير باورمند به دين سازمان يافته)، برای روشن شدن مبانی اين پديده، بهترين مقايسه را می توان ميان دين سازمان يافته و نهاد برده داری صورت داد چون نهاد برده داری نيز بر تبعيض (ميان طبقهی برده دار و طبقهی برده) و تنفر (مبتنی بر تفاوتهای نژادی) بنياد گذاشته شده بود.
ساخته شدن برای سوء استفاده
حذف نهاد دين سازمان يافته هم ممکن است و هم مطلوب، همچنان که برچيدن بساط برده داری هم ممکن بود و هم مطلوب، گرچه برای کسانی که دويست سال پيش از قِبَل اين نهاد روزی می خوردند برچيدن آن نه ممکن به نظر می رسيد و نه مطلوب. گرچه برچيدن بساط تنفر و تبعيض دين سازمان يافته آسان نيست، اما به دليل دشواری نمی توان اين هدف اخلاقی و والا را زمين نهاد.
اين طور نيست گروهی از نهاد برده داری سوء استفاده کرده باشند و کاربرانی با ذهنيت بيمار و به شدت ايدئولوژیزده يا يکسره در انديشهی سود و منفعت شخصی و گروهی، قصد استفادهی سوء از ظرفيتهای نهاد برده داری را در طی تاريخ سياه آن داشتهاند. نهاد برده داری همانند نهاد دين سازمان يافته اصولا عينيت يافتهی اين ذهنيتهای بيمار و ايدئولوژی زده و اعضايی در انديشهی سود و منفعت شخصی بود. اين نهادهای مبتنی بر تبعيض و تنفر اصولا برای سوء استفاده ساخته و پرداخته شدهاند. فشار افکار عمومی دولت و بانک و مدرسه و دانشگاه را اصلاح می کند چون اين نهادها بر مبنای تبعيض و تنفر بنياد گذاشته نشدهاند اما نهاد برده داری و دين سازمان يافته را اصلاح نمی کند؛ افکار عمومی در جوامع آزاد به تدريج پيچ و مهرهی آنها را باز کرده و از حيز انتفاع ساقطشان می سازد.
اين که نهادهايی برساختهی آدميان هستند بدانها مشروعيت نمی بخشد. نهاد برده داری و نهاد استعمار نيز برساختهی آدميان بود.
غير قابل اصلاح
امروز نهادهای مذهبی در ايران که در جنب حکومت قرار گرفتهاند کارکردی همانند نهاد برده داری يافتهاند: امتياز و ثروت و منزلت را در ميان برده داران توزيع می کنند و قيام بردگان (شهروندان درجه دو) را سرکوب. اگر نهاد برده داری قابل اصلاح بود، نهادهای دين سازمان يافته هم قابل اصلاح هستند. آنچه در اصلاح مذهبی اروپا اتفاق افتاد اصلاح باورها و آموزههای دينی بود و نه اصلاح نهادهای مذهبی. اگر امروز نهادهای دينی در غرب مردم را سنگسار نمی کنند و شيرهای نفت را به حسابهای بانکی خود مستقيما وصل نکردهاند يا در خيابان دختران و پسران را به جرم پوشيدن لباس و آرايش دلخواه زير ضرب و شتم نمی گيرند يا با چماق حجاب برترشان را ترويج نمی کنند نه ناشی از اصلاح درونی آنها بلکه ناشی از قدرت گرفتن مردم و به عقب راندن آنهاست. نهادهای دين سازمان يافته در مسيحيت و يهود نيز رويای برآمدن به قدرت همانند روحانيت شيعه را دارند اما اين نيروهای سکولار و بی دين و خارج از سازمان دين هستند که آنها را محدود کردهاند.
ارزيابی عملکرد نهاد برده داری يا دين سازمان يافته يا استعمار همانند ديگر نهادها لازم است اما به آنها مشروعيت نمی بخشد. به همان اندازه که برده داری با نقد عملکرد آن قابل اصلاح بوده نهادهای دين سازمان يافته نيز قابل اصلاح خواهند بود. مشکل اصلی دين سازمان يافته بنيان نهادن دو نوع نظام حقوقی برای دينداران و غير دينداران و بر پا ساختن ايدهی آدمی (و نه حتی شهروند) درجه يک و درجه دو است، عينا همان مبنای برده داری که تحت هيچ شرايطی قابل قبول نيست. مشکل برابری خواهان و آزادی گرايان با دين سازمان يافته لباس روحانيت يا وجود محلی به نام امامزداده و مسجد نيست. مشکل آنجاست که اين نهادها به ابزار و محلی برای ترويج و تبليغ نابرابری در برابر قانون و تبعيض تبديل می شوند. در يک نظام اجتماعی و سياسی آزاد و دمکراتيک ، فاشيستها و کمونيستها هم فعاليت می کنند اما تا آن حد قدرت نمی يابند که به پرونده سازی و تبليغ تنفر عليه ديگران اقدام کنند. نهاد دين سازمان يافته مبلغ تنفر عليه "ديگری" تحت عنوان بی دين و کافر و مرتد است و اين تنفر را تا آنجا پيش می برد که فتوای قتل می دهد.
نکات "مثبت" برده داری
همهی نهادهای مضر به حال جامعه، خود به خود از ميان نرفتهاند. آنها را از ميان بردهاند. نمونهی مثال زدنی در اين باب، همانا نهاد برده داری و خريد و فروش رسمی انسان است. با آن استدلال که نهادها غير از مشکلات و دردسرها می توانند نکات مثبتی نيز داشته باشند می توان بسياری نکات "مثبت" در برده داری نيز پيدا کرد، مثل کار مجانی در خدمت ثروتمندان، رها شدن از شر اتحاديه های کارگری و اعتصاب و مانند آنها که برای صاحبان کارخانهها و شرکتها دردسر ايجاد می کنند. نکتهی اصلی در اينجا آن است که نهاد برده داری آنقدر زوايا و وجود منفی برای جامعهی بشری دارد که بايد از نکات مثبت آن برای برخی از اقشار نيز گذشت.
نهادهای دينی شيعه در ايران در پانصد سال اخير (از شروع حکومت صفويه) آن قدر به حال مردم ايران مضر بودهاند و آن چنان به جنايت عليه بشريت (در سی سال اخير)، جنايت جنگی (در حمله به مناطق سنی نشين برای شيعه کردن آنان)، پاکسازی قومی و مذهبی (عليه بهاييان) و ديگر قساوتها عليه بشريت دست زدهاند که بايد از برخی وجوه مثبت آن مثل پاسخ به نيازهای معنوی بخشی از مردم يا فراهم آوردن زمينهی اجتماعی شدن برخی ديگر گذشت. نهادهای دينی هيچگاه در خدمت همهی آحاد بشر به تساوی نبوده اند و نمی توانستند بوده باشند.
همچنين هيچ نشانهای از اين که اين نهادها در پی اصلاح خود باشند، بالاخص در ايران امروز به چشم نمی خورد بلکه هر روز به فساد و جنايات بيشتری دست می زنند. احکام اعدام و سنگسار و قطع اجزای بدن را اعضای همين نهادها و آموزش ديدههای همين نهادها صادر می کنند. بنا به دستورات اعضا و پرورش ديدگان همين نهادهاست که جوانان و زنان ايرانی هر روز تحقير می شوند و حقوق آنها ناديده گرفته و نقض می شود. متاسفانه برخی از منتفعان نهادهای دينی که در ايران در تحت حکومت اين نهادها زندگی می کنند آن قدر با اين جنايات دمخور شده و بدانها عادت کرده اند که نمی توانند آنها را ببينند.
نياز فطری به برده داری
همان طور که بهره برداران و منتفعان از نهادهای دين سازمان يافته با اتکا به نياز فطری انسان به دين (چنين استدلالی تنها از سوی دينداران عرضه شده و تنها يک غير ديندار جدی آن را ابطال می کند) سازمان خود را تقويت می کنند برده داران نيز در دورهی برده داری، اين امر را پديده ای فطری و طبيعی معرفی می کردند. چرا نکنند؟ بهتر از اين چگونه می توانستند عمر نهاد خويش را ابدی سازند. البته حتی از نياز فطری به دين نيز نمی توان به نياز فطری به نهاد دين رسيد.
تزيين تنفر و تبعيض
مقايسهی ميان نهاد دين با نهاد علم قياس مع الفارق است و تنها با اين هدف انجام می شود که از مشروعيت سازمان علم برای مشروعيت بخشيدن به سازمان دين خرج شود. دين سازمان يافته را نمی توان به برخی آموزشهای دينی مبتنی بر تنفر و تبعيض (فقه اصولا بر اين دو بنياد قوام گرفته است) تقليل داد تا چهرهی اين نهاد را بزک کرد. نهادهای علمی ممکن است در دورههايی از تاريخ به ابزار قدرتمندان تبديل شده باشند اما نظام شهروندی دوگانه يا تبعيض و تنفر (و نجس دانستن غير اعضا) مبنای شکل گيری و بقای آنها نبوده است. اگر نهادهايی به اسم نهاد علمی در کشورهای کمونيستی و اسلامگرا (مثل جمهوری اسلامی) بر چنين مبانیای استوار شده باشند آنها نيز مستحق فروپاشی و اضمحلالاند.
بهترين راهی که دولت های ليبرال دمکرات برای تحت کنترل آوردن اديان سازمان يافته پيدا کردهاند همانا مبارزه با تبعيض و تنفر بوده است. تنفر دينی در اين جوامع به يک جرم تبديل شده و افراد را می توان بر اين ساسا مورد تعقيب قرار داد. اما اديان سازمان يافته در جوامع غربی هنوز به دنبال بر پا ساختن نظام تبعيض آلود و بسط تنفر هستند. آتش زدن قران يا مخالفت با ساخته شدن مسجد توسط برخی نهادهای مسيحی تبشيری چه کارکردی غير از ترويج تنفر دارد، همان کاری که روحانيت شيعه در جلوگيری از ساختن مسجد سنيان در تهران يا بازداشت افراد درگير در کليساهای زير زمينی می کنند؟ تمسک به ترور که امروز به بيت الغزل اسلامگرايان تبديل شده مبلغ و مبشر تنفر است. اديان سازمان يافته نمی خواهند بازار دين که تنها در صورت انحصاری بودن پر سود خواهد بود گسترش پيدا کند. دين سازمان يافتهای وجود ندارد که قواعد بازار را حتی در محدودهی رقابت اديان سازمان يافته پذيرا شده باشد.
جابجايی جنايت
طرفداران دين سازمان يافته به جای توجه به جنايات و خطاکاریهای دين سازمان يافته، حذف دين سازمان يافته را به صورت جنايت (کشتن اعضا يا شستشوی مغزی) معرفی می کنند. حذف نهاد برده داری و دين سازمان يافته، در تحليل نهايی عبارت نيست از حذف افرادی که نمايندگان و حاملان ارزش ها و آموزه های آن به شمار می آيند، خواه به صورتِ فيزيکی (کشتن، اخراج و تبعيد، زندانی کردن) يا صورتِ نظری- معنايی (تغيير و دستکاری و مهندسی ديدگاه و پارادايم يا شستشوی مغزی). اينها کارهايی است که اديان سازمان يافته به خوبی و با موفقيت انجام داده و می دهند. حذف نهاد برده داری يا دين سازمان يافته در تحليل نهايی يعنی به حاشيه بردن نظام ارزشی و بر هم زدن ساختار سازمانی و نهادیای که مبشر تبعيض و تنفر است و تعقيب قضايی افرادی که مروج تنفر هستند.
بنا بر اين، اين که از فروپاشی و اضمحلال اين نهادها سخن می گويم منظور کشتن اعضای اين گونه نهادها نيست بلکه هر حکومت دمکراتيکی بايد با اتکا بر قوانين ضد تبعيض و مبارزه عليه ترويج تنفر هر نهادی را که در اين طريق عمل می کند (از جمله نهادهای دينی) از فعاليت باز دارد. مبارزه با برده داری نيز به معنای کشتن برده داران نبود بلکه غير قانونی ساختن خريد و فروش برده بود.
هر جامعهی سالمی مروجان تنفر (بالاخص تنفر مذهبی) را مورد تعقيب قرار می دهد چون تنفر موجب همهی انواع جنايات می شود. تنها در يک جامعهی بيمار است که رهبران دين سازمان يافته فتوای قتل منتقدان خود را می دهند و از قتل مخالفان خود شادی می کنند و طرفداران دين سازمان يافته صدايشان در نمی آيد. اما حاکمان همين جامعه از اين که کسانی خواهان کشتن يکی از فرماندهان نظامی می شوند به پليس بين المللی شکايت می برند.
در پايان اين نوشته نمی توانم شگفتی خود را از اين موضوع که طرفداران دين سازمان يافته در ايران نمی توانند سه دهه جنايت و فساد روحانيت شيعه را مشاهده کنند و همهی مسئوليت را بر گردن "محيط" می اندازند (هيولايی فلسفی که قابليت پاسخگويی ندارد و مسئوليت نمی پذيرد) تا نهادهای دينی را تبرئه کنند ابراز نکنم. ظاهرا برخورداری از منافع همراهی با دين سازمان يافته مفهوم مسدوليت اخلاقی را تبخير می کند.
منبع:گویا نیوز