آیا بدون دین سازمان یافته، دنیای بهتری نمی داشتیم؟
تقديم به رافق تقی، نويسندهی آذربايجانی که طعمهی ترور و خشونت دين سازمان يافته شد
مجید محمدی
جنايات دين سازمان يافته
دستاوردهای اديان سازمان يافته در جنايت عليه بشر، پاکسازی مذهبی و کشتار جمعی و در مقابل، پيش گيری از اين امور چه بوده است؟ درست است که جنايات غير دينداران (روسها و چينیهای کمونيست، نازيستهای آلمان؛ خمرهای سرخ) کمتر از دينداران حاکم در قرون وسطی يا روحانيت حاکم بر ايران يا طالبان افغان نبوده است اما دينداران به نام خدا و ارزشهای الهی می کشتهاند که بسيار خطرناک تر از کشتن به نام جهانگشايی يا قدرت و ثروت است. نقطهای از تاريخ بشر را سراغ نداريم که اديان سازمان يافته موجب صلح و دوستی ميان ابنای بشر (حتی از يک دين واحد) شده باشند يا به طور سازمان يافته برای پيش گيری از جنايت عليه بشريت يا کشتار جمعی يا پاکسازی مذهبی اقدامی کرده باشند بلکه طرف مقابل آن بيشتر مشاهده شده است.
اديان سازمان يافته ادعا می کنند که برای وحدت بنای بشر آمدهاند اما همواره بر تفرقها و دشمنیها فزودهاند. اديان سازمان يافته حتی قادر نبودهاند ميان پيروان خود وحدت ايجاد کنند. دين سازمان يافته شرايط را پيچيده تر و اختلافات را بيشتر و شديد تر می کند. دين سازمان يافته، کافر و منافق و مرتد و مهدورالدم درست می کند.
از سوی ديگر همواره پيوند وثيقی ميان استبداد و سازمانهای دينی وجود داشته است. نهادهای دينی در جوامع استبدادی در کنار جباران می ايستادهاند تا به قول خود به ارزشی والاتر يعنی حفظ نهادهای دينی بپردازند. در جوامع دمکراتيک نيز نهادهای دينی بيشتر در کنار احزاب و گروههايی قرار گرفتهاند که از تبعيضهای جنسيتی، نژادی و طبقاتی دفاع می کردهاند (نگاه کنيد به رفتار کليسای کاتوليک در دوران جنگ جهانی دوم يا رقابتهای سياسی در ايالات متحده).
دوگانگی دين ميانه رو
اديان سازمان يافته هرگاه قدرت غلبهی کامل و به دست گرفتن قدرت را در برابر نهادهای عرفی نداشتهاند از اجرای بخشی از احکام خود چشم پوشی کردهاند تا ميانه رو به نظر آيند. مشکل "دين ميانه رو" در ناسازگاری آن است. رهبران مذهبی دين ميانه رو رهيافتی گزينشی به دين دارند: آن دسته از تعاليم دينی را که جامعه در برابرشان عکس العمل نشان می دهند کنار می گذارند و آنها را که جامعه آسان تر می پذيرد عرضه می کنند.
خيريه و فساد
ادعا شده است که دينداران بيشترين نقش را در موسسات خيريه، کمک به ديگران، و اصولا مددکاری دارند. آيا بدون انگيزههای دينی خيريه کاهش می يافت؟ نخست آن که دولت های عرفی دمکراتيک در روزگار ما بسيار فراتر از سازمانهای دينی به نيازمندان ياری می رسانند. ثانيا سازمانهای غير دينی بيش از خدماتی که به جامعه عرضه می کنند برای آن هزينه دارند بدون آن که ارزش افزودهی قابل توجهی برای جامعه داشته باشند. اين نهادها بخش قابل توجهی از ثروت جامعه را با همين توجيهات به خود اختصاص می دهند. در جوامعی که نهادهای دينی قدرتمند هستند شاهد انباشت سرمايه و فساد مالی در دستگاههای دينی بودهايم، بالاخص آن که در برابر عموم شفاف و پاسخگو نيز نيستند.
اندکی مهربانی و انبوهی از سياهکاری
دينداران باورمند به اديان سازمان يافته مدعیاند که با فعاليت داوطلبانهی خود به انسانها کمک می کنند، مثل کمک به معتادان برای ترک اعتياد يا الهام بخشی به پيروان برای انسانهايی بهتر بودن. اين اديان مدعی بسط مهربانی، همدلی، و بخشش هستند و بر اين باورند که دنيای بدون دين حزن انگيز تر و فقير تر خواهد بود. اما اولا اديان سازمان يافته در کنار اين خدمات جنايات بزرگی را نيز مرتکب شدهاند (سوء استفاده ی جنسی ز کودکان توسط برخی از کشيشان کاتوليک)؛ ثانيا اديان سازمان يافته هميشه مهربانی و بخشش در ميان اعضای خود و در مقابل تنفر نسبت به پيروان ديگر اديان را (که همه به جهنم خواهند رفت) تبليغ می کنند؛ ثالثا اديان سازمان يافته همواره مبلغ و مروج انسان هراسی (غير پيروان) بودهاند و گر نه پيروان آنها به اين راحتی منتقدان خود و اهالی ديگر اديان را از دم تيغ نمی گذراندند. کارکرد اديان سازمان يافته مشروعيت دينی بخشيدن به تعصبات فرقهای، خويشاوندی، قومی و نژادی بوده است. و رابعا اين مهربانیهای کوچک مذهبی پيروان آنها را تا آنجا از جامعه طلبکار می کند که در صورت گرفتن قدرت همهی منابع جامعه را چپاول می کنند.
اخلاق تقلبی دينی
آيا باور به اديان سازمان يافته موجب تخلق به اخلاقی ويژه می شود؟ با توجه به اين که دين سازمان يافته برساختهی مراجع اقتدار است، تنها اخلاقی که اين اديان عرضه کردهاند اخلاق قدرت و کنترل اجتماعی است. تعاليم اديان سازمان يافته پيروی از دستورات مراجع قدرت دينی را تبليغ می کنند. آن دسته از ارزشهای عام اخلاقی نيز که در تعاليم اين اديان به چشم می خورد (مثل نفی دزدی و خيانت و قتل) از عرف جامعهی بشری اخذ شده است و دستاورد اختصاصی آنها نيست. اين تعاليم عمدتا از فيلسوفان گرفته شده است. اديان سازمان يافته به جای آن که نظامهای اخلاقی منسجم و سازگاری به بشر عرضه کنند موجب تشويش اخلاقی شدهاند. در تجربهی بشری پديدهای به نام اخلاق ويژهی دينی نداريم: ارزشهای بنيادين ميان دينداران و غير دينداران مشترک است؛ بقيه نيز سليقه و سبک زندگی و دوست داشتن ها و دوست نداشتنهاست.
معنای پر هزينه
پيروان اديان سازمان يافته مدعیاند که اديان به بشر معناهای تازهای را عرضه کردهاند که زندگی بشر بدون آنها تهی می ماند. اولا بدون اين اديان زندگی آدميان با هنر و ادبيات و عرفان (که همان دين سازمان نايافته است) پر از معنا می شد و خلايی باقی نمی ماند. ثانيا دادن اميد به زندگی منحصر به اديان نيست و انسان ها قادرند بدون اين اديان نيز در سياه ترين لحظات زندگی نوری را در انتهای تونل مشاهده کنند. ثالثا عصر رنسانس و عصر روشنگری با فراهم آوردن زمينه برای رشد ادبيات و هنر عرفی، فردگرايی، تکثر گرايی (اين که يک حقيقت انحصاری در اختيار يک گروه وجود ندارد) و عقلگرايی هزاران پنجره ای را که اديان سازمان يافته در برابر بشر بسته بودند گشودند. دين سازمان يافته عقول را زندانی می کند و فرديت را به زنجير می کشد. ناوابستگان به اديان سازمان يافته نيز خطا می کنند اما خطای دينداران وابسته به اديان سازمان يافته مبتنی است بر عدم عقلانيت ساختاری، در حالی که خطای غير دينداران و اهل معنا (که دين فروشی نمی کنند) مبتنی است روش عقلانی سعی و خطا.
بخشی از معانیای که دين شخصی يا غير دينداری عرضه می کنند ممکن است جهانی سراسر عدالت تحت حاکميت روحانيون يا روز داوری بر طبق روايت مستقر نباشد اما اين معانی توهمیاند و اديان سازمان يافته پيروان خود را به باورهای خيالی معتاد می سازند و دريچهی چشمان آنها را برابر ايده ای تازه می بندند. دينداران اگر ايدهی هم برای معنی دار کردن زندگی دارند بيد ان را در بازار عرفی ايده ها عرضه بدارند نه اين که بدون تواضع خود را صاحب انحصاری اين گونه ايدهها معرفی کنند. بخش قابل توجهی از ايدههايی که به زندگی معنا می دهند از تحقيقات علمی به دست می آيند که اديان سازمان يافته سابقهی روشنی در مواجهه با آنها ندارند. شايد در گذشته های دور دين کمک کار بشر بوده اما ديگر نيست. اين که هنوز اديان سازمان يافته پيروان زيادی دارند به معنای درست بودن مدعيات آنها نيست.
کارکرد معنا دهی دين را اديان غير سازمان يافته و شخصی بسيار موثر تر و با مخاطرات کمتر عرضه کرده اند و هواداران بيشتری هم دارند. مولانا و حافظ بيشتر به زندگی انسانها معنا بخشيدهاند يا روحانيت شيعه؟
تبعيض
اديان سازمان يافته کارنامهی سياهی در اعمال تبعيض عليه زنان، همجنسگرايان، اقليتهای دينی و اقليتهای قومی و نژادی داشتهاند. درست است که برخی اديان در برخی از مقاطع تاريخ خود برای جذب نيرو به تبليغ مقابله عليه نژاد پرستی پرداختهاند اما برده داری و تبعيض جنسيتی بخشی از تعاليم آنها بوده است. در دوران اوج برده داری هم اسلام و هم مسيحيت با اين پديدهی زشت همراهی کردند و تنها قيودی برای قاعده مند تر کردن آن مطرح ساختند. هنوز در کتب فقهی مسلمانان احکام خريد و فروش برده وجود دارد (که البته ديگر تدريس نمی شود).
مجيد محمدی (جامعه شناس)
منبع:گویا نیوز