معضل محمد خاتمی برای «نظام»: ضعیف، کم آزار، اما غیر قابل اعتماد
مجید محمدی
۱) فردی ضعیف که می توان به وی دشنام داد و حقوقش را سلب نمود بدون این که این برخوردها هزینهای داشته باشد (خامنهای در برابر احمدی نژاد با این صراحت مخالفت خود را نشان نمی داد)،
۲) فردی که نه تنها اقشاری از مردم بلکه گروههایی از مقامات دولتی جناح مقابل به وی احترام می گذارند و نمی خواهند با وی برخورد تندی داشته باشند، و
۳) سیاستمداری غیر قابل اعتماد به دلیل مخالفت وی با ولایت فقیه در دوران کنار بودن از قدرت پیش از ریاست جمهوری، دیدگاههای قانونگرایانه و برخورد مناسب و احترام آمیز بخشی از رهبران دنیا با وی. او روحانیای است که در شرایطی که از قیود عناوین رسمی آزاد باشد با زنان هم دست می دهد. چنین فردی نمی تواند مورد اعتماد دیوانسالاری مذهبی باشد. از همین جهت دستور داده شده که وی ممنوع الخروج باشد تا مبادا از کشور خارج شده و محور برخی تلاشها علیه نظام و ایدئولوژی تمامیت خواهانهاش قرار گیرد. همچنین به دلیل تصور مظلومیت وی در میان برخی اقشار وی را از حضور در مجامع عمومی و رسانهها بازداشتهاند.
با درنظر گرفتن سه ویژگی فوق می توان گفت که خامنهای و دستگاههای امنیتی و نظامی وی محمد خاتمی را خطری برای خود می دانند که به سادگی نمی توان از شر وی خلاص شد و بدین جهت وی را کاملا تحت نظر و فشار قرار دادهاند. آنها وی را بیرون از خانه یا کشور یک تهدید جدی تلقی می کنند. محمد خاتمی علی رغم ضعف در مواجهه با مخالفانش و کم آزاری برای ولایت فقیه یک معضل جدی برای حکومت است.
ادامه ممانعتها به چه معنایی است؟
از منظر خامنهای و نهادهای امنیتی و نظامی و قضایی تحت نظر ایشان عمر سیاسی محمد خاتمی به پایان رسیده است و هیچ شرایط یا طرحی نمی تواند او را به عرصه برگرداند حتی اگر بازگشت وی برای نظام مفید باشد. اما این مهر پایان، دستوری نیست و صرفا با قدرت قاهره نمی توان حیات سیاسی افراد را به پایان رساند. تاریخ را به عقب نمی توان برد و با خاتمی چنان برخورد کرد گویی که ریاست جمهوری وی و دوم خرداد رخ نداده است. وزارت حقیقت جمهوری اسلامی هم همه جا خوب کار نمی کند. خاتمی حتی اگر خودش بخواهد نمی تواند به شهروندی عادی رجوع کند. شهروندان عادی بدون هیچ دلیلی ممنوع الخروج نمی شوند یا به رادیو و تلویزیون دولتی و روزنامهها دستور عدم چاپ یا پخش تصوریرشان را نمی دهند.
دلیل ممنوع التصویری
مشکل حکومت، نفوذ اجتماعی و محبوبیت خاتمی در میان برخی از اقشار است. خاتمی علی رغم ناتوانی در پشیبرد برنامههای اصلاحات در افکار عمومی نه شخصیتی فاسد و نه شخصیتی جنایتکار تلقی می شده است.جنایت و فساد دو عنوانی است که بر اکثر مقامات جمهوری اسلامی قابل اطلاق است. تنها در کابینهی روحانی به وزرای دادگستری و صنعت یا در کابینههای قبلی به دو رئیس دولت یعنی رفسنجانی و احمدی نژاد نگاه کنید.این عناوین نه فقط توسط مخالفان بلکه توسط برخی دوستانشان بر آنها اطلاق شده است. اما حتی دشمنان خاتمی نمی توانند این دو عنوان را به راحتی بر وی اطلاق کنند. دوران ریاست جمهوری وی دوران پایان بخشیده شدن به ترورهای خارج کشور بود. ترورهای داخل کشور نیز نه از سوی وی بلکه از سوی دستگاه رهبری هدایت می شد.
ناتوانیهای وی نیز برای مردمی که به وی رای دادند قابل فهم بوده چون آنها منش و روش خامنهای و سپاه و دستگاه قضایی را می دانند. بخش قابل توجهی از مردم هنوز نگرش مثبتی به سید خندان سال ۷۶ دارند. یک جملهی کوتاه ایشان می تواند در نتایج انتخابات یک شهر در شرایط نزدیکی آرا تغییر ایجاد کند. این نفوذ چون تحت کنترل بیت نیست باید حذف یا مهندسی شود.
دشواری حذف کامل
حذف سیاسی محمد خاتمی پروژهی خامنهای و بیت از روز دوم خرداد ۱۳۷۶ بوده است. حتی پیش از ریاست جمهوری وی تحت فشار دستگاههای امنیتی و نظامی بود. خاتمی از معدود مقامات عالی رتبهدولتی در ایران است که طعم حملات انصار حزب الله را چشیده است.
این پروژه را در لحن برخورد با وی در روزنامههای تحت نظر خامنهای و عمل هماهنگ تلویزیون دولتی، دادستانی، شورای امنیت ملی و دستگاه قضایی می توان دید. این مجموعه مصر است جلوی هر گونه بروز و ظهور صدا و تصویر و فیلم از ایشان چه در رسانهها و چه در مجامع را بگیرد. اما حذف کامل وی دشوار است. او را نمی توانند همانند جعفر پوینده و محمد مختاری در پشت ون در بیابانهای تهران به قتل برسانند یا مثل داریوش فروهر قطعه قطعهاش سازند. خامنهای تلاش می کند با تشر زدن و مایوس کردن وی و نیز دستور دادن به ستاد ائمه جمعه برای صدور دستور هتاکی هماهنگ ائمه جمعه به وی او را از صحنهی سیاسی دور نگاه دارد.
چرا این گونه برخورد صریح؟
خامنهای در برابر پیشنهاد آشتی ملی خاتمی (که از آغاز بیسرانجامی آن مشخص بود) خود به صحنه آمد در حالی که می توانست آن را مسکوت بگذارد. چرا؟
۱. خامنهای همیشه خود را یک تنه جناح مقابل اصلاح طلبان محذوف دیده و عکس العمل نشان داده است؛ تنفر وی نسبت به اصلاح طلبان گاه حتی فراتر از تنفر به غرب و اسرائیل است؛
۲. با این موضع گیری بالاخص ذکر کتک خوردن بسیجی می خواهد در نیروهای طرفدار انسجام ایجاد کند و تنفر برانگیزد با این که می داند خاتمی طرفدار لخت کردن بسیجی در خیابان نبوده است. او همچنین می خواهدپراکندگی و بیعملی نیروهای مخالف را تحکیم کند؛ و
۳. او به دنبال به رسمیت بخشیدن حذف بخشی از اصلاح طلبان است تا کسی جرات نکند دوباره آنها را به فضای سیاسی دعوت کند.
سرانجام طرح آشتی ملی یا سرانجام خاتمی
خامنهای در سالهای بعد از ۸۸ برای سرکوب جنبش سبز هزینه زیادی پرداخته و رژیم ریزش بسیار داشته است. او نمی خواهد این هزینهها را تلف کنند؛ او همچنین اصولا نیازی به اصلاح طلبان محذوف نمی بیند. آنها حتی بدون آشتی ملی و رفع محدودیتها و حصرها در انواع انتخابات و تظاهرات حکومتی اعلام شرکت کرده و از فهرستی که موحدی کرمانی و دری نجف آبادی در آن هستند حمایت کردند.
پیامی را که اصلاح طلبان محذوف در میان سطور سخنان خامنهای دریافت کردهاند این است که طرح آشتی ملی از منظر خامنهای طرح بازگشت خاتمی به عنوان رهبر جناح اصلاح طلبان به عرصهی سیاسی است و از نگاه وی این پرونده بسته شده است و برنامه رفع حصر هم منتفی است. آنها باید این نکته را دریابند که بدون هیچ پیام یا برنامه اصلاحی نمی توانند به عرصهی سیاسی بازگردند. بازگشت بخش محذوف به فعالیت سیاسی با حضور بدون شرط در انتخابات یا دعوت به حضور در راهییمایی ۲۲ بهمن و وانمود کردن به این که آشتی ملی (که برای اصلاح طلبان آشتی میان اصلاح طلبان محذوف و خامنهای است) صورت گرفته میسرنخواهد شد.
قرار ملاقات یا برنامهی بسیج اجتماعی؟
اصلاح طلبان در دهه هفتاد تنها با دو طرح لغو نظارت استصوابی و مقید و محدود کردن قدرت ولی فقیه به قانون توانستند برای یک دهه در فضای سیاسی ایران گروههایی را در پشت سر خود بسیج کنند و خامنهای و وفادارانش را به چالش کشند. بازگشت دوبارهی آنها به صحنه سیاسی با گرفتن وقت از خامنهای برای محمد خاتمی میسر نخواهد شد. آنها به طرحی برای به چالش کشیدن بیت و سپاه و نیز بسیج نیروها در پشت سر خود نیاز دارند.
به دو نمونه برای برنامههای بسیج اجتماعی اشاره می کنم. این روزها در هر اجتماعی چه تشییع جنازه رفسنجانی در تهران و چه اعتراض به مدیریت استان خوزستان در مواجهه با ریزگردها این شعار شنیده می شود که "صدا و سیمای ما، ننگ ما، ننگ ما". خاتمی این ظرفیت را دارداگر اندکی ریسک پذیری پیدا کند- که موضوع انحلال رادیو و تلویزیون دولتی را به یک خواستهی ملی و رسمی تبدیل کند. در این حال این خامنهای خواهد بود که از خاتمی خواستار وقت ملاقات خواهد شد.
موضوع دیگری که می تواند به برنامهی بسیج اجتماعی تبدیل شود و زمینهی مناسبی دارد فساد گسترده و ساختاری است. افرادی فاسد مثل احمد توکلی (دو نمونهی آن کسب بورسیهی تحصیلی بدون شرکت در آزمون و انتقال زمین بنیاد مستضعفان در شهرک غرب به ایشان برای تاسیس مدرسه به ثمن بخس) امروز با تاسیس شبکهی دیده بان شفافیت و عدالت پرچم مبارزه با فساد را بلند کردهاند که کسی بدانها نمی تواند اعتماد کند. اما اگر فردی مثل محمد خاتمی به این حوزه وارد شود (که علی رغم دو دهه تلاش دستگاه قضایی نتوانستهاند موضوعی را در پروندهاش پیدا کنند) طبعا فشار قابل توجهی بر حکومت و بالاخص سپاه و بیت وارد خواهد آمد. همین ظرفیتهاست که خامنهای و سپاه را نسبت به محمد خاتمی نگران می سازد اما ظاهرا این ظرفیتها باید مثل دیگر ظرفیتهای جامعهی ایران خاک بخورند.
منبع:رادیو فردا