ايدئولوژی رجوی در نوک پيکان تکامل
مژگان پورمحسن
رجوی: « خانواده ام الفساد است.»
من به برخی گفته ها و نوشته هايی که برايم غيرقابل دسترس هستند علاقمندم. بخصوص آنچه که از دهان و قلم دشمنان جمهوری آخوندی برای آموزش نيروهای جان برکفشان که قرار است رژيم سراندرپا جنايت ملاها را سرنگون کنند. می دانم دوستان که چنين نيرويی ايرانی متأسفانه وجود ندارد ولی گروهی مدعيست که با سلاح ايدئولوژی رهبری عقيدتيش کمر رژيم را می شکند، بنابراين بايد اين مکتب انقلابی را فهميد.
آگر هر کدام از ما خوانندگان اين سطور امروز وجود داريم به يمن ازدواج پدر و مادرمان و تصميم آنها برای تشکيل خانواده و علاقهٔ آنها به داشتن بچه و احساس مسئوليت آنها برای بزرگ کردن و تربيت فرزندانشان بوده است. روستايی باشيم يا شهری، از خانوادهٔ کم درآمد بياييم يا ثروتمند، اهل هر کجای دنيا از قبايل ساکن جنگل آمازون تا هند تا آمريکا و آفريقا، در همه جا می بينيم، می شنويم ، می خوانيم که بهترين عامل تعادل انسانها، توان يادگيری، موفقيت در تحصيل و شغل و زندگی خصوصی وقدرت تعامل با ديگران همانا داشتن پدر و مادر علاقمند به فرزندان و متوجه به آنان است. اين واقعيت را نتنها همهٔ متخصصين کودکان، معلمين و استادان و روانشناسان و روانپزشکان و جامعه شناسان می دانند که هر انسانی که عقلش کار کند می تواند در خود و در پيرامون خود ببيند. امن ترين نقطه برای هر کس نزد پدر و مادرش می باشد. از آن جاييکه انسان موجودی نسبی است و نه مطلق پس ميشود گفت که تعريف فوق با روابط موجود درصد در صد خانواده ها در جهان نمی خواند ولی با اکثريت آنها منطبق يا نزديک است.
ما نمی توانيم خانواده ها را جدا از فرهنگ، دين، رسومات و قوانين جوامع درنظر بگيريم يا شرايط جنگی، قحطی و فقر مزمن و اعتياد وو را بر انسانها و حتی بر محکمترين بافت اجتماعی که همان خانواده است بی تأثير بدانيم. اما سؤال اينجاست چرا گروهی که برای رسيدن بقدرت در ايران به هر کاری دست زده حتی طی بيش از سی سال برای جانشينی رژيم مدام به دول خارجی آويزان بوده چرا در نگاه فلسفی اش به « ام الفساد بودن خانواده» رسيده است و آيا يک فرد موحد مسلمان شيعه می تواند خلق خدا و فرمان قرآن و روش پيامبر و سيرهٔ آل علی را که پايه های اسلام و تشيع اثنی عشريست را مردود بشمارد و باز ادعای مسلمان بودن و شيعهٔ علی بودن بکند؟ مسلمأ نه، ولی گروه رجوی ديگر نه موحد محسوب ميشود و نه مسلمان و روسری و پرچم سياه يا ابوالفضل هم ديگر مردم را گول نمی زند.
رجوی با خانواده دشمنی می کند زيرا قبل از هر چيز خانواده جای هر فرد را تعيين می کند و حتی شخص مسعود در خانواده اش هم کسی نبوده و نيست. تا پدر و مادرش زنده باشند که بزرگتر، محترم تر، باتجربه تر آنها هستند و زمانی هم که مرحوم شوند برادران مسعود بر عکس وی افراد تحصيل کرده، شاغل و در اجتماع، دارای خانواده و انسانهای موفقی هستند و بر عکس مسعود نه احتياج به امام شدن دارند نه غيبت صغری و کبری. اگر به زندگی مسعود رجوی نگاه کنيد بارها باصطلاح ازدواج کرده و خانواده تشکيل داده که سه بار آن توسط نشريهٔ مجاهد اعلام شده و در هر سه، رجوی افتضاح بالا آورده. در اولی که اشرف ربيعی و مصطفی کوچولو را در دهان هيولای خمينی و جلاد اوين گذاشت و خود به پاريس فرار کرد. هنوز بحث شهادت اشرف و مظلوميت طفل يک ساله اش بالای جسد مادرش در ميان مردم ادامه داشت که خبر « ازدواج فرخندهٔ جناب مبارک با دخترهجده سالهٔ بنی صدر» اعلام شد و هنوز جوهر طلاق فيروزه خشک نشده بود که خبر « ازدواج بی مثال آقای مبارک با مريم قجر عضدانلو همسر شرعی و عرفی رفيقش مهدی ابريشم چی» اعلام شد و گفته شد « اين ازدواج ضمانت ادامه و تحکيم روابط ديگر زوجها و خانواده های مجاهدين است». همانطور که می دانيد طولی نکشيد که باز رجوی قولهايش را زير پا گذاشت و بر عکس ادعاهای قبلی دستور طلاق کليهٔ اعضای گروهش را داد و از آن ببعد هم هر کس به آنها پيوست يا همانطور که آقای سيامک نادری در گزارش به سه نسل نوشته اند هر کس که با دروغ و فريب و کلک بصورت قاچاق انسان به پادگان اشرف در عراق وارد
می کردند، چه اين افراد مجرد بودند چه متأهل و دارای زندگی مشترک طولانی و چندين فرزند، میبايست همگی زن و بچه را در خواب و فکر و عمل طلاق داده و همهٔ هوش و حواس و عاطفهٔ خويش را نثار مسعود و مريم نمايند!! و اما دليل اين رفتار عجيب را چگونه برای اعضای خود توجيه
می کردند؟ چون بدينصورت می توانند رهبری ـ زوج رجوی ـ را به ايران ببرند!
از طلاقهای اجباری سی و چند سال می گذرد. همهٔ اعضا طلاق دادند و جناب مسعود مرتبأ شاه داماد شد. طفلک عاشق دو چيز است: هی شاه شود و بر جهان حکمفرمايی کند وهمچون برخی شاهان هرشب داماد شود و به زفاف رود. می گويند آرزو بر جوانان عيب نيست اما به پير مردان بازنشستهٔ غايب از صحنهٔ روزگار و صقحهٔ تلويزيون، چرا خيلی هم عيب بزرگيست که چند هزاريا چند صد نفر عمر و سلامت جسمی و روحی و روانی خود و خانوادهٔ مظلوم خويش را بابت خيالات موهوم و آرزوهای واهی يک پسيکوپات ديگر از دست بدهند.
بواقع خمينی ضد بشر، اين هيولای خونخوار، آن پسيکوبات بگور رفته که می خواست خلافت امام زمان( خودش) را در جهان برقرار کند و رژيم جنون بارش که چهل سال است از مملکت ما هيچ چيز باقی نگذاشته و دارايی طبيعی اين آب و خاک که متعلق به دهها نسل بوده را يا فرو داده يا بر باد آرزوهايش افشانده، آيا جنون آن ديوانهٔ خطرناک ـ خمينی جلاد ـ کافی نيست که حال به جنون اين ديوانهٔ خطرناک ـ رجوی ضد ايرانی ـ تن بدهيم؟ هرگز.
مهدی ابريشم چی: « ما سلول خانواده را درايران فردا منفجر می کنيم.»
از جمله رازهای درونی گروه رجوی که به يمن روشنگری های آقای سيامک نادری تا حدی رو شده است نگاه سران اين گروه به انسان، زن و مرد و خانواده بعنوان پايهٔ اجتماعی انسانی است. من برای هر فردی در جامعه اين حق را قائلم که موافق يا مخالف موضوعی يا ديدگاهی باشد و بصورت شفاهی و کتبی از نگاه خويش دفاع کند خواه موافقانی داشته باشد خواه نداشته باشد. اين موضوع در مورد گروههای سياسی و مذاهب مختلف نيز صادق است.
وقتی گروهی يا قشری در قدرت است يا برای بدست آوردن قدرت تلاش می کند حق ندارد اعتقادات اساسی اش که با کشور و مردم رابطهٔ مستقيم دارد را مخفی نگاه داشته و هر وقت صلاح ديد همچون شعبده باز از کلاهش خرگوشی را درآورد. رجوی سالهای طولانيست که بجز شعبده بازی برای نيروهايش کاری انجام نداده . نيروهايی که نه ارث پدری وی بلکه فرزندان مبارز ملت ايران بوده و هستند و نمی بايست انرژی کلان و عمر نازنينشان بيهوده تلف میشد و همچنان توسط اين رهبر حرام شده و از بين برود.
آقای سيامک نادری نوشته اند که مهدی ابريشم چی در سال ۱۳۷۹ در قرارگاه العماره و مصادف با اعزام نفرات برای عمليات داخل کشور و خمپاره زنيها می گفت: « ما سلول خانواده را منفجر می کنيم...خانواده مظهر فساد و استثمار است...» يکی از جديدالورودها به سازمان سؤال کرد: « پس توليد مثل چه ميشود، چون در اينصورت ديگر ادامهٔ نسل در کار نخواهد بود؟»؛ ابريشم چی جواب داد:
« می خواهيم توليد مثل نداشته باشيم. خانواده کانون فساد است، بايد منهدم شود. در آينده اگر خواستيم به يک صورت ديگر مسئله اش را حل می کنيم.» ( خارج از رابطهٔ زناشويی احتمالأ بشيوهٔ آزمايشگاهی)
هرذهن سالمی می پرسد اين تئوری ضد انسانی از کجا آمده؟ در کدام کشور قابل اجرا بوده و نتيجهٔ بدست آمده چيست؟ واقعيت اين است که در کشورهای دمکراتيک اگر رهبری سياسی يا مسئول حزبی چنين کلمات قصاری حتی در برابربرخی اعضاء حزبش ابراز کند او را سريعأ به متخصص روانی معرفی کرده و در بيمارستان بستری می کنند. چنين روان پريشی در غرب برای ديگران خطرناک محسوب ميشود و بهمين دليل از جامعه و ارتباط با ديگران منع شده و تا اين درجه از جنون در فرد وجود دارد صرفأ در محيطی بسته و تحت نظر پزشکان ميتواند بسر برد.
آنها که هنوز تحت عنوان مبارزه با آخوندها يا با بهانه قراردادن خون شهدا از اين ديوانگان زنجيری دفاع می کنند آيا به مسئوليتشان در امروز و فردای ايران فکر میکنند؟ آيا آنها حاضرند خودشان به رهنمود رهبرشان عمل نموده و خانواده (همسر و فرزندان) را طلاق داده و « ام الفساد» را بگفتهٔ رهبرشان منفجر نمايند؟ آيا حاضرند هم اکنون اين برنامهٔ آينده رهبرشان را به اطلاع فاميل و بستگان و دوستانشان برسانند؟ آيا حاضرند از مريم رجوی بخواهند که بعوض تکرار حرفهای دروغ بيايد و با افتخار اين پروژهٔ بی مانندش را برای ايران فردا در تلويزيونش رسمأ اعلام کند؟
اينهم آيندهٔ درخشان کشور و مردم ايران به رهبری ماه تابان و سکولار و دمکرات و مسلمان و شيعهٔ رجوی. چهل سال آزگار خمينی ضد بشر از پيکر مجروح اين مردم مظلوم و ساده خون ريخت و بر درد و رنجشان لحظه به لحظه افزود و حالا آلترناتيو سکولار دمکرات اسلامی شيعه را ببينيد که سراندرپا نفرت از مردم ايران و کشور ايران می خواهد ديگر اين ملت وجود نداشته باشد. چنين برنامه ای هم بمذاق عربستان و امارات خوش می آيد هم بمذاق اسرائيل. چو ملت ايران نباشد آنها که هستند که ساکن وطن خالی از سکنه شوند.
براستی رجوی را ميشود فقط موجودی تمامأ عقده ونفرت نسبت به انسان، کشور ايران و مردم وطنمان تعريف کرد يا بدل همان خمينی جنايتکار که در بدو ورود به ايران پس از پانزده سال گفت که « هيچ احساسی ندارد.» ديديم اين «هيچ احساسی» وطن و مردم را بر باد داد؛ مجددأ مملکت داغان و مردم زجرکشيده مان را بدست ديوانهٔ متنفر از ايران و ايرانی ندهيم.
منبع:پژواک ایران