ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت ششم ملی گرایی وعاطفهٔ ایرانی
مژگان پورمحسن
دولت بریتانیای کبیر به عنوان آقای بلامنازع دنیا تولید کنندهٔ سیاستها و سیاست مدارانی است که نمی بایست دراستراتژیهای پیروزمندانهٔ کشورلُردها و لُژها درسراسرجهان و حتی برای آینده اشتباه کنند. یکی ازاصلی ترین
روشها برای خطا نکردن شناخت است و سیاست آنها منجمله هنر دقیق و همه جانبهٔ شناختن مردمان، فرهنگها،
مذاهب، سیاست مدارانِ محلّی و عواملِ نفوذ پذیردر این جوامع می باشد. ما ایرانیان در برابر اینهمه دست خالی بوده ایم و قرنهاست که به عنوان قدرت منطقه ای نیز مطرح نبوده ایم هر چند بزرگترین مرد ملّی سیاسی قرن بیستم و محترم ترین شخصیّت سیاسی یعنی مصدّق کبیر را داشته ایم.
در رابطه با ایرانیان، خدمت گذارانِ آقای دنیا فرموده اند برای بزیر کشیدنشان البته باید بین ایرانیان نیز تفرقه انداخت امّا با توجه به دو محور فرهنگی شان که غیرت ملّی است و عاطفهٔ ایرانی. آقایان پی برده اند که ما ایرانیان در فرهنگمان زائده ای داریم بنام مذهب شیعه که می تواند همچون شمشیر سَرِ غیرت ملی و عاطفهٔ ایرانی را بِبُرد بدون اینکه ایرانیان خود متوجّه گردند وحتی برعکس ایرانیان به رهبری آخوندهای شیعه خود در از دست دادن آب و خاک شان و مُثله نمودن هموطنانشان که مخالفت و اعتراضی کنند با هم مسابقه برای بردن ثوابهای دنیوی و اخروی هم میگذارند و قادرند با هموطنشان آن کنند که خارجی از انجام آن شرم دارد.
غیرت ملّی ما همان است که برای حفظ وجب به وجب خاک مان مرد و زنمان، پیر و جوانمان، شهری و روستایی مان، با سواد و بی سوادمان حاضریم بمیریم که « چو ایران نباشد تنِ من مباد
و عاطفهٔ ایرانی همان چسبِ ملّی است که باعث میشود بخاطر زنده ماندن هموطن دیگر هر کدام حاضریم بمیریم، خواه آن هموطن از خانواده و فامیلمان باشد خواه نباشد، خواه همزبان باشد خواه نباشد، خواه هم دینمان باشد خواه نباشد زیرا من و او همدل و همخون وهمنَفَس هستیم زیرا هموطنیم.
خدمتتان نوشتم زائده ای بنام مذهب شیعه، چرا؟ ابتدا با اجازهٔ شما سی و چند سالی به عقب برمیگردم. روزی با مرحوم مادربزرگ مادری ام که بقول خودشان پنج شاه در طول زندگیشان دیده بودند رویِ موضوعی اسلامی صحبت میکردیم. ایشان که تا آقای بروجردی زده بودند مقلّد ایشان بودند نظر فقهی آقای بروجردی را گفتند، منهم نظر چند نفر مرجع تقلید دیگر و نکاتی از اسلام شناسانِ ایرانی و غیر ایرانی و آخرِسر هم آیهٔ قرآن را آوردم و به ایشان گفتم میبینید که هیچ کدام ازاین پاسخها نمی تواند پاسخ خداوند به بشر باشد. مادر بزرگم مقداری تأمل کردند و گفتند
« دخترم شما با سواد و کتابخوانی، به چند زبان میخوانی بعد مقایسه می کنی، تو مدرسهٔ خارجی رفته ای، از آنها یاد گرفته ای( تحقیق کنی) امّا ما هر چه شنیدیم از آخوند شنیدیم. »
دوستان گرامی خواهش می کنم این یک جملهٔ یک خانم بسیار باهوش و پیر سرد و گرم چشیدهٔ هموطن را هرگز فراموش نفرمایید که « ما هر چه شنیدیم از آخوند شنیدیم
می گویید این آخوندها چطور انقلابِ مردم ما را دزدیدند؟ کدام دزدی؟ مردمی که میلیونی در سراسر کشور به گفتهٔ آخوندها به خیابانها می ریزند و اردوگاهشان مساجد است و با شعار « روح منی خمینی، سد شکنی خمینی
جانشان را در کف خیابانها و بخاطر آخوند و بفرمان آخوند از دست میدهند آیا احتیاج به دزدی انقلابشان توسط آخوندها دارند؟ مگر ذهن و روحِ ما را آخوندها طی قرونِ متوالی نساخته اند و مگر بجز آنها که شبانه روز مردم را در این جهان و زمینهای مرغوب بهشت که در آن پری کاشته اند را به قیمت گزافی که هرگز قابل شمردن نیست از قریبِ هزارو چهار صد سال پیش بمن و شمای ایرانی نفروخته اند وکماکان نمی فروشند؟
ما، از موافق و مخالف رژیم، مگر مقلّد «آقا» نیستیم؟ مهم نیست کدام آقا، مهم این است که به یک « آقایی » در این دنیای مادی و بی ارزش، مال و جان، فکر و ایمان و جسم و روحمان را در کمال خجالت زدگی واحساس گناه بخاطرکَمی و بی قابل بودن این ها بدهیم تا این « آقا » که بهشت نشین تشریف دارند و در واقع مُنشی مخصوصِ خداوند می باشند ما را در برزخ و نزدیکِ درب جهنّم ول نکنند و دست پُر پینهٔ ما را در دست سفید و
هرگز کار نکردهٔ خود قرار داده و از درب میهمانانِ مخصوص بهشت وارد کنند و بلاخره ما بعد از عمری محرومیت و زجر و گرسنگی و خود داری از لذائذ گمراه کننده بر روی زمین وارد هتل ده ستاره ای میشویم که
همه چیز آن تا ابد برایمان مجانیست حتی پریان و غلمانها. آخر کدام آدم عاقلیست که چهار روز دنیا را به چنین
ابدیّتی نفروشد البتّه بجز« آقایان» که به علّت بزرگی روح و هیچ نخواهی به همین زندگی بی ارزش این جهان و
همین پریان و غلمانهای موقتی زمینی رضایت می دهند.
عزیزان، « آقایِ » شما کیست؟ « ولیِ امر» شما کیست؟ ولایت پذیرید یا نه؟
مژگان پورمحسن
منبع:پژواک ایران