ما ایرانیان و سیاست قسمت ـ ششم
مژگان پورمحسن
از آنجائیکه در قسمت پنجم این مجموعه تحت عنوان « ما ایرانیان و سیاست » به این رسیدیم که از نظر بنده به عنوانِ یک ایرانیِ معمولی، آنچه که بما ایرانیان ـ بخصوص کسانی که مسلمانِ شیعه هستند یا در خانوادهٔ مسلمانِ شیعه متولد شده و پرورش یافته اند ـ تحتِ نام اسلام محمّدی وعلوی انتقال یافته آ موزشهایِ آخوندی و با تحریف آشکارِ قرآن بوده وهست و بنا براین مطلقاً ارزش دینی ندارد.
امّا امروز، سی و چند سال پس از به قدرت رسیدن مطلق آخوندها درمملکتِ ما کسی نمی تواند ادعا کند که هیچ ارتباطی بین آنچه اشتباهاً موسوم به « روحانیت شیعهٔ ایران » است با « سیاست » وجود ندارد. هم نسلانِ من سریالِ معروف « دائی جان ناپلئون » را بخاطر می آورند و جملهٔ بیاد ماندنی مرحومِ « مَش قاسم » که می گفت :
« آقا، کار کارِ انگلیس هاست. » بله دوستان، بزرگترهایِ ما که خود سیاسی بودند و سیاست شناس، به محضِ اینکه باصطلاح شلوغ شد، سالِ ۱۳۵۶ گفتند « سالِ دیگر یعنی ۱۳۵۷ زمانِ تجدید قراردادِ نفت ایران با انگلیسی هاست. اگر شاه زیرِ بارِ قرارداد بنفع انگلیس ها نرود نمی گذارند بماند و مثلِ همیشه آخوند ها را از آستینشان بیرون خواهند آورد وجوانانِ که فوری شاخ جیبشان می رود( کلاه سِرِشان می رَوَد ) و جُهّال هم به فرمانِ آخوندها خواهند دوید. » براستی آنها که سیاست را می شناختند فهمیدند امّا جوانانِ پُر انرژی و شورشی ما نمیفهمیدند آخَر « آقایِ لُردِ صاحبِ دنیا » وعموزادگانشان دررأس سرمایه داری و استراتژیست هایشان که نمی گذارد ملّتِ ما سَری در میانِ سَرانِ دنیا در بیاورد و ایران « سوییس » خاورمیانه شود و « مانند ژاپن » بی مزاحمت برای بُزرگانِ جهان پیش رود. آخر سیاستمداران، واقعیت ایران و ایرانی و رَوَند چند صد ساله اش را خوب می شناختند در حالیکه نسل من هیچ نمی دانست. بله، پیش بینی بُزرگانِ ما درست درآمد و عمامه و نعلین
ظاهر شُد و خودِ من با حیرت به صحنه نگاه می کردم. آخر فدائیان خلق و مجاهدینِ خلق و به زبان رژیم شاه
« خرابکاران » بودند که در جنگِ چریکی شان کُشتند و کُشته شدند. تعدادِ معدودی از اعضاء و هوادارانِ اینها بودند که چون « کاره ای » نبودند در زندان بودند و حبس گرفته بودند و زندانیانِ سیاسی محسوب می شدند. آخوند که بجز روضه خوانی و مفت خوری و دروغ گویی وچشم چرانی سابقه ای در نسلِ ما نداشت که بخواهیم بدنبالِ او مبارزه برای سرنگونی شاه بکنیم ! اصلاً این حرف به جُوک بیشتر میماند تا واقعیت. آخَر بدنبال آخوند میشود روضه خوان شد، دروغگوشد، دُزد ناموس و فاسد شد، مُفتخور شد. مسلماً همراه با آخوندها مبارزه و فداکاری برایِ خَلقِ محروم نمیشود کرد. آخَرآخوند اصلاً به محرومین نمی اندیشد. از محرومین که چلومرغ در نمی آید. از فقیر که سهمِ امام نمیشود وصول کرد. تولیت شدن که مَنصوبِ فُقراء نیست. سهمِ حوزه و آیت الله و مُجتهد و حتی خادِمِ حَرَمین را که سکینه رختشور با شوهر نابینا و ده سَر عائله نمی دهد. آقایِ فلان السلطنه و فلان الدوله و بهمان الملوک و دیگر حداقل « آقای آقا...» را می باید دید و عرض سلام وادب کرد و دستها را بهم مالید و وجه را البته همیشه به اسم و تحت عنوانِ « رسیدگی به دیگران، طلاب، زنانِ بیوه و فرزندانِ بی سرپرست گرفت.»
بزرگترین قدرت آخوندها در تاریخ ایرانِ پس از اسلام در« ساختن و پرداختنِ روحِ » مَردُم ما بود. عظیم ترین شکستِ انسان به صفتِ فردی و جمعی جَذب شدن در یک تفکّر یا ایدیولوژی یا باور است و شارلاتانهایِ تاریخ، بزرگترین جنایتکارانِ تاریخ بشر « هُنر اصلی شان » یا توانمندی اصلی شان همین جَذبِ توده های مَردم بوده است. تا لشگری انسانی ( خواه مسلّح خواه غیر مسلّح ) دنبالِ کسی نَدَوَد و برایش دست و پا نکوبد و در برخی مَوارد سَروجان ندهد، آن تفکّر که مسلماً رهبرانی دارد به جایی نمیرسد وآن رهبران به برآورده کردن آرزوهایشان و گشودنِ عقده هایشان نمی رسند و در این جاست که ازدواجِ دین ( یا ایدیولوژی ) با سیاست امکان پذیر میشود. هر چه این موجِ انسانی فُزونتر و متراکم تر و گوش بفرمان تر باشند قدرتشان بیشتر است. نمونه هایِ تاریخ معاصردراروپا نازیستها، فاشیستها، کمونیستها ودرخاور میانه مُرتجعین اسلامی و صهیونیستها میباشند.
امواجِعظیمِ انسانی و توده ای در ایرانِ قبل و بعد از انقلاب را خمینی با شبکهٔ عظیمِ آخوندی که در هر دِهی آخوندی بود یا رفت و آمد داشت رهبری کرد. آخوندها در واقع آنچه را ظرف قرنها در ذهنِ مَردم کاشته بودند با تبَعیتِ مَردُم از خمینی بَرداشت کردند و هزار و چهار صد سال دروغ و ریا وعُقده وبد ترین انحرافاتِ اخلاقی را با بدست گرفتنِ قدرت به نمایش گذاشتند. سیاستِ ایران آخوندی شد و خیالِ « لُردها » و فراماسونها و صهیونیستها و برژینسکیی ها و کمیسیونِ سه جانبه و بیلدِربِرگ و صاحبانِ ثروتهایِ نجومی از بابتِ ایران و منطقه تَختِ تَخت شد و همهٔ این « برادرانِ کاملاً مکتبی » از جمهوری اسلامی صد در صد راضی اند و مَسرور. آنوقت گروههایی از مردم از داخل و گروههایی از مخالفینِ رژیم در خارجِ کشور به همین « برادرانِ کاملاً مکتبی » آویزان میشوند که اینها رژیمِ تحتِ فرمان خودشان در ایران را بَردارند و به جایش یک رژیمِ مستقل و غیرِ وابسته و ملّی همچون مصدق وسکولار همراه با دمکراسی و برابری حقوق زن ومرد به ما هدیه
دهند!!!! باید گفت « موش شما را نخورَد که انقدرسیاست شناس هستید ! »
دوستان، آخوندها از ارزشمند ترین ثروت ملّی یعنی مَردمِ ما هر آنچه دستشان رسید را پرپر کردند. فرزندانِ شجاع و فداکارِ ایران را که به عشقِ آزادی مردم بپا خواستند با سَبُعانه ترین روشها شکنجه کرده و کشتند. مغزهایِ این کشوراز میهن شان فرارکرده و به خدمت دُوَلِ خارجی درآمدند. دهها میلیون استعداد هایِ انسانی را روزانه میسوزانند. خاک و آبِ مملکت را به خارجی می فروشند و از بی شعوری برباد میدهند و محیطِ زیستی باقی نمیگذارند که ایران و ایرانی باقی بماند. دارایی های طبیعی ایران را ارزان می فروشند و جیب بی انتهای آخوندها و شرکاء خارجیشان را پُر میکنند. ببینید کشورهای هم جوار که قبل از خمینی بیابانِ برهوت و تلّ خاکی بیش نبودند از جیب خالی شدهٔ مَردُمِ ایران کالیفرنیا و سانفراسیکو خلیج فارس شدند و کاخها ی زیبا و آثار باستانی و تاریخی و خانه هایِ قدیمی ایران تلّ خاک شدند و اصفهان و رضائیه و اهواز و بقیهٔ شهرهایی که رودخانه داشتند حالا بیابان و نمک زارشده اند. آخوندها ثروتِ تمامِ مردم ایران را دزدیده اند و تا سر کار باشند خواهند دزدید و ایرانی باید از فقر و گرسنگی در خیابان در کارتن بخوابد و در خارج آوارهٔ این کمپ پناهندگی به آن یکی کمپ شود و دخترانِ معصومش را در بازارعربها بفروشد!!! واقعاً و بحقّ با آخوندها ما ایرانیان خاک به سَر شدیم. این اصطلاح ایرانی با آمدن خمینی به ایران مصداقِ دقیق حالِ ما شد زیرا ما ایرانیان در مقابل آخوند ها خَم شدیم و خاک شدیم.
بله خاکِ زیرِ پایِ آخوند شدیم و آن خاک را طوطیای چشممان کردیم و کورشدیم. با این خاک شدن در برابر ولی فقیه و امام و رهبرِ عقیدتی، ما بصیرتمان را تماماً از دست دادیم و خود بخشی از « او» و « هویت او» شدیم، پس دیگر « او» را ندیدیم و ظلم و جورِ او بر خودمان را فداکاری او دانستیم. وقتی هزاران بچهٔ مدرسه رویِ مینهای جبهه منفجر میشدند به والدینشان تبریک وتسلیت می گفتیم و برخی غُصهٔ « امام » را می خوردند و میگفتند:« پدر و مادر کیست، صاحبِ عزا امام است.» برخی میگفتند « باید از خونهایمان دریا و اقیانوس راه بیندازیم و همیشه در عاشورا باشیم تا بتوانیم شُکرِ وجودِ امام را بجا آوریم.» فریاد میزدند « الله واکبر خمینی رهبر»
دنباله دارد
منبع:پژواک ایران