کلامی با خانم شقایق ـ ع ( بخش دوّم)
مژگان پورمحسن
شقایق جان، سلام. بدنبال کلام قبلی در مورد « سازمان مجاهدین خلق ایران » می خواهم با چند مثال عینی بین این سازمان که متأسفانه پیش از تغییر رژیم در ایران، با از دست دادن بنیان گذاران و اعضای مرکزیتش مُرد و نامی خوش بجا گذاشت و گروه رجوی که متشکل از « هیچ کاره های سازمان مجاهدین خلق ایران » بود و امروز نه در داخل کشور و نه در میان نزدیک به پنج میلیون هموطن ساکن خارج نه مقبولیت دارد نه محبوبیت توضیح دهم که انرژیهایمان به هدر نروند.
مجاهدین هیچ کاره ای که توسط مَردُم از زندانهای مختلف آزاد شدند شامل چندین گروه بودند که عموماً علاقمندان سیاسی آنها را به نام «گروه رجوی ـ خیابانی»، « گروه میثمی »، « گروه مجاهدین انقلاب اسلامی »، گروه چپ ( مارکسیست ـ لنینیست شدهٔ ) مجاهدین خلق ایران » و منفردهایی که به خمینی پیوستند یا به گروههای سیاسی دیگر مثل جبههٔ ملّی و نهضت آزادی و تعداد معدودی هم بدنبال کار و زندگی شخصی خویش رفتند. در میان این هیچ کاره ها، تعدادی آشغال و تفالهٔ گذشته هم بودند که موقعیت آمدن خمینی و حکومت این جنایتکار تاریخ به دهنشان خیلی مزه کرد. جنایت کاران ضد بشری نظیر لاجوردی، قدّوسی، محمّدی گیلانی، کچویی و و و که همگی جزء یاران و حامیان « سازمان مجاهدین خلق ایران » قبل از مارکسیست شدن بخش بزرگی از اعضای این سازمان در سالهای ۱۳۵۳ ببعد بودند. در میان کل گروههای« وابسته به مجاهدین »گروه « رجوی ـ خیابانی » موفق شد « نام و خاطرهٔ قهرمانی های بنیان گذاران و باکری ها، خوشدل ها، برادران استثنائی رضایی ( احمد، رضا، مهدی) و صدها کوهمرد مجاهد حقیقی » را بدزدد و بنام خود کند. در این میان موسی وجهه و آبرو و نجابت بود و مسعود شارلاتانی تمام عیار که موسی را موجب موفقیت خود می دید و باید دست او را هم بخود بند می کرد و تا ۱۹ بهمن سال ۶۰ هم همین کار را کرد و از آن پس بساط سوء استفاده از خون موسی خیابانی و اشرف ربیعی ( رجوی) و آذر رضایی (خیابانی ) و دهها هزار خون دیگراز فرزندان مردم ایران همزمان توسط مسعود رجوی و کُلفت ها و نوکرانش از یکسو و خمینی ورفسنجانی وخامنه ای و نوکران و کلفت هایش ادامه دارد.
شقایق عزیزم، فکرش را بکن وقتی « بچه های مردم محروممان » اعدام میشوند و خونشان زمین ایران را سرخ می کند و اکثر ایرانیان را متأثر، هم رژیم ضد بشری حاکم بر میهنمان را به « وجد ایدئولوژیک » می آورد هم مسعود رجوی را « سر مست ایدئولوژیک » می کند و هر دو باصطلاح « دشمنِ ایدئولوژیک » همزمان اعلام پیروزی » می کنند!!! گویی این دو « دشمن ایدئولوژیک » پیروزی مشترکشان بخون غلتیدن فرزندانِ سیاسی، جوان، شجاع و فداکار ایران است!!!
تا جاییکه بنده می دانم و همه می دانند در جنگ بین دو دشمن بخصوص که دشمن « ایدئولوژیک » باشند، پیروزی هر کدام شکست دیگریست. افغانستان و جنگ غرب و حامیانش علیه طالبان را ببینید. وقتی طالبان از آمریکایی ها می کشد، طالبان در جشن هستند و آمریکایی ها در عزا و بالعکس. وقتی ارتش کلمبیا به کمک کاملاً مؤثرآمریکا به گروه چریکی ومارکسیست « فارک » درمناطق زیرِقدرت آنها درکشورشان ـ کلمبیا ـ حمله میکرد و سران یا فرماندهان این قدیمی ترین و قوی ترین سازمان چریکی جهان را بقتل میرساند، در حالیکه رئیس جمهور و دولت کمبیا و ارتش این کشورو آمریکائیان درجشن و سرور وچراغانی خیابانها بودند، هزاران چریک « فارک » در عزا. بله، در جنگ آنهم جنگ ایدئولوژیک، پیروزی هرکدام در ضربه زدن هرچه کیفی تر به طرف مقابل است و البته ضربهٔ کمّی نیزیک پیروزی مهم است.
به نمونهٔ کشتار۵۲ تن از معتبرترین فرماندهان و مسئولین گروه رجوی که تعدادی جوانِ « فدایی رجوی » نیز در میانشان بود در دهم شهریور ۱۳۹۲ نگاه کُن. در حالی که هرآدم عاقلی که رجوی را کمی و حتی از دور بشناسد، می داند که او هرگزو در هیچ شرایطی خودش را به هیچ قیمتی در خطر نمی اندازد بنابراین نه با ۱۰۱ نفر در کمپ اشرف بوده نه امروز در کمپ موسوم به لیبرتیست. حالا اگرشما به چند ماه قبل از این کشتار به شدت وحشیانه برگردید و نوشته های مختلف این گروه و مخالفینشان را بخوانید میبینید که هردو طرف می گویند « رجوی با نیروهایش درعراق مانده » و حتی بیژن نیابتی، از نزدیکان رجوی در تائید رهبر، حضور او در اشرف را مهروموم میکند.
در این میان مریم رجوی هم با بازی روی تعداد افراد در اردوگاه اشرف که بیکباره از صد نفر به صد ویک نفر تغییر می کند، این شُبهه را به یقین تبدیل می کند و حملهٔ مزدوران به اشرف را جداً پایه ریزی می کند و پس از کشته شدنِ « فدائیان رجوی » در مراسم باصطلاح عزای این ۵۲نفر میگوید که همین فدا شدن درسرزمین عراق و درخاک اشرف « شایستهٔ آنها » بوده است و این هم « پیروزی» دیگری بَر رژیم به رهبری خودش ( تحت نامِ انقلاب ایدئولوژیک) و مسعود است و پیروزی افتخارآمیز دیگری بر پیروزی های قبلی اضافه شد!! !
دبیر ریاضی در ایران داشتیم که وقتی برای حّل مسئلهٔ جبر یا مثلثات صدایمان می کرد که روی تابلو توضیح بدهیم امّا بجای راه حلّ درست در حّل آن می ماندیم و برای خیط نشدن « پَرتُ و پَلا » میگفتیم، می گفت « حالا پیدا کنید پرتقال فروش را. »
شقایق عزیز حالا بنظرشما کشته شدن پنجاه و دو نفر « اشرفی » پیروزی رژیم جهنّمی آخوند هاست یا زوجِ رجوی؟ آخر کشته شدن این فرزندان ایران پیروزی همزمان رجوی و خامنه ای از هر دو طرف اعلام میشود.
منبع:پژواک ایران