سرنگونی آخوند ها چه شد؟ ( قسمت چهارم )
مژگان پورمحسن
منبع:پژواک ایران
سرنگونی آخوند ها چه شد؟ ( قسمت چهارم )
اگر فقط یک درس از رویِ کار آمدن خمینی گرفته باشیم این است که هرگز رهبر سازی و مقدّس سازی از یک قدرت خواه یا قدرتمدار یا فرد سیاسی نکنیم. درشورش ها و تظاهرات های سال ۱۳۵۷ بزرگترین اشتباه ما ایرانیانی که فریب خمینی و آخوندها را خوردیم بنظرمن همین افتادن دردامِ مغلطه کاری حرفه ای آخوندی بود.
آخوند روش فریب مردم و نان خوری را قرن هاست از حفظ است و آخوندهای ورزیده تر که لقب آیت اللهی و مرجع تقلیدی می گیرند خود دست و پایی در سیاست و دربار شاهانِ سلسله هایی که در ایران حکومت کردند داشته اند و این موضوع بسیار مهّم را اکثریت مردم ما نمی دانستند. بهمین دلیل عکس خمینی را در ماه می دیدند و فکر می کردند « فرشته درآید» و« امام بازآید.»
اینهمه اصرارمقاماتِ مسئولِ رژیم به « تقدّس مقامِ معظم رهبری » از همین ضرورت « رهبری کم خطا » در می آید. نوشتم کم خطا زیرا هم خمینی هم خامنه ای چندین بار گفته اند که خطا و اشتباه کرده ا ند.
« تقدّس مآبی » دو کاربرد اصلی دارد:
اوّل جلب اعتماد مَردُم و باورمردم به فرد مقدّس مآب
دوّم عدم پاسخگویی به مَردُم و نپذیرفتن اشتباهات
چنین سیستمی در هر کشوری و تحت هر ایدئولوژی باشد ذاتاً فاسد است. عرض می کنم « ذاتاً » زیرا شما در همین دو اصلِ فوق پایه های حذف کامل دمکراسی سیاسی و آزادی فردی و جمعی مردم ازهرنظر می بینید، زیرا باید آنگونه بود که « مقامِ مقدّس رهبری » می خواهند. باید « در رهبری ذوب شد » و « بجز رهبری نبود.»
اصلاً بجز در خدمت رهبری بودن « نَفَس حَرام است.»
هموطنان عزیز، با این توضیحِ مختصر و تجربهٔ فراوانِ خودتان در این زمینه فکر می کنید یک آدمِ جدّی خدا پرست یا یک فرد جدّی عدالت خواه ( تحت نام هر ایدئولوژی که باشد) یا یک سیاست مدار جدّی که برای استقلال واحترام و پیشرفت کشورش و دفاع از آزادی های فردی و جمعی واحترام به حقوقِ تک به تک آحادِ ملّت و رفاه وامنّیت و آسایش هموطنانش واردِ مبارزهٔ انتخاباتی آزاد میشود ممکن است بخود رنگ « تقدّس مآبی » و « استثنائی بودن » و « ارتباط فوق انسانها با خدا » و و و بزند؟ هرگز. به هیچ وجه. درهیچ صورت وگرنه خودش می داند که اگر خود را خدا پرست معرفی می کرده در واقع « تسلیم شیطانِ وجود » شده.
اگر ادعّایِ عدالت خواهی داشته با « تقدّس نمایی » به « استثمار مضاعف دیگران » دست می زند و اگر ادعّای
وطن دوستی و مردم دوستی دارد « با هالهٔ نور دورِ سَر خود دیدن » شارلاتانی خود پرست بیش نیست.
پس همهٔ این افراد مدّعی نه خدا پرستند نه عدالت خواهند نه ملّی و مردمی.
خدا پرست جدّی کسی است که خداوند را هر لحظه بر فکر و زبان و عمل خود شاهد و ناظر می بیند و با این حال
می داند که هم خطا می کند هم گناه می کند هم هیچ برتری نسبت به هیچکس ندارد و اگر بخواهد واقعاً وارد سیاست شود بجزاز طریق مشورت با صدها و هزاران نفر از موافقین، منتقدین و مخالفینش و احترامِ واقعی به
تک به تک آنها و نظراتشان و پذیرفتن وظیفهٔ پاسخگویی مستقیم به آنها و از این طریق به مردم، نمی تواند
خدا پرست بماند و شیطانِ وجودش او را بسرعت به سمت « خود خدایی » و بد ترین نوع دیکتاتوری میبرد.
مثالِ جمهوری اسلامی ایران وطالبان افغا نستان وعربستان سعودی را میتوانیم ببینیم.
عدالت خواهِ جدّی میداند که اگر بدون شناخت رسمی والتزام عملی به این آرمانِ والایِ انسانی وسابقهٔ طولانی در
اثباتِ عدمِ استثمارگری و تحمیلِ خود به دیگران و عدم حیف و میلِ انرژی ها و سرمایه هایِ معنوی و مادی
اطرافیان، واحترامِ عملی به هموطنانش و رعایت کلیهٔ حقوق آنها اگر وارد قدرت شود خصیصه هایِ منفی اش او را بسمت دیکتاتوری مطلق سوق خواهد داد. نمونهٔ کرهٔ شمالی مقابلمان است.
و چگونه یک وطن دوست ملّی گرایِ جدّی می تواند فکرکند که تنها اوست که می فهمد وبیش از هفتاد میلیون
هموطنش که در میان آنها صدهاهزارنفر از او باهوش تر، میلیونها نفرتحصیل کرده تر، با فرهنگ ترو دانا تر هستند قادر به درک وتحلیل موضوعاتِ سیاسی و ملّی نمی باشند و فقط اوست که می فهمد و هرچه می گوید عین « وحی مُنزَل » است؟ یا اینکه نامِ این فرد مساوی نام کشورش می باشد بنابراین وجود نازنین خود را از وجود «بی اهمیّت » هفتاد میلیون ایرانی پراهمیّت ترمیداند. آیا چنین فرد یا افرادی می توانند به دمکراسی و حقوق مردم و حقوق مخالفینِ خود نظیر هر دمکراسی دردنیا متعهّد باشند؟ هرآدم عاقلی جوابِ منفی می دهد. آیا پس از تجربهٔ مردم از خمینی و روحانیت وسیّد های جهل و فریب و جنایت، دزدی و دروغ و تجاوز، بی آبرویی وبیشرفی وبی وطنی، آیا میشود به ادعاهای ملّی گرایی، دمکراسی خواهی و آزادی خواهی شخصی یا اشخاصی که در عمل آنرا ثابت نکرده اند باور داشت. برخی می گویند « آخر مخالفین که در قدرت نیستند »؛ کاملاً صحیح است امّا این مخالفین راستین یا دروغین رژیمِ ایران حتماً انسانهای قابل دسترسی برای ایرانیانِ مخالف رژیم هستند. حتماً بیلانی از فعالیت های چندین و چند ساله علیه رژیم و همچنین اقدامات جدّی جهت ایجاد ائتلافی با اکثریت مخالفین رژیم دارند. اگرائتلافی بیست ـ سی ساله باشد حتماً ایرانیانِ بسیاری به آنها پیوسته یا از آنها گسسته اند. اینها میشود بیلان کارِ آن ائتلافی که ادعایِ مبارزه با رژیم ضد بشری آخوندی می کند.
چند نفر، ازکِی و چگونه علیه رژیم فعّالیت کرده اند؟ چه ضرباتی و با چه کیفیتی و به چه تعداد به رژیم ولایت
فقیه زدند و نتیجه اش چه بود؟ درمورد گروههای مسلّح چقدر تلفات از رژیم گرفتند و خود چقدر تلفات دادند؟
اگر حزب هستند سیستم حزبی شان را توضیح دهند. عضویت در حزبشان به چه صورت؟ مدیرکلّ حزب کیست
وانتخابات چگونه انجام میشود؟ آیا خبرنگاران همراه با مترجمینشان می توانند شرکت کنند؟ پلاتفرم حزبشان و
موضوعات مربوط به حزبشان روی اینترنت هست؟ گزارش مالی سالیانه شان که باید توسط حسابداران قسم
خودهٔ غیروابسته بررسی دقیق شود و در کنوانسیون فتوکپی آن دراختیارهمهٔ شرکت کنندگان قرارگیرد و به همهٔ
سؤالات درمورد منابع مالی حزب و مخارج انجام شده پاسخ داده شود انجام گرفته؟ مدارک آنرا رویِ سایتشان
گذاشته اند؟ گزارش مالی حزب به گزارش مالیاتی سالانه می خورد؟
اگر سازمان یا گروه کوچک است با کدام روش اداره میشود؟ آیا در آن سازمان یا گروه مفروض همه یک حرف
را باید بزنند وباید یک نوع عمل کنند؟ آیا سیستم همسازی یا یکسان سازی بر اساس فرمان رهبریست؟ یعنی همان
سیستم معروف مذهبی مسیحی قرون وسطی و یا استالینی قرن بیستم یا اسلام طالبانی یا اسلامِ ولایت فقیه ایران
است؟
آیا سازمان چریک مخفی است؟ مدل آن چگونه است؟ مسلماً سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریک های
فدایی خلق ایران نیستند چون این دو سازمان با توجّه به حکومت شاه و فضایِ سالهای ۱۳۴۰ـ۱۳۵۰ در سراسر
جهان و وجود سازمانهای چریک مخفی فراوان و مبارزات ضد امپریالیستی وضد استعماری در آفریقا و آسیا وآمریکای جنوبی وحتی خاورمیانه ومبارزات ناسیونالیستی و ضد صهیونیستی منطقه پایه گذاری شدند و چند سال بعد با اعدام و کشته شدن تمام بنیان گذاران و اعضاء اصلی و مؤثراین دو سازمان بسیار محبوب در بین نسل جوان، متأسفانه ازبین رفتند. تعدادی از زندانیان سیاسی آزاد شده که از سوی مردم و بخصوص جوانانِ تشنهٔ سیاسی، قهرمان و اسطوره تصوّر میشدند از این فضای التهاب استفاده کرده وخود را « مجاهدین واقعی » و « چریک فدایی واقعی » معرفی کردند که زمان طولانی ۳۵ سالهٔ اخیر نشان داد و ثابت کرد که آنچه بنده فوقاً عرض کردم صحیح است و دیگر بجزسوء استفاده از نام، آرم و قهرمانی های عزیزان بخاک و خون خفته، چیزی نمانده است. حتی این شهید خوران، بسیاری از دستنوشته های آن عزیزان را از بین بردند یا به اسم خود چاپ کردند. مدارک آنزمان که در خارج کشور بود هم جمع شد و تاریخ دیگری نوشته شد!
خوشحال میشوم و فکر می کنم همهٔ ایرانیان خوشحال میشوند که احزاب، سازمانها و گروههایِ ایرانی بیلان این سی و پنج سال را با قواعد و زبان سیاسی شناخته شده در دمکراسی ها بدهند و اگر بیلان از نظر خودشان آنقدر افتضاح است که صدایش را نمیشود درآورد، مطمئن باشند مردم می دانند و اتفاقاً درست بر عکس مردم ایران و تاریخ ایران دیگر در این دوران « کوهمرد » و « شیرزن » را به مردان و زنانی اطلاق می کند که شفّاف و روشن هستند و خودشان بدون رهبری و فرمان بری از هیچکس، عقاید و نظرات آزادی خواهانه و انسان دوستانهٔ خود را دارند و در ایران میان مردم زندگی وکار می کنند و قهرمانانه در مقابل رژیم می ایستند.
بیخود درخارج کشور لباس شاهی ورئیس جمهوری و نخست وزیری و وو برای ایران تن نکنید. باور کنید در ایران هیچکس منتظر جلوستان نیست. شما که هیچ، بسیاری از ایرانیانِ دیگر هم اگر بعد از سرنگونی رژیم جلادان بروند کسی منتظرشان نیست! آخر دیگراز زنده گان کسی را نخواهیم شناخت. بلای خمینی تمام ایران را گورستان کرد. یادتان هست روز اوّل این جنایت کاری را به شاه نسبت میداد؟
( ادامه دارد منبع:پژواک ایران فهرست مطالب مژگان پورمحسن در سایت پژواک ایران *منشور مهسا را پاره کنيد. [2023 Mar] |