دمکراسی و سازمانهای چریک مخفی ـ قسمت چهارم
مژگان پورمحسن
همانگونه که از اسم و رسمِ عملی در سازمان های چریک مخفی برمی آید، این نوع مبارزه با دمکراسی سنخیتی ندارد و نمی تواند داشته باشد. موضوع مهم وارد کردن حد اکثر ضربهٔ نظامی به دشمن است و برای رسیدن به این هدف می بایست کادرهای جدّی و پُر انگیزه و با شهامت داشت که صرفاً به مبارزهٔ مسلحّانه و الزامات آن فکر و عمل می کنند. مَرد و زنی که می خواهند زندگی کنند، ازدواج کنند، خانواده تشکیل دهند، شغل رسمی داشته باشند، در جامعه حضور فعّال داشته باشند، رفت و آمد مرسوم در میان ما ایرانیان را ادامه دهند، فرزند داشته باشند و درس و مدرسه و پیشرفت و موفقیّت فرزندانشان را تأ مین کنند و بعبارتی اهل زندگی اند، این افراد با الزامات واقعی چریکی و مخفی خوانايی ندارند زیرا انتخاب زندگی عادی با انتخاب جنگ و مرگِ سریع متناقض است. بهمین دلیل وارد شدن به مبارزهٔ چریکی و مخفی بدون انتخاب آگاهانه و آزادانه و مرحله به مرحله، بسیاری اوقات، اگر فرد مربوطه زنده بماند با رنج بسیار و پشیمانی و اظهار تأسف از عمر سوخته همراه می باشد. برخی نیز در برابر ترفندها و سبعیّت رژیمِ در قدرت تاب نیاورده و به همکاری در مسیر بر عکسِ آنچه طی کرده اند کشیده میشوند. پس دست بردن به سلاح و جنگیدن واقعی یعنی رودر رو با یک دیکتاتوری کلاسیک در هیچ کشوری نمی تواند سهل و آسان باشد، حال ملاحظه بفرمايید که این رژیم بقول خودش اسلامی و انقلابی و مردمی باشد. البتّه منظورش از اسلامی، سوارشدن رسمی آخوندها برتمامی منابع قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هنری ووو می باشد. در این راستا شریعت آخوندها خفه کردن هر ندا و صدای مغایرمیل حکومتشان را به هر شکل و به هرنحو و به شدّت تمام صد در صد هلال کرده.
از این شریعت دستگیری وزندان واعدام و کشتارتحقیرآمیزو بدون دادگاه و نا عادلانهٔ اوایل حکومتشان درمی آید والبتّه بعد نوبت همهٔ سیاسیّون و سربردار کردشان می رسد. عرض کردم رژیم خود را انقلابی می داند و تعریف خود را به جمله ای از حضرت علی (ع) ربط می دهد با این مضمون که ایشان فرموده اند (درحکومت عدل علی، مولای متقیّان) آن مردمی که زیر دست محسوب شده و درپايین جامعه مورد ظلم واقع شده و تحقیر میشدند بالا آمده و آن ظالمان و حق مردم خورندگان و سوء استفاده کنندگان از قدرت و ثروت عمومی بزیر کشیده خواهند شد. موضوع این است که در حکومت خمینی ـ خامنه ای، مردم ایران و خوش فکران و استعداد های سرشارآن و افراد ملّی و مثبت، میهن پرستان و مردم دوستان، متخصصّان و هنرمندان بزیر کشیده شدند و میشوند و ظالمان و جانیان عقده ای و خورندگان ثروت ملّی و مال مردم و متّعرضین به جسم وجان وروح مردم حکومت می کنند. امّا رژیم خود رامردمی نیز معّرفی می کند که واقعاً این ادعّایش فقط با وقاحت آخوندی ممکن است بزبان آید. با حدود پنج میلیون ایرانیِ فراری از ظلم و جور این رژیم به چهار سویِ جهان، با دهها میلیون نفربچه و بزرگ و زن و مردایرانی در فقروگرسنگی و بی آبی، بی سرپناهی و بی سرپرستی و بیکاری در بی آیندگی و دربلای اعتیاد حتماً این خون آشامان مَردُمی هستند!!!
از همان اوایل سقوط شاه، آخوندها ماهیّت ضّد مردمی خود را نشان دادند ولی معدود شخصیّت سیاسی بود که به
این واقعیّت اذعان کرده ، ارتباطش با رژیم ومردم را براساس این واقعّیت تنظیم کند.
گروههای چریکی فدائیان خلق و مجاهدین خلق توسط ساواک تارومار شده و فقط نامی وشَبَهی از آنها با قی مانده بود. باز ماندگانِ زندانی که مطلقًا از دمکراسی و روابط دمکراتیک هیچ اطلاعی وتجربه ای نداشتند و حداکثر به اندازهٔ یک تئوری درکتابها خوانده بودند و اکثراوقات آنهم غلط وعمل نشده وتجربه نکرده . این زندانیان سیاسی سابق با آزادی اززندان درمقابل مشکلات بزرگ و پیش بینی نشده ای قرار گرفتند که ساده ترینش اختلاف عمیق تحلیلِ آنچه که « انقلاب اسلامی » نام گرفت بین خودشان ودرگروه خودشان از یکسو و با کادرها واعضاء ازخارج کشوربرگشته شان از سوی دیگر و همینطوربا هواداران و اعضاء بیرون از زندان بود.
در این میان از مجاهدین، رجوی ریاستِ خود تعيین کرده را برگروهش بُرد. شخصاً نمی دانم آن زمان آیا اینرا از خمینی یاد گرفت یا نه ، آخررجوی درمجاهدین هیچکاره بود و خمینی هم در میان آخوندهای «مبارز و زندان کشید ه هیچکاره» .هر دو با حرف سوار مردم شدند. نتیجهٔ مسابقهٔ قدرت از پیش مشخّص بود. بین « خلق جهان بداند خمینی رهبر ماست » و « خلق جهان بداند مسعود معلم ماست» فرق قبل از هر چیز بین چندین میلیون افراد مسلح آمادهٔ کشتار در یک رژیم حاکم که تأ ئید شدهٔ ابرقدرت ها بود ودرمقابل، رجوی با میلیشیا متشکل از هزاران کودک دبستانی و نوجوان دبیرستانی و هزاران دانشجوی دانشگاه که در واقع بدنبال معلم برای یادگیری تئوری وعمل مبارزاتی بنیان گذاران مجاهدین و برادران استثنائی رضايی بودند و بخصوص وصیّت نامه و شهادت مهدی گُل انقلاب، نسل نوجوان و جوان آن دوره را تکان داده بود، بدون سلاح و با دست خالی قرار داشتند. رجوی توانسته بود با کلک هایش از آجرهای پراکنده و شکسته و پودر شدهٔ ساختارناتمام وزلزله زدهٔ مجاهدین خلق بجای یک سازمان انقلابی چپ با سیستم سوسیالیستی یا حزبی مردمی با ساختار دمکراتیک، یک جمعیّت پیرو خودش را بسازد که میلیشیایش گوش بفرمانش باشد و بعد ازدستگیری حتی اسمش را نگوید ولی با شعار« درود بر رجوی » تیرباران شود. قبول می کنید که نتیجهٔ جنگ این دو « رهبر» ازپیش کاملاً مشخص بود؟
از واضح هم واضح تر بود. گویی رجوی حاکم ورهبروشَه ـ شیخ کشوریست که پس از صبر بسیارو شکیبایی
فراوان، بلاخره به خواست مردم معترضش که چرا پاسخ نمیدهیم، به ارتش میلیونیش با تجهیزات لازم فرمان حمله می دهد و چون در این جنگ، صد در صد پیروز شد، مردم و ارتشش اصرار کرده اند که با توجّه به این پیروزی وبصورت کاملاً دمکراتیک ایشان رهبرابدی و خاص الخاص ووو بشوند!!!
هموطنان،
می دانید که حقیر استعداد یادگیری زبان ايدئولوژیک و عقیدتی و آیت اللهی و ولایت فقیهی را ندارد. می گویم بنظر شما این زبان و فرهنگِ عجیب از کجا آمده؟ زمانی که من در ایران کودک بودم و کلاسهای ابتدايی را طی میکردم، در مبنای دین، همهٔ ادیان توحیدی، معّلم و خانواده می گفتند: فقط خداوند یکتا ازلی و ابدیست و بقیهٔ موجودات زنده و غیر زنده از بین رفتنی و نابود شدنی هستند. حرفی که در درستی آن کوچکترین شکّی ندارم.
حالا چطور شد که آدمیزادی که مُردنی ست بناگاه « ابدی » میشود؟ مهم نیست که به چه شخصی این « مَقام مطلقاً خدایی » را بدهیم یا آنرا بپذیریم مهّم این است که به اسم خدا پرست مُشرک شده و به یک فرد جایگاه خداوندی می دهیم. برای فضا ایجاد کردن هم خمینی مدّاح لازم داشت، خامنه ای بر مدّاحان، شاعران را هم برای مدح خودش افزود و رجوی هم توسط مریم دست به دامن خوانندگان شد که اشعار مولانا و دیگر صوفیان را که نیایش خداوند است را در نیایشِ « مسعود و مریم » بخوانند.
بنظر من حتی ذره ای رابطهٔ دمکراتیک در نزد نامبردگان فوق وجود ندارد. رابطه ایست مطلقاً عمودی بصورت فرمان از بالا و اجرا از پایین، افاده و منّت گذاری از بالا و پرستش و قدردانی از پایین، توبیخ و توهین از بالا و اعتراف به گناه و خود زنی از پایین، بزرگواری و بخشش از بالا و بی وفایی و خیانت از پایین، کلید بهشت از آنِ بالا و آتش جهنّم از آن پایین. راستی فکر می کنید از این فرهنگ، برابری کلیهٔ انسانها درمی آید؟
مگر ایران را سی وهفت سال است با این رابطهٔ عمودی که خیمهٔ نظام را حفظ کرده نمی بینیم؟
تنها آلترناتیو دمکراتیک آخوندها هم با کپی برداری از نظام ولایی با همین رابطهٔ عمودی بادگیر رهبری را حفظ کرده!
چو ایران نباشد تن من مباد.
جاوید ایران
منبع:پژواک ایران