اسلام دشمن ايران وايرانيست يا آخوند
مژگان پورمحسن
بسياری اسلام را نشانه ميروند، بسياری ديگرآخوند را و بسياری هردو را و برخی خود ما ايرانيان را ازچهارده قرن پيش تا به امروز.
من نيزموضع خود را روشن می کنم:
۱ـ برای من اسلام با محمد زاده شد وبا محمد مُرد بهمين دليل هم وی دردوران حيات اسلامی اش مهمترين کاروی که نگارش جدی صحبت ها وادعاهايش تحت نام الله بود را انجام نداد گرچه درآنموقع درکناروی هم افراد با سواد بودند هم قلم وکاغذ وجود داشت. بازبا توجه به اينکه وی خود را آخرين پيامبرمی خواند نميتوانست هيچکس را بجای خود برگزيند و معرفی کند. اگرچنين اشتباه بزرگی را مرتکب ميشد هم زيرآب پيامبری خود و جايگاهی را که بدست آورده بود ميزد و هم به حرفها و ادعاهای جانشين خود ارزش و اعتباری بالاترازکلام و ادعا وعملکرد خود ميداد زيرا جانشين وی آخرين کلام الله را بايد ازجبرئيل تحويل ميگرفت و به مردم انتقال ميداد همانگونه که درگذشته نيزپيامبرانی آمدند وکلام آسمانی را آوردند ولی بسياری ازگفته ها وعملکردشان و فرامينشان با آمدن محمد و طبق ادعای وی منتفی شده وپيروانشان بايد به آخرين پيامبرـ محمد ـ ايمان آورند که بقول امروزيها
« بروز» است.
بنابراين برای من محمد با مرگ خويش اسلام را نيزچال کرد وازآن ببعد ما با اشخاص ديگرو شخصيتهای فردی، سنی، قبيلگی، طبقاتی، زمانی، جغرافيايی وتاريخی ديگری مواجه ميشويم که هيچکدام محمد نيستند و همگی خود را سخنگو و عامل بی همتای محمدِ يگانه وبی بديل می دانند!
اسلام همانست که محمد می گفت وعمل ميکرد با هزاران دروغ وکلک وتضاد همچون بسياری ازشخصيتهای تاريخی. آنچه درمورد محمد ازنظرمن برجسته است همه چيزخواهی دنيوی و مادی وی است که نشان ازجمع شدن عقده ها ازکودکی تا مرگ است. اينکه مانند تمام بيماران روانی بجزبه شخص خود واميال خود به هيچ اصل، پرنسيپ، حد و حدود، منطق، پيمان و قاعده ای وفادارنيست. برخواهشهای نفسانی اش کنترلی ندارد وچون راهزنی ودزدی وتجاوزو برده گيری و سوء استفاده ازديگران نه نبوغ می خواهد ونه هنری، آدمهای شبيه بخود فراوانی پيدا ميکند که همراهش شوند. اما اين کاراکترها نيزمثل من و شما احتياج به معنويت را احساس می کنند اما چون بی اخلاقند خدايشان ميشود الله درطبقهٔ هفتم آسمان. شما خشم درون روان محمد را درعذاب الله درآخرت را ببينيد. تنفروی اززنان را دروصف معراجش ببينيد وازآنسو شهوت غيرقابل کنترلش نسبت بزنان تا دم مرگش.
نه محمد نه اين جرثومهٔ کثيف تحت نام سنت محمد متعلق بما و دوران ما نيست وبايد پس ازشناخت آنها همچون ديگرداستانهای سياه تاريخ بشری با درک وفهم وشعورو وجدان و انسانيت امروز ازآن گذرکرد. دراينراه روشنگری افرادی نظيرآقايان سليمانی اميری، اسماعيل وفا يغمايی و آقای مانی ازديد من بسيارراهگشا و مثبت است.
اما پديدهٔ آخوند و روضه خوان وحوزهٔ علميه ومدارج حوزوی وفقيه و امام و امام زاده و جانشين امام غايب دکان ديگريست که مطلقأ درکشورما رايج است وتا قبل ازبقدرت رسيدن خمينی و حکومت آخوندی اکثريت مردم ايران با آن آشنايی غريبی داشتند.
غيرازبيسوادی عمومی، آخوند خانه زاد بود وميهمان و« آقا» تشريف می آوردند و تکاليف دينی مردم را ازتولد تا پس از مرگ و روز قيامت حل وفصل ميکردند. حوزه و آخوند مافيای واقعی ايران وايرانی بودند. اين مفت خوری و جهل فروشی آخوندی با راحت خواهی و جهل خَری ما ايرانيان ـ هم دنيا را داشته باش و هم آخرت راـ دست بدست هم داد و بنياد نابودی ايران و ايرانی را فراهم آورد. ما ايرانيان زندگی نمی کنيم و زندگی کردن بلد نيستيم ، ما روزگارمی گذرانيم. ما صبح را شب کرده و شب را به صبح ميرسانيم. ما درهمهٔ امورفقط تقليد می کنيم. برای نجات کشورومردم بايد وطن و هموطن برای ما معنی پيدا کنند وما دوستشان داشته باشيم. آخوندها طی قرنها اين عشق را تبديل به نفرت کردند بدون آنکه ما بفهميم. بدون عشق به سانتيمتر به سانتيمتر کشورشان واحترام و حق خواهی برای هموطنشان اين کشورهای امن و پيشرفته وجود نداشتند. نميشود عاشق وطن نبود و برای هموطن ارزش قائل نبود اما خواهان آزادی، کرامت انسانی، احترام به حقوق بشرودمکراسی داشت.
جاويد ايران
۲۶ ژانويه ۲۰۲۱
منبع:پژواک ایران