دمکراسی و مبارزهٔ چریک مخفی درایران ـ قسمت دوّم
مژگان پورمحسن
مبارزهٔ مسلحانهٔ چریکی که در وطن ما ایران بوجود آمد و بخصوص در زمان شاه با دو نام سازمان چریک های فدايی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران شناخته می شدند، اولّین دلیل وجودی خود را شکست تمامی روشهای مبارزات سیاسی ملّی وعلنی ومردمی تا اوایل سالهای ۱۳۴۰ وقفل شدن جامعه دردیکتاتوری مطلق و وابستهٔ رژیم شاه معّرفی می کردند و بواقع شکست دولت ملّی ومیهنی دکتر مصدق در کودتای آمریکايی که شاه را بقدرت باز گرداند، زخم سیاسی عمیقی درجامعهٔ ایران ایجاد کرد که دیگر بسته نشد و بهبودی نیافت. رژیم آخوندی که بجای رژیم شاه بقدرت رسید هیچ مشروعیت سیاسی، ملّی و مبارزاتی نداشت و برعکس کلیهٔ کسانی که از مبارزهٔ مسلحّانه برای سرنگون کردن این رژیم ضّد ملی و ضّد مردمی انتقاد و حتی آنرا محکوم کرده و چپ روی میدانند، من هر نوع تأييد، همکاری و خدمت باین رژیم از قبل از سر کار آمدن خمینی ضّد ایران و ایرانی تا بامروز این رژیم جنایتکار ضد بشری را سقوط تمام عیار از کلیهٔ اصول وپرنسیپ های انسانی و متّرقی می دانم. بنظر من همهٔ زندانیان سیاسی آزاد شده، همهٔ سیاسیون معروف، همهٔ چریک های سابق که در همان ابتدا وبه بهانهٔ قیام مردمی با خمینی و یارانش دست همکاری دادند، همگی بجز « حیات خفیف خائنانه» و ننگ پاک نشدنی دستانِ درخونِ هموطنان بی گناه رفته و بی آبرویی وطن فروشی و حیات طبیعی و انسانی سوزانی خاطره ای در دل مردم و در ثبت تاریخی بجای نگذاشتند.
پاسخ خمینی را بآنصورت مسخره در دوـ سه روز پیش از سی خرداد دادن بازی با دهها و صد هزار خون و میلیاردها رنج یک خلق تحت ستم بود. چرا؟ زیرا نه رژیم سراندرپا جنایت حاکم چند روزه تغییر ماهیّت داده بود و نه میشد صدها هزارنوجوان و جوان فعّال وعلنی همهٔ گروههای مخالف رژیم را چریک زبده و عملیاتی با زندگی مخفی نمود. این موضوع را همهٔ افراد سیاسی خیلی خوب می دانستند. خمینی ضّد خدا و ضّد بشرورژیمش هم اینرا خیلی خوب میدانستند. تنها آن نوباوگان دبستانی و دبیرستانی میلیشیا و آن جوانان و نیروهای گوش بفرمان که غرق در فرمانبری تشکیلاتی بودند و صد صد تا اعدام شدند نمیدانستند. آنهايی که وقتی خبر اعدام یا زیرشکنجه تکه تکه شدن یارانشان را می شنیدند با چشمانی گریان سراندرپا افتخاروانگیزهٔ مقاومتِ بیشتر میشدند و وقتی خبر فرار از جنگِ مسعود رجوی را شنیدند، معصومانه گفتند « خوب شد برادر رفت و دستِ این جنایت کاران نیفتاد».
بله،« سازمان رجوی » که مطلقاً سازمان مجاهدین خلق نبود با شهادت بنیانگذاران و کادرهای واقعی مجاهدین و ضربهٔ درونی ـ بیرونی به هویت عقیدتی اعضا وهواداران مجاهدین درسالهای ۵۳ ـ۵۴ ودرنبودِ ارتباطات واطلاعات صحیح مجاهدی درزندان وقبل ازسرگونی شاه شکل گرفته بود،عمدتاً همان سالهای ۵۷ تا ۶۰ به اوج خود رسید. زیرا « تشکیلات رجوی » در این سه سالی که بآن فاز سیاسی می گویند برزمینه ای از فضای جدیدِ اجتماعی ـ سیاسی پَس از قیام و سکوت یا همکاری « باصطلاح مجاهدین باقیماندهٔ درون و بیرون زندان» جلوه کرد، از « تشکیلات چند نفرهٔ رجوی » به « سازمان چندین هزارنفره وسراسری رجوی » البتّه تحت نام وآرم سازمان مجاهدین خلق ایران تبدیل شد.
همانگونه که شما اگر خمینی را از نزدیک در نوفل لو شاتو (مثل من) دیده بودید نمی توانستید تصوّر کنید که این پیرمرد عمامهٔ سیّدی بر سر با بازگشتش به ایران، کشورمان و مردممان، طبیعت و آثار تاریخی ده هزار ساله مان، اقوام و فرهنگ هایمان، زبانها و باورهای دینی مان، تاریخ و جغرافیایمان، سلامت و صلحمان، افتخارات و هنرهایمان، صنایع و کشاورزی مان، داراییها و ثروت ملّی مان، آبروی ملّی و بزرگ منشی نیاکانمان، رأفت انسانی و جوانمردی اسطوره ایمان، صورت نورانی بزرگترهایمان و خنده های شاد و معصومانهٔ کودکانمان، بله، همه چیز و همه کَسِمان را خواهد کُشت وخواهد سوزاند و بربادخواهد داد و خاکستر خواهد کرد، رژیمش همهٔ ثروتهای این مملکت راخواهد خورد و به بیگانگان خواهد داد وایرانمان را ویرانه خواهد کرد. بله خمینی ایران را سراسر قبرستان کرد و دروغ و ریا، دنائت و رذالت، وقاحت و بیشرمی، خفّت و تجاوز را بر مردممان حکومت کرد.
حال، هموطنانم، وظیفهٔ ملّی و میهنی سی و هفت ساله مان که همانا نجات وطن و هموطنانمان از وجود نحس آخوندی است را به سرانجام نرسانده ایم. در این سی و هفت سال، همه مان سوختیم و جزغاله شدیم امّا این رژیم نکبت را از بالای سرمان به جایگاه واقعیش، قعر تاریخ بزیر نکشیدیم. چندین نسل مُردند یا دقیق تر بگویم چندین نسل جان کندند و جان کندیم و نتوانستیم این هیولای خصم مُلک و ملّت را بزیر کشیم. منتظر مبارزهٔ مسلحّانهٔ چریک مخفی هموطنانتان که گویا از واشنگتن تا تگزاس، از پاریس تا لندن، از عراق تا ترکیه، از سیدنی تا اسلو، همگی زن و مرد، بیست و دوـ سه ساله، در اوج توان بدنی و روحی، دوره دیده در ارتش شمارهٔ یک دنیا، مسلّح به آخرین و مدرن ترین تجحیزات نظامی منتظر فرمان حرکت رهبرانشان مسعود رجوی و مریم رجوی هستند که از آسمان و زمین بر وطنشان ایران و شما هموطنانشان بمب اتمی و بیولوژیکی و شیمیایی ببارند تا رهبرانشان را بقدرت برسانند اصلاً وجود خارجی ندارد.
ما فرزندان ایران که از دست نظام جور و جنایت آخوندی در همهٔ دنیا پراکنده ایم به هیچ حزب، سازمان و گروهی برعلیه استقلال کشور ایران و بهروزی ملّت ایران تعلق نداریم و نخواهیم داشت. در میان مَردم همهٔ کشورها انسانهای بسیار شریف و بزرگوار هستند و خواهند بود که در این سی و اندی سال برای ما ایرانیانِ بواقع آواره و عمیقاً دردمند مرهم بوده اند امّا درد ما درد شماست، درد وطن است که به امّید و توکّل به خدای یکتا، تنها جهان دار، صاحب آنچه بود و نبود، وطنمان را خودمان و با ارادهٔ سترگ و تسلیم ناپذیرمان و با توسّل به اتحاد ملی مان از شّر تمامیّت این رژیم رذالت آخوندی می رهانیم.
چو ایران نباشد تن من مباد
جاوید ایران
مژگان پورمحسن
منبع:پژواک ایران