ما ایرانیان مسلمان، رای یک چیز، بدون استثنا، بیش از هر چیز دیگری، ارزش و احترام قایلیم. آنرا بالاتر و برتر از هر چیزی میدانیم. در زربفت ش می نهیم و رفیع ترین جایگاه را بآن اختصاص میدهیم. بدان نزدیک میشویم، با دست و دلی پاک، با خضوع و خشوع. هستند بسیاری از چیزها، مثل منافع گوناگون مادی و معنوی، دشمنی و خصومت ها و تضاد های قومی و منطقه ای و طبقاتی، که ما ایرانیان را نیز مانند مردم سایر جوامع دنیا از یکدیگر جدا و بر علیه یکدیگر می شوراند. در یک چیز، اما باهم شریک هستیم و شباهت به یکدیگر داریم. که آنهم چیزی نیست مگر باور و ایمان بیک جلد کتاب بنام قرآن، که الله خود از بیخ آسمانها با ابزار "وحی" بزمین و برسول خود، محمد مخابره کرده است.
این کتاب درست است که مثل تمام کتابهای دیگر از کاغذ و مرکب ساخته شده و به زیر ماشین چاپ رفته است، و به لحاظ وزن و اندازه و نیز نمای ظاهر، چندان تفاوتی با دیگر کتابها ندارد. کتاب قرآن اما چیز دیگری ست. در طول تاریخ بشر تاکنون، هرچه کتاب انتشار یافته است از اندیشه بشر تراویده است و بزبان بشر نگاشته گردیده است. حال آنکه کتاب قرآن تنها کتابی ست که بزبان الله نگاشته شده است و دانش و عقل و خرد الهی را بر تابد. هر کتابی را زمان، ممکن است باطل و کهنه و از رونق بیاندازد. حال آنکه قرآن کتابی ست نهایی و ابدی، زمان را در آن هرگز نه نفوذی ست و نه اثری. کلمات و عبارات ش همه ساخته و پرداخته الله است و آسمانی. الله در اثبات آسمانی بودن قران، میگوید که اگر جن و انس همه با هم جمع شوند، نتوانند عبارتی مثل یکی از عبارات الهی برسازند.
بهمین دلیل، یعنی بدلیل آسمانی بودنش، قرآن کتابی ست که بر خلاف کتابهای دیگر، یا هرگز خوانده نمیشود و یا اگر هم خوانده شود، انگشت شمارند آنها که دعوی به درک و فهم آن دارند. با این وجود قرآن کتابی ست که بدون لحظه ای توقف، دائم و پیوسته زیر چاپ میرود و چاپخانه ها را فعال نگاه میدارد. ناشران در تولید و انتشار کلام الهی از هیچگونه آلایش و پالایشی و یا سرمایه و هزینه ای دریغ نکنند و گاهی هر صفحه اش را به نقش و نگار بیالایند و هر حرف و زیر و زبر و ضمه ی سخنان الهی را با زر تزئین و به نگارش در آرند.
بعید بنظر میرسد که این کتاب در خانه و یا کاشانه ای حضور نداشته باشد، حتی در آن خانه که تهی است از موجودی توانا به خوانش حرف و حروف انسانی. چرا که قرآن کتابی نیست برای خواندن و فهمیدن، بلکه کتابی ست برای باور و ایمان به توحید و قدرت و کلام الهی. که قرآن منشاء زندگی و هستی ست و نیز مرگ و نیستی. بی جهت نیست که باور مندان، قدرتی لایتناهی، قدرتی نقصان ناپذیر بآن نسبت دهند. آغاز و غایت خود را با این کتاب در ارتباط احساس کنند. برخی از باورمندان نسخه های کوچک و مینیاتوری آن را که تنها با ذره بین های بسیار قوی خوانده شوند، در جیب شان، روی قلب خود نگاه دارند و یا به گردن خود آویزان کنند تا خود را از هر گزندی مصون بدارند. بعبارت دیگر، وجود و حضور این کتاب و تماس با آن احساس خطر و ترس و هراس از اتفاق و یا حادثه ای ناگوار و مرگبار ی را از درون ساده دلان باورمند میزداید، امنیت و آسایشی نا گفتنی برایشان فراهم آورد. قرآن را هم بر سر عروس و داماد گیرند و هم در پناهش مسافر را روانه سفر کنند. هم در جشن و سرور و پایکوبی و در سفره هفت سین عید نوروزی، حضور دارد، هم هنگام مرگ و نابودی و سوگواری. هم در اطاعت و پیروی از احکام الهی، بدان نیازمندی، یعنی در مراسم روزانه و نمازگزاری( اعتراف به خواری و حقارت در برابر شکوه و عظمت ملکوتی الله). نیز، قرآن هم در بستن عقد و قرار داد تجاری حضور دارد، هم هنگام تنبیه و مجازات و نیز در مراسم قصاص و کیفر نهائی، یعنی بدار آویختن و بیرون کشیدن جان از جسم و تن انسانی. مراسمی نیست در زندگی اجتماعی که سر گیرد و یا به انجام رسد بدون حضور کتاب قران و یا ذکر کلماتی چند از آن. هیچ نامه ای، عقد و قراردادی، سند و مدرکی وجود ندارد و نیز هیچ کتابی هرگز به طبع و نشر نرسد اگر که با نخستین عبارت این کتاب، «بسمه تعالی» آغاز نگردد.
بعضا، این سلطه قرآن را بر رفتار و گفتار باورمندان، نشانی بر آسمانی بودن آن می پندارند. که قرآن کلامی ست خدایی. که بدون واسطه در روح و روان پرستندگان نفوذ نموده و آنها را به تسخیر خود در میآورد. کدام سخن را میتوان در تاریخ بشر یافت که داری نفوذی چنین گسترده در ابنای بشری باشد؟ آقای دکتر رامیار، مولف تاریخ قرآن، در چیستی قرآن اعلام میدارد که:
این کلام خداست، این سخن پرودگار جهانیان است، این کتاب خداست و از ذات او تراوش کرده از مصدر جلال و عظمت کبریائیش بر مهبط وحی الهی نزول یافته، بر دل پاک ترین پاکان جهان نقش بسته و دو لب مبارک فرخنده اش بدان مترنم گشته، دل گروند گان حافظش شده و دست توانای مومنان نقش نگار دفتر و دیوانش گشته، مونس عزیز شبهای دراز شب زنده داران کوی دوست بوده، واسطه و راهنمای راز و نیاز پرستند گان و راه گشای دلدادگان طریقت حق بوده، آشنای ذات او است و از او سرچشمه گرفته، و این خود او تعالی است که حافظ و نگهبانش است(تاریخ قران،ص، د، 1362).
البته شاهد مدعای آقای رامیار کسی دیگری جز خود او نیست. شیفتگی وی، گویا او را از ارئه هر دلیل و مدرک و سندی برای اثبات ادعای خود بی نیاز ساخته است. او تخیلات مبالغه آمیز و رمانتیک خود را جایگزین تاریخ و وقایع تاریخی میکند. او بجای آنکه نوری بر معانی و مفاهیم سخنان الله در قرآن بپاشد، آنرا بیشتر سحر آمیز و جادویی میسازد. آقای رامیار فراموش کرده است که اعراب بادیه نشین یعنی اولین مردمی که باید گیرنده جزئیات قرآن بشمار آیند، پیام و پیام آور الله را به باد تمسخر میگرفتند. به ادعای رسول الله مبنی بر نزول وحی از طریق جبرئیل را همچون هذیانی که از مغز بیماری بر خاسته است می نگریستند. هم آنها بودند که پیامبر را برای ارائه سند و مدرک ادعای خود چنان تحت فشار قرار دادند که فرستاده الله ناچار بود که شبانه برای بقای خویش از مکه پا بگریز بگذارد و به مدینه بکوچد.
بر خلاف ادعای دکتر رامیار، قرآن شاید تنها کتابی ست که برای حفظ و نگاهداریش، چه جنگها که به پا نشده است، چه خونها که ریخته نشده و چه سرها که بر زمین نغلتیده و چه زمزمه های نفی و نقد قرآن در نطفه خاموش نشده اند. پس از گذشت چهارده قرن، هنوز هم نتوانی در آن ذره ای نا خالصی بیابی. وای اگر در آن چیزی بیابی ناسازگار با حرمت و سرشت خدائی، با عقل و خرد نقصان ناپذیر الهی، هرچند کوچک و نا چیز. دنیا بر سرت ویران گردد. کفن پوشان و قمه کشان به بیرون جهند و سر بر کف آماده که خون بریزند و سر از روی تنت بر زمین افکنند. بی جهت نیست که عز و احترام و تقدس این کتاب همیشه در افزایش بوده است و قدرتش، لایزال مانده است. چرا که در باره آن چیزی بجز نیک و حمد و ستایش هرگز نتوانی بگوئی. دفاع از اقتدار و عظمت این کتاب، چه با تیغ و تازیانه، و چه با مبالغه و گزافه گوئی، و چه با مطلق و چون چرا ناپذیر ساختن آن با ابزار تفسیر و تاویل، سبب گشته است که جلال و جبروت قرآن در ذهن دینداران خوش باور به عرش اعلا رسیده و باور و ایمان آنها را به عدم عقل و خرد لازم برای درک و فهم گفتار الهی، تحکیم و تشدید سازد. روشن است که نادان و نابینا را راهی جز تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت نیست.
بعبارت دیگر، باور به تاثیر و نقش معجزه آسای قرآن را باید بیشتر ناشی از توصیفات مبالغه آمیزی دانست که در طول تاریخ بوسیله علما و فقها و نیز شاعران، از حافظ و سعدی گرفته تا مولوی برشته تحریر در آمده است. کلام الهی در دست ، آیت اله ها و حجت الا سلام ها، علما و ففها که پیوسته نفوذ عظیمی بر فرهنگ، بویژه فرهنگ مردم ساده اندیش و درون پاک داشته اند، چنان عظیم و سنگین گردیده است که ترس و واهمه از نزدیکی بدان بر هر جنبنده و فاعلی چیره شود. در تبعیت و تعهد به متن قران است که از آن ابزاری ساخته اند برای آموزش فرمانبری و فرمانبرداری و پذیرش و پرورش اسارت و بندگی. آقای حاج عبدالمجید صادق نوبری در ترجمه یکی از آیه های سوره حمد، می نویسد که: بنده در برابر خدا اعتراف به تسلیم و اطاعت میکند و میگوید:
در نهایت اطاعت و ذلت (تاکید نگارنده) تو را می پرستیم و تو را معبود خود قرار داده جز تو دیگری را برای عبادت خود شریک قرار نمی دهیم و منحصرا از تو در جمیع امور کمک میطلبیم و از غیر تو چیزی نمی خواهیم (قران مجید ترجمه فارسی، ص2).
مترجم و مفسر قرآن، آقای نوبری میآموزد که الله بشر را خلق کرده است که بنده او باشد. او را مسئول حمد و ستایش خود ساخته است. آنهم نه بدلخواه بشر، بلکه درست و دقیقا همانگونه که خود، الله در قرآن درس بندگی را آموخته است. الله قرآن را به منظور آموختن بندگی به بندگانش بزمین فرستاده است. چرا که هر حمد و ستایشی که از بنده (بشر) ریشه گیرد ناسازگار است با شایستگی و عظمت خداوند. بندگان کمتر از آنند که حمد و ستایش شان را الله پذیرا شود. باید همانگونه او را حمد و ستایش کنند که او خود امر فرموده است. این است تاویل عبارت بسم الله الرحمن الرحیم. همچنانکه یکی از بزرگترین تاویل گران جهان فقاهت، استاد علامه سید محمد حسین طباطبائی مولف تفسیر المیزان (در بیست جلد و متجاوز از هزاران هزار صفحه) ن در تاویل خود از سوره حمد توضیح میدهد که:
... از وضع آیات این سوره، مخصوصا بقرینه توجه از غائب به خطاب در ایاک نعبد و ایاک نستعین(3) ظاهر میشود که این سوره در واقع کلام بندگان است در مقابل خدا، یعنی خداوند روش بندگی و ستایشی که شایسته مقام او است به بندگان خود میآموزد،(تاکید نگارنده) و شاهد زنده ه این موضوع همان جمله است "الحمدلله " است. چرا؟ زیرا: ستایش و حمد خدا در واقع توصیف او است در حالی که خداوند از توصیف تمام توصیف کنند گان منزه است همانطور که میفرماید سبحان الله عما یصفون، الاعباداله المخلصین..."( تفسیرالمیزان، جلد اول،ص ،21).
باورمندان لاجرم پیوسته دچار احساس حقارتند و خواری، نه تنها فاقد عقل و خرد لازم هستند که به قرآن نظر افکنند بلکه ممکن است که داری دلی چرکین و دستی ناپاک و نیتی آلوده بوده باشند. که البته الله از آن آگاه ست. آموخته اند که به قرآن، هرگز نزدیک نشوی مگر با احتیاط و طهارت، در نهایت اضطراب و نگرانی و بیم و امیدواری. لدا آنرا در زربفت نگاه دارند و طاقچه کلبه شان را بدان مزین سازند. اما هرگز آنرا نگشایند. چرا که گشودنش امری ست بیهوده. کیست توانا به خوانش زبان آسمانی و یا به درک و فهم گفتار و نوشتار خدائی، معانی و مفاهیم و محتویات کتاب قرآن و یا کلام الهی. درست است، بیشمارند توده های ساده اندیش که در دفاع از آن لحظه ای در فدای جان خود تردید نکنند. حال آنکه چند تنی بیش نیستند در جهان انسانی آگاه به منظور و مفهوم قرآنی.
ظاهرا، قرآن نیازی ندارد که برای پایداری خویش اتکایی به عقل و خرد انسانی داشته باشد. زیرا که قرآن سلطه خود را بر ذهن مردم خوش باور از راه سلطه بر عواطف و احساسات تامین میکند. کیست که تلاوت کلمات الهی را با صدای سوزناک قاری نشنود و تار و پودش بلرزه در نیاید بی آنکه بداند چیست که قاری بر زبان راند که او را چنان متاثر و از خود بیخود میسازد. کیست که تحت تاثیر اندوه و حزنی که در آوای قاری نهفته است، از دوست داشتن زندگی، از اندیشه به لذت و سرور و شادی، احساس شرم و حیّا ننماید و آرزوی رسیدن به آخرت را نکند. آوای قاری یاد آور مرگ است و نیستی. بهمین دلیل، کلمات الهی، هر چند بیگانه و نامفهوم، بویژه زمانیکه با آوای دلنشین قاری در آمیخته شود در عمق وجود نفوذ نموده و سلطه اش را بر زندگی روزمره گسترش دهد. در گورستان ها و هنگام دفن و کفن زندگی بیش از هر نقطه و مکانی، کلمات الله شنیده میشود، چرا که آنجا است که میتواند ترا بسوی خود خواند و تسلیم خویش سازد. مبادا که دچار فراموشی شوی که سرانجام مرگ است و نابودی و همه باز گردند بسوی او انا لله و انا الیه راجعون. کلمات نامفهوم قرآنی که بواسطه آوای اندوه بار قاری و با کش و قوس و زیر و بمی که ادا میشود، ترس و هراس را از سر نوشتی مبهم و تاریک، در شنونده تیز و تشدید میسازد. تردید نباید داشت که کنترل آخرت که تنها در قدرت الله نهفته است تضمین کننده سلطه و سنگینی قرآن بر ذهن دیندار شود. بنا براین، اگر بگوییم که قرآن جلال و جبروت و شکوه عظمتش را مدیون مفاهیم بیگانه و زبان غریبه می باشد، بعید بنظر رسد چیزی دور از واقعیت بیان کرده باشیم.
بویژه برای ما ایرانیان که الله سخن گوید با زبانی همچون زبان عربی، در بهترین وجهش، طوطی شویم و تکرار کنیم آنچه رسد به گوشمان. نادانی خود را موجه دانیم، چون ما کجا و آن معانی عظیم و مفاهیم عمیق و سنگین و راز انگیز کلمات الهی کجا. در ناتوانی در درک و فهم سخنان الله در خود شک و تردید نداریم. خود را بسیار حقیر تر از آن دانیم که بدانیم که چیست و چه معنی دهد گفتار خدائی. با دلی پاک و چشمانی بسته امر و نهی الله را همانگونه که در قرآن اعلام نموده است اطاعت کنیم. هر روز با نام او برخیزیم و بخسبیم. خود را به پایش افکنیم و عاجزانه به رکوع و سجده افتیم، عبادت و نیایش ش کنیم. از یادش هرگز غافل نشده، پیوسته طلب عفو و بخشایش و رحمت کنیم. در ابراز بندگی بعنوان فوری ترین مسئولیت بشری، لحظه ای غفلت نکنیم. چرا که ایمان داریم که سخنان الله صریح و روشن است و در آن کوچکترین ابهامی و جود ندارد، بدون آنکه هرگز آنرا برای خوانش گشوده باشیم.
بنا براین چاره ای نداریم مگر آنکه فهم و درک کلام الهی را بردوش آنان گذاریم که حرفه ای برای خود ساخته اند، از نا فهم کردن و مبهم ساختن سخنان الهی: علما و فقها از جمله تفسیر گران و تاویل گران در راز آمیز و سحر انگیز ساختن و حتی جادویی نمودن کلمات الهی از هیچ فرو گذار نکرده اند. آنان، هزاران هزار کتاب نگاشته اند در باره هر حرف و جزئی از کلام قرانی. جملات را شکسته و تجزیه کرده و تحلیل و سپس دوباره با یکدیگر ترکیب نموده، هر زیر و زبر و ضمه آنرا سالیان دراز مورد تحقیق و تفحص قرار داده اند که در یابند منظور، قصد و نیت الله را، آنکه نهفته است و نهانی در سخنان الهی. اما در آن صفحات بیکران هیچ نگفته اند مگر حمد و ستایش قدرت و اقتدار خداوند و یا فرمانروای نهائی. اگر این خدا سازنده و خالق جهان درون و بیرون است و هم چنانکه در سوره حمد در وصف خود گوید که رب العالمین است و مالک یوم الدین- ایاک نعبد و ایاک نستعین و یا ارباب بهشت و دوزخ است و مالک بر جمیع بندگان؛ اگر این خداوند می بیند و به ثبت رساند کوچکترین حرکت و رفتار جنبنده ای را در عالم هستی؛ اگر میشنود آن زمزمه درونی، در آنچه که هست و نیست؛ اگر آگاه است به مکنونات ضمیر یکایک افراد و ابنا حیوانی و نباتی، نیز، اگر سنگها را وا دارد به سخنگویی، طبیعی است که سخنانش هرچه هست حقیقت است و غایت، نقصان ناپذیر است و مستقل از زمان و مکان و نهایی. اگر الله تمامی این حقایق عمیق و مطلق را در کتاب قرآن بیان داشته است، کیست که بتواند از کلمات آسمانی بکاهد، و ابهامات و تاریکی ها را از آن بزداید. چه هرچه عظیم تر و عمیقتر، سنگین تر و گرانبار تر معانی و مفاهیم قرآنی، کوتاه تر و ناتوان تر عقل و خرد انسانی. تفسیرگران و تاویلگرانند که عمیقتر باید بجویند و بکاوند، همچون غواصان غوطه ور شوند در دریای بیکران علم و دانش خدائی در جستجوی آن گوهر ناب و اصیل، غایت وجود و هستی. از زندگی می برند و خود را غرق در معانی و مفاهیم سحر انگیز کلمات آسمانی کنند تا بتوانند از ظواهر و محکمات قرانی بگذرند و رمز و راز هستی و نیستی را در باطن و مشتبهات کلمات الهی بجویند. این امری ست بیرون از دانایی و توانائی نه تنها مردم عادی بلکه حتی مردم دانا با تحصیلات رسمی و عالی.
در ماورای این ذهنیات، البته واقعیت آنست که کتاب قرآن بلحاظ حجم، کتابی ست کوچک متشکل از 114 سوره و 6000 آیه. کتابی ست در حد یک کتاب جیبی. در این کتاب الله با صراحت و سادگی سخن گوید. نمیتواند جز روشن و صریح چیز دیگری باشد، زیرا که بر اساس امر است و نهی، دعوت است به تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری. وعده پاداش و رستگاری و تنبیه و مجازات در روز قیامت و زمان حسابرسی. او پیوسته به پیامبر خود فرمان میدهد که به مردم بگو، ابلاغ کن، هشدار بده یادآوری کن که باید مراتب بندگی خود را پیوسته بجا آوردند. خدا فرامین خود را با فصاحت و بلاغت هم صادر میکند. صراحت و سادگی از ضروریات زبان قدرت است و در نتیجه نمیتواند چیز دیگری باشد مگر آنچه که میگوید. چرا که فرمانروا نخواهد که فرمانبر نفهمد و نداند چیست فرمان و امر و نهی الهی. صراحت، روشنی و شفافیت از ویژگیهای زبان فرمانروایی ست. چگونه ممکن است فرمانبر تسلیم شود، تن به اطاعت دهد اگر نگیرد امر و نهی را به صراحت و روشنی. با جرات بسیار میتوان گفت که نتوانی آیه ای در کتاب آسمانی بیابی که تهی از این حقیقت باشد، این حقیقت که قران سراسر، امر و نهی است و دستورات و فرامین مطلق و چون و چرا ناپذیر.
آقای دکتر رامیار مولف تاریخ قرآن، کلام الهی را- بدون آنکه قصد آنرا داشته باشد- چنین خلاصه میکند:
این خود قرآن است . در آن تحریف و دروغ و کاستی و افزونی از انسانها راه نیافته، تخیلات شاعرانه و خیالبافی های ادیبانه و گرایش های مغرضانه بشری در آن نیست . این وحی است و تنزیل. هدایت است و رحمت، امر است و نهی ... (تاکید از نگارنده) اختصاصی به انسانی خاص و امتی مخصوص ندارد. جهانشمول است و گیتی فرا در هر زمان و مکان ، بهتر و راهبر و راهنما ست(تاریخ قران، ص 7 ).
بعبارت دیگر زبانی که بیانگر امر است و هدایت گر و رهنما و یا زبانی که زبان نهی است و احکام بی چون چرا، نمیتواند راز و رمزی و یا گوهری را در درون خود نهان دارد که به کشف آن با ابزار تفسیر و تاویل نائل آیی. سخنان الله نمیتواند چیزی باشد به جز شرح و توصیف صریح و روشن و بدون ابهامی از قهر و قدرت ، اقتدار و فرمانروایی. بی دلیل نیست که تفسیرگران و تاویل گران سخنان الهی، بر این کتاب ساده آنقدر، بدون هیچگونه محدودیتی افزوده اند و بر هر کلمه اش صدها بلکه هزار ها جلد شرح و توضیح نوشته اند. آنچه لایتناهی و نا محدود است آن چیزی نیست که در قرآن یافت میشود بلکه آن چیزی که بر آن افزوده اند. تفسیر گران و تاویل گران قرآن در پی آن نیستند که فرمانروا را به فرمان بران نزدیک سازند. چرا که این نزدیکی منجر به باطل و عاطل ساختن وجود خود گردد و حرفه فقاهتی. اگر، الله، همچنانکه دینداران حرفه ای دعوی دارند خدایی ست، نه فرمانروایی قهار و پر قدرت و سلطه افکن، بلکه بخشنده گناه و گناهکاری، امید و آرزوی رستگاری را با تسلیم و اطاعت در نمی آمیخت، کسی را مجازات و تنبیه نمیکرد و به جرم سر پیچی و نه گوئی در آتش دوزخ خود تا ابدیت نمی سوزاند، بجای انتقام جویی، دروازه دوزخ خود را برای همیشه مسدود میساخت، بندگان خود را رها میساخت از بند و زنجیر احکام دینی، دیگر نه نیازی به تفسیر گری بود و تاویل گری، و نه نیازی به فقیه و مجتهدی دانا به سخنان لایزال آسمانی. اینان، علما و فقها و طلبه های حوزه های علمیه هستند که سخنان الله را پیچیده و مبهم، راز آمیز و سحر انگیز کرده اند. چرا که بزرگی و عظمت و شکوه الله یکی است با بزرگی و عظمت و شکوه آنان. زیرا که آن گوهر ناب، خفته در باطن سخنان الهی را آنها یافته اند که چیزی نیست مگر قهر و قدرت خدائی و یا فرمانروایی. علما و فقها، می بینند و میشنوند و میگویند، آنچه الله دیده است و شنیده است و گفته است. آیا چنین انسان هایی میتوانند چیزی کمتر از خدا و فرمانروا باشند؟ تنها با پایان دادن به فرمانروایی الله است که میتوان فرمانروایی آیت الله ها را نیز به پایان آورد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران