اگر بگوئیم در شرایط کنونی یاس و نومیدی بر روح و احساس ایرانی غلبه دارد، سخنی به گزاف نگفته ایم. چرا که اکثرا به تغییر و تحول اساسی و فروپاشی حکومت دین امیدوار نیستند. نمیگوییم رهایی. دانسته و یا نا دانسته به شرایط موجود تسلیم شده اند. پذیرفته اند اما نه بر حسب اراده آزاد، بلکه از سر اجبار و ناچاری.
واقعیت نیز آنست که حکومت، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، علما و فقهای حوزه وی و دانشگاهی برهبری ولایت، توانسته است بر تمام وجوه زندگی سلطه افکند. هم زندگی بیرونی و اجتماعی را تحت نظارت و کنترل گرفته است و هم زندگی درونی و خصوصی را در زیر نظر دارد. هم اندیشه و گفتار آدمی را تفتیش میکند و هم کردار و رفتار او را مدیریت میکند. حرف از احکام حلال و حرام، حیض و طهارت نیست. بلکه حرف از فرمانروایی و فرمانبری است. فرمان مبنی برا اینکه چه، چگونه و کی باید باشی. بار بدوش بگیر و ناله کن اما مبادا که پشت خمیده را بر افرازی و دهان به سخن بگشایی. آزادی مطلقا، بدون چون چرا، اما در اطاعت و بندگی.
هرچه هست از ثروت و منابع طبیعی و انسانی، علمی و صنعتی، مالی و مادی، نهاد های فرهنگی، رسانه های جمعی، رادیو و تلویزیون و مطبوعات همه را در کنترل و مالکیت تام و تمام خود دارد حضرت ولایت، فرمانروا، مالک و ارباب نهایی. هرچه هست زیر انگشتان او، یعنی که بواسطه بیت رهبری میگردد. دستگاههای امنیتی و جاسوسی و انتظامی حکومت ولایت، بسیار وسیع تر و گسترده تر است از آنچه نظام شاهی را حفظ و نگاهداری میکرد. حکومت دین خود را در لایه ای پس از لایه ای دیگر از عوامل و سازمانهای رسمی و غیر رسمی امنیتی پیچیده است. وسعت و عظمت بیت رهبری، رمز و رازی ست نا گشودنی. ظاهرا نیز نظام از حمایت توده های مقلد و پیروان فرمانبر با ایمان و مومن و معتقد بر خور دار است. درست است که در برابر سختگیری ها و خشم و خشونت حکومت دین، از آغازین ترین لحظات استقرار، بخشی از زنان و دانشجویان هرگز تن به تسلیم نداده و مشروعیت نظام را پیوسته به چالش کشیده اند. اما با این وجود نمیتوان از سازمانی مخالف که در خور جانشینی باشد و مردم بدان علنی و یا نهانی دل بسته باشند، یاد نمود. گویندگان و نه گویان، آفرینند گان و سازندگان، بهترین و شجاع ترین ها، قهرمانان ملت را در زندانها قتل عام کردند و هم اکنون تحت آزار و شکنجه، خاموش نمود و به اسارت و بندگی در آورده اند. ادامه درگیریهای درونی، حتی اگر به بگیر و ببند و تلفات هم بکشد، در تداوم نظام نقش سودمندی ایفا نموده است. چرا که این انتظار را بوجود آورده است که همین امروز و فردا ست که رقابت بر سر قدرت به شمشیر کشیدن بر روی یکدیگر رسد و حکومت از درون گسیخته و ویران شود. چه رویای خوشبو و مطبوعی؟ حال آنکه عدم یک نیروی منسجم با آرمانی مشترک برخوردار از پشتیبانی بخشی از جامعه سبب گردیده است که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها تغییر ناپذیر جلوه گر گردد، گوئی که ولایت تا قیامت ادامه خواهد یافت. بگذریم که حکومت کنونی همان حکومتی نیست که مردم بر دوش خود گرفتند و بر اریکه قدرت نشاندند
نیست، اما، حقیقتی مگر حقیقت تغییر و دگرگونی، مگر شدن از چیزی به چیز دیگری. تاریخ شهادت دهد که آنچه روزی نیک و خیر بوده است و فضیلت، تبدیل شده است به شر و بدی و رذالت . هزاران سال شاهنشاهی پر جلال و شکوه بود و مایه افتخار ملت. اما بعد طاغوت شد و به زباله دان تاریخ پیوست. روزی مردم ایران سنی بودند و امام پرستان تقیه میکردند و در دخمه های تنگ و تاریک خود را پنهان می ساختند. امروز امام شیفتگی، راه رستگاری است و صراط مستقیم بسوی الله، راه انبیا ست. روزی دین توی مساجد بود و در حوزه های علمیه می زیست. مرحم روح بود و پناهگاه بی پناهان. امروز دین حکومت است و قهر و قدرت و خشم و خشونت. زمانی از دین خیر بر میخواست و نیکی، هم اکنون معشوقه ی قدرت است و بارگاه ظلم و ستم.
واقعیتی ست تاریخی که تغییر و تحول گاهی شدید است و ناگهانی، ظاهر میشود، همچون طوفان و زلزله بدون آنکه انتظارش را داشتی باشی. میآید و همه چیز را درهم فرو میریزد. هست را نابود میکند و نیست را به هستی آورد. آنان که تحت دوران شاهی زیسته اند بخوبی میدانند که کمتر کسی بود که این اندیشه به مغزش خطور کند که نظام شاهی با آن دستگاه عریض و طویل امنیتی و نظامی، بر خور دار از حمایت قدرتهای جهانی، ظرف کمتر از شش ماه از هم فرو پاشد؟ آیا کسی میتوانست حدس بزند که حزبی که بدست لنین و استالین پایه گذاری شده بود و نیمه ای از جهان را تحت کنترل خود داشت، طی چند سال کوتاه بدون خونریزی و کشت و کشتار در هم فرو ریزد و اثری از امپراتوری اتحاد جماهیر شوری باقی نماند؟ آیا چائوسشکو را بخاطر دارید، رهبر پر قدرت کشور سوسیالیست رومانی. او در پیشگاه مردمی که به استقبال ش شتافته بودند، پا بگریز گذاشت. البته چیزی نگذشت که دستگیر شده و به جوخه اعدام سپرده شد. صدام حسین و حزب بعث روزی در عراق خدائی میکردند. بنگر که به چه سرنوشتی گرفتار شدند. بیشمارند، از این نوع تغییرات ظاهرا سریع و ناگهانی. تاریخ را تا کنون کسی از پیش نخوانده است. چه دیدی، شاید رسد روزی که نه عمامه ای به سر ماند و نه قبایی به تن. مجتهد و طلبه ناپدید شوند و به زیر زمین فرو روند و از آن گلدسته های خانه ارواح، مساجد "مقدس " بجای فرا خوان بسوی بندگی و عبودیت، آوای دلنشین رهایی و آزادی بکوش رسد.
با این وجود، چگونه میتوان حکومتی که برای گسترش و تداوم سلطه تام و تمام خود بر سراسر زندگی خصوصی و اجتماعی بر زور تیغ و تازیانه، خشم و خشونت، تکیه میکند، حکومتی پایدار، با ثبات و غیر قابل تغییر و دگرگونی خواند؟ حتی نمیتوان تعصب عمیق دینی و حمایت و پشتیبانی توده های فرمانبر و مقلد را شاخصی از مشروعیت و پایداری رژیم دانست. ممکن است ماهیت پو شالی بودن رژیم برای سالیان دراز پنهان بماند، همچنانکه در دوران شاهی ماند و یا در جماهیر شوری و یا در رومانی و یا در عراق و نیکاراگوئه. چرا که واکنش توده های فرما نبری که در مراسم نماز جمعه، یا در برپائی جشنهای انقلاب و یا در استقبال از خداوند خامنه ای و رئیس جمهور، ظاهر میشوند همیشه قابل پیش بینی نیست. درست است که ممکن است آنها را توده هائی دانست که حکومت خریداری میکند و بخشا آنان را از مناطق مختلف کشور با اتوبوس و مینی بوس به محل موعود انتقال میدهند. ولی این توده همان توده هائی هستند که روزانه با فقر و محنت و حقارت و خواری دست به گریبانند. حتی توده های متوسط لا حوالی هم که در این جشن و سرور ها و خوش آمد گویی ها هورا میکشند و پرچم و پلا کادر بدست میگیرند و یا زنانی که خود را سرتاسر در چادر سیاه پیچانده و در پیشا پیش مردان حرکت میکنند و ترس و وحشت در دل آفرینند. بگذریم که در این نوع سازماندهی ها نیز تغییراتی بوجود آمده است. همچنانکه اخیرا در میان سیه پوشان، زنانی با رو سری های قیطانی، موهای افشان و رخ های پالایش یافته و رنگین، دیده میشوند. شعار های مراسم نماز جمعه، بطور روز افزونی نامنظم و تهی از انسجام بگوش میرسند. کمتر کسی میداند که در درون آنها چه میگذرد و تا چه حدی تاب تحمل رنج فقر و درماندگی را دارند. فرزندان همین توده های فرمانبر حمایت گر نظام هستند که سربار خانواده های خود هستند و برای امرار معاش یا تن بخود فروشی دهند و یا برای گریز از زندگی محنت بار و حقارت انگیز، دست به جنایت و زورگیری زده و یا به مواد مخدر پناه میبرند. نیز به دشواری میتوان حمایت مداحان و سینه زنان و زنجیر زنان سینه چاک و کفن پوشان جان نثار، از بسیجی گرفته تا پاسدار را مسلم فرض نمود. زمانیکه طوفان وزیدن میگیرد، اینان همه ناپدید شوند. آتش سرخ و سوزان از زیر خاکستر سرد و خاموش به بیرون جهد، همه هرچه سخت است ذوب شده و به دودی تبدیل گردد. هم چنانکه نظام شاهنشاهی به اضمحلال نزدیک میشد، شاه پرستان همه یکی پس از دیگری همچون قطره ای آب بزمین فرو رفتند. آنگاه انوع و اقسام گروه ها سازمانها و احزاب سیاسی و دینی از اعماق زمین جوشیدن گرفتند و پا بعرصه وجود گذاردند. اما چیزی بطول نیانجامید که حوزه نشینان برهبری آیت الله ها و حجت الاسلام ها و در راس آنها، امام خمینی، از حوزه های علمیه خروج یافتند و تمام رقبای خود را از میدان به بیرون راندند.
هستند افراد بسیاری که از سلامت کامل جسمانی برخوردارند و سرشار از شور زندگی اند. غافل از آنکه سلولهای سرطانی در وجود شان در حال رشد و گسترش بوده است بدون اینکه خود و یا حتی دکتر به وجود این سلول کشنده که در درون بافتها بدن زندگی میکرده است، پی ببرد. اما وقتی به رشد ناگهانی و سریع آن آگاه میشوند که دیگر کار از کار گذشته است و جلوی گسترش و توسعه غده ی سرطانی را نمیتوان گرفت. آنگاه مریض متوجه میشود که در نبرد با مرگ او ست که مغلوب خواهد گردید.
حکومت دین نیز علیرغم ظاهر سالم و تندرستی که دارا می باشد و چرخش منظم (البته نه چندان منظم) ارگان های درونی و سازمانهای بیرونی، غده های سرطانی در بافت ها بدن ش در حال رشد و نمو است و خود از آن آگاه نیست. آن غده های سرطانی را حتی ممکن است ماشینها ام آر آی هم نادیده بگیرند. آنچه در این جا دارای اهمیت است، این است که غده های سرطانی تنها در ارگانهای قدرت نیست که در حال رشد هستند، بلکه بمراتب اولی در ارگانهای و اعضای مختلف دین است که در حال رشد و توسعه میباشند. چرا که این دین است که حاکم است. درست است که بسیاری از آیت الله ها و حجت الا سلام ها هنوز منبر وعظ و درس و خطابه را ترک نگفته اند و دامن کبریایی زهد و تقدس شان به ریا و حیله سیاست آلوده نشده است، ولی آنها را میتوان با سپهبد های دوران شاه مقایسه نمود که پس از شاه پر قدر ترین مقامها را در اشغال خود داشتند. تاج نامرئی شاهنشاهی بر سر ولایت فقیه امروز مرئی شده است. کیست نداند که او ست فرمانروای نهائی، شاه شاهان، خداوند روی زمین، جلوه الله. به فرمان او ست که همه چیز به گردش در آید و یا از چرخش باز ایستد. زمانیکه خداوند خود فریب شیطان را خورد و بر بارگاه قدرت جلوس یابد، بنیان دین را از بیخ بن به لرزه در آورد.
افسانه های رسالت و امامت و اسطوره های جهاد و شهادت امروز موضوع شوخی و مزاح عمومی ست. زبان و گفتار و سخن اسطوره سازی از انحصار دینداران حرفه ای خارج شده است. امروز به دشواری میتوان سره را از نا سره تشخیص داد و گفت کدام یک از مجالس عزا داری و نوحه خوانی جدی هستند و کدامیک شوخی. کافی است که نیم نگاهی هم به وبلاگ های دینی بیندازید. کدامیک را باید جدی گرفت نیازمند تخصصی است که رفته، رفته کسب خواهد گردید. اما چرا راه دور برویم آقای، سید محمود حسینی دولت آبادی مخبر و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به این حقیقت اعتراف میکند که: مداحان و سخنرانان به خرافات دامن می زنند. وی در ادامه سخنانش خاطر نشان می سازد که:
اشعاری که مداحان استفاده میکنند باید دارای محتوا باشد. در سخنرانیها باید دقت شود روایات یقینی ذکر شود. سخنرانان باید مواردی را پیگیری کنند که اهداف سیدالشهدا(ع) را آشکار سازد.
بزبان دیگر محتوای مداحی همان نیست که مورد تایید حجت الاسلام باشد. او منظور خود را نه از روایات یقینی روشن میسازد و نه از اهداف سید الشهدا. پس اگر مداحان در باره این موضوعها مداحی نمیکنند در باره چیست که داستانسرائی میکنند؟ آیا نباید از همین مداحان هراس داشت؟ مگر این مداحان نیستند که احساسات و عواطف مردم را بجوش میآورند و آنها را وادار بخود زنی میکنند. آیا همین مداحان نیستند که میتوانند روزی مردم را بشورش بکشانند؟
همچنین آقای سيد جلال يحييزاده نماینده مجلس شورای اسلامی در گفتگو با «فردا»، در خصوص عزاداری های ماه محرم اظهار میدارد که: عزاداری های محرم تحریف شده . وی نیز خاطر نشان ساخت که:
باید معرفت دینی مردم را بالا ببریم. مسئولین باید در سخنرانیهای خود، حکیمانه سخن بگویند. با توجه به آموزههای دینی صحبت کنند. آنچه که بوی ظاهرگرایی و خرافات دارد بر زبان نیاورند. در این صورت عزاداریها خدشهدار نخواهد شد.
تعبیر و تفسیر این سخنان چیست؟ که دین سالم و تندرست است که دچار هیچگونه مرضی نیست؟ سی سال از حکومت دین میگذرد، آیت الله ها و حجت الاسلام های زمامدار دهان باعتراض گشوده اند و مداحان را مسئول توسعه و ترویج خرافات اعلام میکنند و یا ادعا میکنند که عزا داری های محرم تحریف شده اند. که از کیفیت افسانه ها و اسطوره های دینی کاسته شده است.
بعبارت دیگر، این شکایات و اعتراضات که فقط نمونه ای از آنها این جا نقل شده است، تنها میتواند بیانگر رشد و توسعه آن غده های سرطانی باشد در ارگانهای مریض، علیرغم چهره سالم و بدنه ای تندرست. رمز این ظاهر فریبنده در اتحاد دین و قدرت نهفته است. چرا که این بنیان قدرت نیست که باید به سستی گراید بلکه این بنیان دین است که باید بسوی انقراض روی نهد. و آن زمانی ست که دینی نو بر ویرانه های دین کهنه بنا گردد. یا مداحان را باید از مداحی دین انصراف داد و مداح انسان پرستی و ازادیخواهی از آنان ساخت و از اینطریق دین اسلام و یا دین افسانه و اسطوره را منقرض و دینی نوینی را بجای آن نشاند، دینی استوار بر اصل استقلال فردی و خود گردانی و یا آنها که از الله برگشته اند و به انسان روی آورده اند، مداح رهایی و آزادیخواهی شوند.
حتی کار بدانجا کشیده شده است که خداوند خامنه ای اغلب برای تحریک و تجهیز توده های خریداری شده از واژه ملی استفاده میکند و به اعتماد به نفس ملی رجوع نموده و با تردستی واژه ملی را جانشین واژه اسلامی مینماید. روشن است که آنزمان که غیرت اسلامی شیفتگان دین را تحریک و جنب و جوش ذر میآورد گذشته است. این در حالی ست که حکومت دین، ملی گرایان را سالهاست که لعنت و نفرین میکنند و آنها را بزندان می افکنند. آیا میتوان این جا بچایی واژه اسلامی با ملی و گاهی نیز با ایرانی را دالی بر این واقعیت دانست که سکه دین رو به سیاهی نهاده است؟ بدون تردید. ولی باین واقعیت نیز باید اعتراف نمود که راه بسیار طولانی ست، بویژه زمانیکه بنیان قدرت است که هدف براندازی ست نه بنیان دین. در حالیکه باید در اندیشه ی ویرانی دومی بود تا اولی را مهار ساخت.
اما غده های سرطانی تنها در ارگانهای دین نیست که در حال رشد است. تورم و گرانی روز افزون، بیکاری و کمبود مسکن، فرار سرمایه ها، بازار پر تلاطم ارز و طلا و سقوط آزاد پولی ملی، وابستگی روز افزون به درآمدهای حاصل از نفتی که در بازار جهانی خریداری نمی یابد، تحریمات اقتصادی و افزایش فقرو محنت و اعتیاد و روسپیگری میان جوانان و بحران در روابط خارجی را باید همه از عوارض رشد و توسعه غدد سرطانی در بدنه حکومت دین دانست.
اما همچنانکه کمی بیش از این اشاره شد غده های سرطانی ممکن است در ارگانها سالها برشد و نمو خود ادامه دهند. اگر چه این امکان نیز وجود دارد که رشد آن غدد را با تزریق داروهای شیمیائی به مریض تا حدی متوقف و یا حتی با حرکتی خصمانه تر چاقوی جراحی را بکار گرفت و غده را برید و بیرون کشید. اما هیچ تضمینی وجود ندارد که غده های کشنده رشد و نمو خود را باز از سر نگیرند.
به دیگر زبان، علیرغم سلطه تاریکی، جای امیدواری بسیار است. اما این بدان معنا نیست که دست بروی دست بگذاریم تا غده های سرطان نظام ستمگر و ظالم را ار پا در آورد. نقد و بر رسی دین و قدرت ابزاری ست موثر در بر انداختن تاریکی و فراهم آوردن شرایط لازم برای کفن و دفن مریض. بعضا پند و اندرز دهند که نباید دچار تند روی شد، نمیتوان باورها و اعتقادات مردم را بباد انتقاد گرفت. حاصل آن چیزی جز جدائی از مردم نیست. مردم از دین خود دست بر ندارند. در پاسخ لازم است که یاد آوری نمود که پس از حمله اسلام چهار صد سال بطول انجامید که مردم باسلام خو گیرند. وانگهی ایرانیان سنی مگر شیعه نشدند.؟ اما ایرانیان امروز در زمانی دیگری زندگی میکنند. وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی هر راز و رمزی را آشکار ، هر خفته ای را بیدار و هر نامرئی را مرئی میسازد، از جمله تاج شاهی را بر سر خداوند خامنه ای.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران