بوی گند تقدس
فیروز نجومی
جامعه ای که در آن یک فرد بالاتر و برتر از جمع، در راس قرار گرفته و از آن جایگاه استثنایی هرچه که دلش بخواهد بگوید و بدان عمل کند و هرگز مورد سوال واقع نشود که چرا و چگونه و بر چه اساسی، آن جامعه را "گند" خواهد گرفت و لاجرم بسوی انحطاط و تباهی به پیش میراند. در جامعه ما، براین جایگاه پس از شاه، ولی فقیه جلوس یافت و بارگاه قدرت را تقدس بخشید. از این تقدس است که از آغاز بوی گند برخاسته است، و هم اکنون نیز، گند تمام اعضا و اجزای آن را فراگرفته است. این بدان معنا نیست که بندهای نظام ولایت عنقریب بواسطه گندیدگی، پوسیده و تو خالی گشته ناگهان از هم میگسلد و فرومی پاشد، احتمالی ست ناچیز که نباید از بابت آن حسابی برگشود. اگرچه گند زدگی بسی بسیار فرا تر رود از عفونت و چرکین شدن عضوی. اما، وقتی که از تقدس برخیزد، جمع را مدهوش و فرمانبر میسازد.
همچنانکه، بیماری مبتلا به یک مرض کشنده میآموزد که چگونه با مرضی که در درونش میزید خو بگیرد و چند صباحی از لذایذ زندگی بهره ور گردد، یک جامعه نیز میتواند با بوی گندی که از تقدس و از اعضای پوسیده و فرسوده اش برمیخیزد، خو بگیرد. البته که جامعه ما دیر زمانی ست که خو گرفته است، چنانکه گویی بوی گند تقدس، بویی ست طبیعی. باید هم چنین باشد، چون بوی گند تقدس، بویی ست که در آن جمع (افراد) زاده میشود، هوایی ست که همگان تنفس کنند. از گزند بوی گندی که از تقدس بر میخیزد، هیچ فرد و جماعتی و یا نهاد و سازمانی مصون نمیماند. ممکن است هراز گاهی بوی نسیمی تازه، بمشام برسد، اما، جامعه ای که به بوی گند تقدس عادت کرده باشد، لحظه ای بیش تاب و توان تحمل آن نسیم زندگی بخش را ندارد. در نتیجه جامعه آن بویی را میطلبد که بدان خو کرده است، بوی گند تقدس.
خواننده میتواند حدس بزند که مقصود و منظور نگارنده چیست و یا چه میخواهد بگوید. درست است میخواهد بگوید، این حکایت و تاریخ جامعه ماست. و دقیقا بدلیل این سابقه تاریخی است که تنها باینگونه میتوان در باره آن سخن راند. آیا کسی میتواند بگوید که از استبداد، بجز بوی گند چیز دیگری هم بمشام میرسد؟ مگر نه اینکه نیاکان ما نیز تحت نظام استبدادی زیسته اند. مگر نه اینکه در کشور ما نیز نسیم تازه در بیش از صد سال پیش، وزیدن گرفت و حکومت فردی را مشروط و متلزم به قانون نمود، قانونی بازتابنده اراده جامعه. اما، طولی نکشید که بوی گند بار دیگر از درونش برخاست. یعنی که آنچه عادی و طبیعی بود، بازگشت نمود، بوی گند استبداد.
آخرین باری که جامعه ما این افت و خیز را تجربه کرد، زمانی بود که بوی زندگی بخش "بهار آزادی،" جمع را سخت مست و مدهوش ساخت. اما، بهوش که آمد، بوی گند استبداد در فضا شناور بود، اینبار بسی بسیار شدید و گیج کننده تر از همیشه، بوی گند استبداد بود که به "تقدس" نیز آلوده گردیده بود. با این وجود، کمتر مشامی را آزرده ساخت. آری، بوی گند تقدس، هوایی بود که از آن پس، یک ملت ملزم به تنفس آن گردید. البته ، فردی که بالاتر و برتر از جامعه قرار گرفت، بدو زبان دین و قدرت، یا تقدس و استبداد، و یا بزبان فریب همراه با رعب و وحشت، هرچه که خواست گفت و انجام داد. کسانی را که دوست نداشت، کسانیکه همچون او نمیاندیشند و پایبند "مقدسات" نبودند، یکی پس از دیگری از دم تیغ گذراند و تقدس را به سطح تازه ای ارتقا داد. حتی از رسول الله که بقول امام خمینی در یکروز گردن 700 یهودی را زده است، سبقت گرفته و در اندک مدتی بیش از 4000 انسان اسیر، آنهائیکه بدانها تنفر میورزید، آنانی که از تسلیم باراده امام سر باز زده و از اطاعت و فرمانبرداری از وی خودداری کرده بودند، کشتار نمود، کشتاری بس مخوف و هولناک. در منظر امام مقدس "موهن،" از جمله کافر و منافق باید منهدم میشدند تا تقدس پا برجا بماند، کنش و شیوه ایکه در جانشین او نیز ادامه یافت، نه حسابی و نه کتابی، تنها بوی گند مدهوش کننده تقدس، تقدسی که بپای آن چه خونها که ریخته نشد.
از همان آغاز، از همان لحظه که امام خمینی بر مسند قدرت ظهور نمود، بوی گند از تقدس و از هر آنچه که مقدس بود، برخاستن گرفت، از عبا و عمامه، از تسبیح و سجاده، از مساجد و حوزه های علیمه، از طلبه ها و فقها و عالما، از کتابها و رساله ها، از آیت الله ها و حجت الاسلام ها، بویزه از رهبری که نماد تقدس بود، آیت الله خمینی، طلبه ای که امامت خود را باظهور بر تخت شاهنشاهی آغازیده بود. چرا که طولی نکشید که دامن تقدس، دامن ولایت و فقاهت بخون انتقام ستانی و بیرحمی و خشونت آلوده گردید.
شاید ارائه مثالی بتواند نور بیشتری بر منظور این نگارنده بپاشد و بوضح نشان دهد که از تقدس چیزی جز بوی گند برنخیزد. این مثال از دورانی نقل میشود که بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی هنوز باوج خود نرسیده بود و تنها برگی ست از صفحات بیشمار جنایاتی که بدست تقدس بوقوع پیوسته است.
در آغاز حکومت،امام خمینی کشتار مخالفین و منافقین و بزودی هرآنکس که از بیعت با ولایت خود داری میکرد، بدست همردیفان خویش، آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه های حوزه های علمیه بانجام میرساند، بدست کسانیکه خود بر جایگاه حاکم شرع نشانده بود. در میان حکام شرع دادگاههای انقلاب اسلامی، صادق خلخالی به جلاد رژیم معروف گردیده بود، چرا که در بیرحمی و خشونت از سعدبن ابی وقاص سرداری که سر بریده امام حسین را نزد خلیفه برد، فرسنگها سبقت گرفته بود.
صادق خلخالی، حاکم شرع انقلاب اسلامی، در یکی از ماموریت های خود در شهر گنبد، در شهریورماه ۱۳۶۳در مصاحبه ای با صبح آزادگان، چنین با افتخار از جنایات خود سخن میراند:
"من با قاطعیت در گنبد وارد شدم، و یکی از کارهای برجسته و انقلابی در گنبد. ۹۴ نفر منجمله توماج، مختوم، واحدی و جرجانی را بنده اعدام کردم. ۹۴ نفر را اعدام کردم نه یک نفر را. میگویند قتل رهبران ترکمن عمدی بود، من توماج، مختوم، واحدی و جرجانی را بگذارم زنده بمانند که چه؟
لازم است که فراموش نکنیم که حاکم شرع اسلامی، صادق خلخالی خود نماد درخشنده تقدس بود. همه عمر خود را بار سنکین عبا و عمامه را بدوش کشیده و و در حجره های کم نور و تاریک حوزه های علمیه، خود یکی از نهادهای مقدس، با قوت لایموت ساخته، علم فقه خوانده و باجتهاد رسیده بوده است. حاکم شرع خلخالی، باعدام 94 نفر اعتراف میکند گویی که به ذبح 94 گوسفند دست زده است، بگذارم زنده بمانند که چه؟آیا این تقدس است یا تهوع؟
بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی ها در زندانهای کشور در 67 باوج خود رسید،اما، بوی گند تقدس، برغم شدت و تندی و تیزی، مشام جمع را چندان نیازرد. در قتل عام زندانیان سیاسی، بیش از 4 هزار از بهترین فرزندان این جامعه، بعضا، دختران و پسران کم سن وسال، در کمتر از دو ماه،همچنانکه بدان اشاره شد، بفرمان مقدسترین مقدس ها، امام خمینی که آماده بود جهان را فدای اسلام نماید، در خاک خون خود غلتیدند. آیا از این فرمان مقدس بجز بوی گند چه چیزی میتواند برخیزد؟ چگونه میتوانیم بوی گند تقدس را هرگز از مشام خود بزدائیم؟
مقدسین سعی بسیار مبذول داشتند که قتل عام زندانیان سیاسی 67 را در سکوت و خاموشی شب و بدون سر وصدا باجرا درآورند، مبادا که بوی گند آن به مشامها برسد. حال پس از 28 سال، انکار و پنهان کاری، با انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری، بوی گند تقدس بار دیگر بآسمان رفت. دستهای خونین تقدس عریان گردیده و بعد از گذشت 28 سال بجنایات خود نه تنها اعتراف بلکه افتخارات و مباهات هم میکنند. افزوده براین، فرمان کشتار 4 هزار اسیر زندانی در 67 را به تیزبینی و دور اندیشی، جرات و جسارت امام خمینی مظهر تقدس و طهارت و تقوی، نسبت داده و آنرا مطلقا لازم و ضروری برای حفظ نظام مقدس ولایت محسوب میکنند. اینجاست که بوی گند تقدس سخت مشام را میازارد. تنها در جامعه ماست که مقدسین، آنها که عمر خود در ممارست و ریاضت گذرانند تا به الله، خداوند یکتا و یگانه نزدیک شوند، جنایتکار از آب در میآیند و با شمشیر تقدس دست بکشتار میزنند.
اشتباه است اگر بیادیشیم بوی گند تقدس تنها از بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی بر میخیزد. خیر بوی گند تقدس از زمانی فضای کشور را آلوده ساخت که یکشبه همه امکانی که آشیانه ای بودند برای تفریح و شادی و سرگرمی، از جمله رستورانها و کافه ها و کاباره ها، سینماها و تاترها، سوت و کور گردیدند. وای اگر از نفست بوی سر مستی بمشام میرسید. تقدس با ممنوع ساختن رفتار ها، گفتارها، فعالیت ها و کنش هایی آغاز گردید، که مورد تایید قانون و همچنین مردم بود، اگر حتی از مزایای اقتصادی فعالیت های تفریحی ، مثل اشتغال زایی و فعالیت های سرمایه گذاری بگذریم، چگونه میتوان کنشهایی که وابستگی های اجتماعی را تحکیم می بخشد، زشت و گناه آلود و سزوار عذاب دانست؟ این زمانیست که بوی گند تقدس، راه را بر تنفس بسته است.
البته که تولید و فروش و مصرف مشروبات الکلی و تمامی فعالیت های مرتبط بدان، درست است که از سطح جامعه ناپدید گردید. کسب و کار و کنشی قانونی که تحت سلطه تقدس خلاف شرع و ممنوع گردید. اما، فقط از نظر ظاهر. چراکه همه آن فعالیت ها، رفتار ها و گفتارهای ممنوعه در ارتباط با بازار شادی و تفریح و سر گرمی در زیر زمین ادامه یافتند. هنوز رسانه ها خبر از یورش نیروهای انتظامی به پارتی ها را منتشر میکنند. قفل تقدس بر در عشقکده رسمی شهر زدند، اما، تمامی شهر را به عشقکده تبدیل کردند. بگذریم که شرایط وخیم اقتصادی دامنه روسپیگری را تا زیر 13 ساله گسترش داده و قشر جدید زنان شوهر دار را نیز بدان افزوده است.
همزمان برحجاب و جدایی جنسیتها مهر تقدس کوبیده شد. حجاب، نماد تقدس بود، چه گشت های ارشادی و انتظامی و امنیتی که راه نیانداختند برای مبارزه با زنانی که از تسلیم و اطاعت سر باز میزدند و به بهانه های گوناگون از تن دادن به قوانین نا نوشته شده حجاب خود داری می نمودند. پس از نزدیک به 4 دهه حجاب اجباری، مبارزه با بدحجابی، هنوز مقدم بر مبارزه با فساد و فحشا و سرقت و جنایت است. با این وجود این زنان هستند که کم و کیف حجاب را به میل خود تغییر میدهند. در واقع بد حجابی به یکی از موثرترین راه های مبارزه با نیروی تقدس تبدیل گردیده است. باین دلیل است که از حجاب نیز بوی گند تقدس بمشام میرسد.
اما، بوی گند تقدس از تمامی گوشه ها و زوایای نظام ولایت بیرون زده است، از شکست بی سرو صدای یکی از پرخسارت بارترین پروژه های تاریخ، "غنی سازی هستی ای بهر قیمیتی،" از مذاکره با شیطان بزرگ و امضای توافقنامه "برجام." افزوده بر این بوی گند تقدس از فساد گسترده ای که گریبان جامعه را گرفته، از رشوه خواری، رانت خواری، زمین خواری، دزدی، غارت و چپاولگرهای بزرگ و اختلاس های میلیاردی، به یغما بردن ثروت ملت، برمیخیزد و نیز از بیکاری و گرانی و فقر روز افزون، همچنین از تبعیضات جنسیتی، از سرکوب فعالیتها هنری و سینمائی، از جمله لغو کنسترها، از آمران به معروف و ناهیان منکر، از اسیدپاشی ها، تجاوزات جنسیتی و بسیار دیگر از فعالیتها و نهادها که هماکنون فرصت لیست کردن همه آنها نیست، بوی گند تقدس بر میخیزد.
طبیعی ست که در چنین شرایطی، شرایطی که بوی گند از تقدس برمیخیزد، فرهنگ دو رویی نهادین شده، اعتماد و همبستگی های اجتماعی همراه آنچه اصیل است و انسانی بسوی زوال به پیش میروند. این روند تا زمانیکه بوی گند تقدس بمشام میرسد ادامه خواهد یافت. باید بحساب تقدس برسیم اگر رهایی خواهیم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران