یکتا و یگانه، تنها ولی فقیه است، بجز او هیچکس دیگری نیست!
فیروز نجومی
در حکومت اسلامی، تمامی حق و حقوق به یک تن تعلق دارد: ولی فقیه. در برابر او هیچ احدی نیست که دارای حق و حقوقی باشد. ولی فقیه، جلوه الله است. مالک و ارباب دو جهان است. سراسر خاک ایران زمین را او صاحب است. ثروت 90 میلیارد دلاری، عدسی بیش نیست در برابر یک کشور پهناور نشسته بر روی ثروتی هنگفت، سرمایه ای عظیم و بی حساب. ولی فقیه از آموزگار بزرگ خود، الله با علم و دانشی نقصان نا پذیر آموخته است که به ملت ایران همچون بنده و رعیت خویش بنگرد.
این رعیت، زمین را شخم نمیزند. رعیتی که از او سخن میگوییم، ممکن است در کارخانه ماشین سازی کار کند و یا کارمند اداره باشد و یا معلم و روشنفکر، دکتر و یا مهندس، کارشناس و متخصص باشد، در برابر ولی فقیه از هیچگونه حق و حقوقی برخوردار نیست. اکثر مردم ایران، همچون رعیت، به کشت و زرع اشتغال ندارد مثل او، اما، از حق راندن «نه » بزبان محروم اند. دهان نمیتواند بگشاید، رعیت مگر به تایید و تصدیق، مگر به تکریم و تعظیم.
ولی فقیه فرمانروای کل نیروهای قهر و خشونت است، میتواند هر رعیتی را که تمرد و نافرمانی نماید و مرتکب شک و تردید نسبت به دانایی و توانایی وی گردد، متهم به خیانت و جنایت شود، او را به زندان بکشاند، بدست یکی از بازجویان خود بسپارد تا زیر شکنجه رمق رعیت را بیرون بکشد که هرگز «نه » نراند بزبان و تعهد دهد که کند اندیشه و گوید آنچه را که حضرت ولایت، اراده نماید. تاوان عدم اطاعت و نافرمانی اسارت است و حقارت و خواری، در دست بازجویان و باز پرسان و قاضی هایی، سخت پای بند و وابسته به ولایت، مامور انی سراسر زهد و تقوا. ولی فقیه حتی میتواند خانه و کاشانه.را به زندان و بازداشتگاه تبدیل نماید. وای اگر به نافرمانی ادامه دهی، طناب شریعت را به جرم محاربه با الله و فساد بر روی زمین، بدون هیچ رحم و عفو بخشایشی به گردنت افکند، تا بیاموزد به رعیت ها که چیست جزای نافرمانی. یعنی که ولایت مثل الله، صاحب دوزخ است. تمرد و نا فرمانی کنی در شعله های آتش خشم خود می سوزاند ترا و تا ابد از تو انتقام ستاند.
احاد ملت، هم مانند رعیت، محروم است از حق دفاع از خود. اگر متهم به جنایت و خیانت شود، رعیت نمیتواند به دفاع از خود برخیزد. ولی فقیه اعتراف میخواهد نه دفاع. بنده موجودی ست بی دفاع در عالم خلقت. افزوده بر این نمیتواند بپرسد و بجوید و سوال کند، بگوید و بشنود، بنوشد و بپوشد و بنگرد، بر حسب میل و اراده اش. در برابر ولایت. ملت، رعیت ولایت است بدان دلیل که از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی محروم است. حال آنکه ولی فقیه میتواند، سخن بگوید، خطبه بخواند، فرمان بدهد و فتوا صادر کند برحسب آنچه باور و ایمان دارد و سپس آنرا بعنوان "حکم حکومتی " اجباری سازد. کیست که تاب مقاومت داشته باشد؟ آیا تا کنون کسی توانسته است که بگوید غنی سازی هسته ای، هستی ملت را بباد دهد؟ که نه تنها سودی در آن نیست، بجای عزت ملی نیز، خواری و حقارت ملی ببار آورد..که ملت را فقیر و محنت زده تر از آن که هست مکن؟ در برابر ولایت سکوت رمز زندگی ست و تف لیسی کلید ارتقا به مراتب فوقانی ساختار قدرت.
مهم نیست که ولی فقیه، در باره چه موضوعی و یا چه معضل و مسئله ای، سخن میراند، از احکام زهد و عبادت، یا از جنگ و صلح و مذاکره. از تهدید به سرکوب یا دعوت به فرمانبرداری و اطاعت، از دیپلماسی و "نرمش قهرمانانه "یا اقتصاد مقاومتی و آزادی با ضابطه های الهی، در لحظه ای که ولی فقیه دهان خود را بگشاید، نفس در سینه ها حبس میشود. دهان ها بدون استثنا، همه، بسته، همه جا سکوت بر قرار میشود. هر چه که میگوید و هر فرمانی که صادر میکند، حق هست و حقیقت، نهایی و آخری. روی حرف و فرمان ولی فقیه هیچ حرف و فرمانی نیست. ولی فقیه هرچه که بخواهد، میتواند بگوید. تنها او ست که در گفتن آزاد است. مهم نیست که چه میگوید.
خطبه های حضرت ولایت، خلسه آور است- هرچند تکراری. رعیت ها را در توهمی فریبنده و افسانه ای فرو میبرد. چنانکه گویی در سرزمینی زندگی میکنند سراسر سعادت و خوشبختی، نه دردی هست و نه ناله ای، نه بیماری هست و نه مریض حالی. شکم ها سیر، لبان خندان، چهره ها شاد و پر طراوت، نه شکوه ای هست و نه شکایتی. مردمان چه نرم و پر مهر اند نسبت به یکدیگر، نه قصاص خواهند و نه خونخواهی، نه بیرحمانه سنگ بر سر زنی ریزند که به فرض لغزیده است. نه زنی حجاب اسلامی از سر بر گیرد و رخ نمایان سازد و نه مردی با مشاهده موهای افشان زنی، مغلوب شهوت جنسی قرار گرفته و مصیبت ببار آورد، چنانکه گویی ساختار مدینه فاضله ولایت به پایان آمده است. البته اگر دشمنان، غرب برهبری آمریکا، سودای واژگون سازی حکومت مقدس اسلامی را از سر بدر کنند. چرا که جذبه الگوی ولایت در نزد مردم، در سراسر جهان، قدرت های بزرگ را سخت نگران و مضطرب ساخته است. بهانه تراشی میکنند و نسبت به حسن نیت حضرت ولایت در غنی سازی هسته ای شک و تردید مینمایند. این کافران، استکبار جهانی اند که نمیتواند اسلام راستین را بر تابند. بنگرید که آمریکا چگونه همه جا ناکام مانده است، در عراق و افغانستان، در لبنان و سوریه ، در مصر و فلسطین. نظام ولایت، تنها نظام معتبر است در جهان امروز.
البته که رسانه های جمعی از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه ها و شب نامه ها و نیز امام جمعه ها که در سراسر ایران در شهرهای بزرگ و کوچک و نیز در هر دهکده و قصبه ای بر فراز منبر بر نشینند و بی درنگ به تکرار و حمد و ستایش اندیشه و گفتمان مقدس ولی فقیه می پردازند و گوش رعیت ها و نبد گان، "امت " اسلام را پر و لبریز مینمایند. همه به یک زبان سخن میگویند، بزبان ولایت فقیه. تصویر او بر صدر همه نشریات نقش می بندد سر خط میزنند که چنین گفته است و چنان.
نه تنها سخن ولایت همه جا نقل میگردد، همه دروازه ها نیز با تصویر او در کنار ولی فقیه اول، خداوند بزرگ و بی همتا، امام خمینی گشایش می یابد. تنها تصاویر دیکتاتور های بزرگ است که در هر دفتر و دکان اداره و مکانی بر سراسر یک کشور سلطه می افکند.
اقتدار و ابهت ولی فقیه را نمیتوان با هیچ معیار و خط کشی اندازه گرفت. او میتواند به سپاهیان خود فرمان دهد که به خیابان ها و کوچه پس کوچه ها سرازیر شده، بزنند، بکوبند، بگیرند، خونین و زخمین کنند و سپس به بازجویان دوزخ تسلیم نمایند آنانی را که از جان خود گذشته و فریاد زده اند که «بجز تو ما هم هستم." چرا که بجز ولی فقیه هیچکس دیگری حق ندارد که بگوید من هم هستم. چنین ادعای چیزی نیست مگر "کفر " گویی که همان مجازات را دارد که «نه» گویی.
چرا که تنها او هست و بجز او کسی دیگری نمیتواند باشد. ولی فقیه میتواند آن فریاد گر را بعنوان "منافق " و "کافر " و هم اکنون "فتنه گر " به جرم "محاربه " با خدا در دوزخ خود، بپوساند و بسوزاند، نه یک مرتبه بلکه تا زمان نا معلوم، تا آن لحظه که طناب شریعت را بر گردن متهم اندازد. بر پا داری مراسم اعدام در ملا عام بطور روزانه چیزی نیست مگر بیانگر اقتدار و عظمت ولایت، نماد عدالت اسلامی و انتقام ستانی.
در نظام ولایت، تنها ولی فقیه است گوینده. گویندگان دیگر از اعضای شورای نگهبان و امام جمعه ها در اطراف و اکناف کشور گرفته تا فرمانده های نظامی و امنیتی تا نمایندگان مجلس و دیگر آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه حوزه های علمیه و نیز کارگزاران دولت، همه بواسطه، ولی فقیه و در تابعیت مطلق از او ست که از حق گفتن برخوردارند. اینان همه در رده تف لیسان ولایت قرار میگیرند که قدرت و ثروت را در دست خود انباشته نموده اند.
اگر در حکومت اسلامی، تمام حق و حقوق به ولی فقیه تعلق دارد بدان سبب است که هرگز نمیتوان سخنان ولی فقیه و محتویات آن را مورد شک و تردید قرار داد. چرا که از دهان او تنها سخنان مقدس و الهی خارج میشود. آلوده به معصیت نیستند. سخنان او آسمانی اند. یعنی که مبرا از خطا و اشتباه ست. قصد و نیت او عاری از شر و شرارت است. یعنی ولی فقیه «معصوم» است. چگونه میتواند بر فراز منبر ولایت ظهور یابد در حالیکه به گناه و قتل و جنایت دست ش آلوده است و از آستین مقدس ش خون قطره، قطره بر زمین ریزد. ولی فقیه، دلی دارد پاک و مطهر، پر از مهر و عطوفت. او هم رحیم است و هم رحمان. در دلش هرگز چیزی جز نور الهی نباریده است. او نه طماع است و نه خود خواه. ساده می زیید و غرق در زهد و تقوا ست. معصومیت است که ولی فقیه را به مالک و اربابی در ردیف الله، مبدل ساخته است. معصومیت یک ودیعه ی الهی ست. تنها آنرا میتوان در افرادی یافت، برگزیده الله. آنچه تمامی حق و حقوق را به ولی فقیه مختص میسازد، معصومیت است. معصومیت است که اقتدار مطلق خدایی را در کف ولایت نهاده است و او را مصونیت از مسئولیت بخشیده است. ولی فقیه، معصومیت را از پیامبر اسلام به ارث برده است که خود دارای داستانی ست شنیدنی که ما را به اصل و ریشه معصومیت آشنا میسازد.
طبری یکی از نخستین تاریخ نویسان است که بواسطه دسترسی به نزدیک ترین منابع دوران رسالت، گزارشهای او از وقایع بعثت محمد از اعتبار خاصی برخوردار است. وی در تاریخ معروف خود «تاریخ الرسل و والملوک،» از ابو جعفر نقل میکند که گوید:
«پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم از آن پیش که جبریل بر او ظاهر شود و رسالت خدای بیارد آثار و نشانه هایی می دید، از آنجمله حکایتی بود که از پیش در باره دو فرشته نقل کردم که شکم وی را شکافتند و غش و نا پاکی از آن در آوردند و دیگر آن بود که به هر راهی می گذشت درخت و سنگ برو سلام میکرد ( جلد اول، ض843) .»
فرود آمدن دو فرشته از آسمان و شکافتن شکم محمد و شست و شوی قلب وی، داستانی ست که یاران پیامبر، همچون ابوذر غفاری خود شخصا از پیامبر شنیده بوده اند. باین معنا که الله قبل از آنکه محمد را به پیامبری بر گزیند او را برای پذیرفتن رسالت آماده ساخته و معصومیت را در وجود او نهاده بوده است. فرشتگان خود را فرمان داده بود که شکم و قلب محمد را با آب زمزم بشویند تا از «جاهلیت و ضلالت» پاک گردد. این معصومیت است که بارث از محمد به خاندانش، بویژه دوازده تن از آنان که امامان شیعه هستند، انتقال یافته است و هماکنون وارث آن ولایت است. این است که ولی فقیه هرچه که میگوید از معصومیتی بر میخیزد که از دوران رسالت بارث برده است، البته بدون اینکه کسی به فرو آمدن فرشته ها از آسمانها به زمین و شکافتن شکم و پاک سازی قلب ولی فقیه، شهادت داده باشد. اما، روایت است که هنگام خروج از رحم مادر "یا علی " بزبان رانده است. آری تبار فقیه به امامان میرسد، امامانی که ما، رعیت ها، وابستگان به رحمت آنان، میپرستیم و زنده نگاه میداریم. چه پولها که به پایشان نریزیم و چه حاجت ها که از آنان نخواهیم. بر چه ساختار محکمی جلوس یافته است ولایت فقیه؟
نظام ولایت، برغم خصلت آسمانی اش، نظامی ست که در آن نا برابری و بی عدالتی مطلق است. قشری از جامعه، معروف به قشر "روحانیت " که در راس آن ولی فقیه قرار دارد، بواسطه رابطه شان با دستگاه ولایت از تمامی حق و حقوق برخوردارند، حال آنکه افراد و احاد ملت از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری محرومند. رژیم ولایت پرچم عدالت را بر دوش میکشد بآن دلیل که به ملت همه آموخته است که «اری» گویند. نه اختلافی است و نه تفاوتی و نه تضادی. نیست کسی که «نه» بر زبان راند. عدالت از این بالاتر؟
اما، ملت عدالتی را می جوید که همه افراد جامعه صرفنظر از جایگاه شان در جامعه، یکسان برخوردار از حق و حقوق ابتدایی خود، آزادی در برگزیدن، باشند. این زمانی میسر گردد، که روابط ارباب- رعیتی، بعنوان یک نظام رو بنایی از بیخ و بن بر کنده شود. این بدان معناست که تا زمانیکه یک قشری از جامعه خود را بنام روحانیت،و حافظ شریعت و معصومیت بطور نهادین تولید و باز تولید میکند، امکان رهایی از موهومات و مرده پرستی وجود ندارد. از ولی فقیه و آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم نمیتوان حق و حقوق بشری را گدایی کرد. این قشر 1400 سال است که رسم و رسوم و راه و روش زندگی، خلق و خوی، و نیز ادبیات و گفتمان جامعه را به اسارت شریعت اسلامی در آورده است و پیوسته بر آن سلطه افکنده است. اگر ما ایرانیان از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم مانده ایم به آن دلیل است که نسبت به محرومیت خود همانند رعیت خو گرفته بوده ایم. نسل حاضر نمیتواند اشتباهات نسل گذشته را تکرار کند. نسل امروز به تجربه در یافته است که تا ریشه معصومیت و شریعت از بیخ و بن بر کنده نشود، رهایی و آزادی و کسب ابتدایی ترین حق و حقوق بشری، همچون یک رویا باقی خواهد ماند .
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران