دیر زمانی ست که هاشمی رفسنجانی، یکی از معماران اصلی نشاندن علی خامنه ای، حجت لاسلامی میانه حال، اما قهار در خطبه خوانی و فریبکاری، در مسند ولایت - مورد لعن و نفرین و اخیرا فحاشی و تهمت همکاری با دشمنان نظام قرار گرفته است. آنهم از درون مجلس تف لیسان ولایت که زمانی خود ریاست آنرا بعهده داشت. آنچه اینبار جنجال و هیاهو بر پا کرد، خروج مهدی هاشمی ازحبس بود پس از 84 روز "بازداشت مجرد." که طبق قول سخنگوی قوه قضائیه، غلامحسین اژه ای، پس از اجرای مو به موی قوانین کیفری کشور و رفع بیم از تبانی و تقلب در اسناد و مدارک و ارائه وثیقه (ده میلیارد تومنی) از حبس بیرون آمده است. وی اظهار میدارد که:
"در ماده 32 و 35 قانون آئین دادرسی کیفری مشخص شده است که در کجا فرد جایز است که آزاد باشد و در چه جرایمی الزامی است که فرد در بازداشت موقت باشد. در خصوص مساله ای همانند ارتشا، بازداشت موقت الزامی است و اگر بیم تبانی با افراد دیگری یا فرار او وجود داشته باشد با نظر بازپرس متهم بازداشت می شود. هنگامی که این قیود رفع شد متهم با قرار وثیقه می تواند آزاد شود(27 آذر 91).".
با این وجود، برغم تاکید سخنگوی قوه قضائیه بر رعایت کامل قانون در آزادی مهدی هاشمی از زندان، برخی از پاک دینان مجلس از جمله حجت الاسلام، حمید رسایی را ظاهرا قانع نمیکند. وی بغض ش در صحن مجلس میترکد و هاشمی پدر را متهم به اعمال نفوذ مینماید. او را پدری قدرتمند میخواند که فرزند "فتنه گر " خود را زیر بال و پر گرفته و از پیگرد قانونی مصون نگاه میدارد، سخنانی که خشم دادستان تهران را بر می انگیزد. چرا که رسائی نه تنها هاشمی ها را متهم به فساد و اعمال نفوذ در نظام میکند بلکه استقلال قوه قضاییه را نیز زیر سوال میبرد که تحت فشارهای یک خانواده مرتکب ظلم و بی عدالتی و تبعیض بین "آقا زاده و مردم معمولی میشود- پدیده تازه ای که اخیرا مجتهد رسائی در نظام ولایت کشف کرده است. از آنجا که قوه قضائیه با ظلم و بی عدالتی و تبعیض، از جمله تبعیض بین مرد و زن، بیگانه و غریبه است، دادستان تهران، سخت به دفاع از استقلال قوه قضایی میپردازد و اتهامات حجت الاسلام رسایی را "مجرامانه " میخواند و از وی شکایت بدادگاه "روحانیت " میبرد. چرا که طلبه های حوزه های علمیه که به هزینه ی ملت به روحانیت رسیده اند تحت یک سری قوانینی ویژه مورد محاکمه قرا میگیرد، گویی که این خود تبعیض نیست.
مسلم است که هاشمی ها در برابر این اتهامات خاموش نشینند. بدین لحاظ در اعتراضنامه ایکه مختصری از آن در مجلس خوانده میشود، در پاسخ به اتهامات رسایی، به دفاع از حیثیت و نقش برجسته اکبر هاشمی رفسنجانی در انقلاب اسلامی، می پردازند و سخنان رسایی را غیر اخلاقی و تهمت و توهین و در ادامه دشمنی و خصومت ضد انقلابیون در 50 سال اخیر با وی میخوانند. آنها نیز اعلام نمودند که شکایت خود را بدادگاه روحانیت ارائه خواهند داد..
اما این توپ و تشر ها، هراسی در دل پاک دینی همچون حجت الاسلام حمید رسائی نیاندازد و او را به سکوت وا ندارد. در پاسخ به اعتراضنامه ی هاشمی ها، رو دربایستی را کنار گذارده و همچون قهرمانی ظلم ستیز به حملات و اتهامات خود صراحت و شدت بیشتری می بخشد. سخنان خود را بازتاب درد و رنج مردم از گرانی و بی عدالتی میخواند. که "آقا زاده " ای در راه اندازی "فتنه " 88 نقش اساسی ایفا میکند،- فتنه ای که به کشتار میکشید- با استفاده از ثروت و قدرت هنگفت خود، دستگاه قضائی را زیر فشار قرار میدهد و با گذاردن وثیقه ی 10 میلیار تومنی از عدالت اسلامی میگریزد. از این خانواده چیزی جز فساد و توطئه بر نخیزد و هم اکنون نیزد در پی سازمان دادن فتنه ای دیگر علیه نظام ولایت اند.
چنین بنظر میرسد که ترخیض مهدی هاشمی از زندان، نیشتری بوده است بر غده ای چرکینی که از پس از انتخابات 88 و آنچه در پی آن بوقوع پیوست، آغاز به روییدن نمود. از آن زمانی که بر فراز منبر دین، هاشمی رفسنجانی همچون گذشته دست به سیاست ورزی میزند و خود را بر ماورای مناقشه ها و منازعه ها قرار میدهد و نظام ولایت را به نرمش و رحمت و گذشت فرا میخواند. آزادی زندانهای سیاسی را به نفع حکومت میخواند و پیشنهاد میکند که باید از مردم دلجویی نمود تا نظام همچنان در دل مردم ماندگار بماند. غافل از آنکه زمان تغییر کرده است و او دیگر از تف لیسان ولایت، بشمار نمیآید، نه آن مرد زیرکی که امام را سیاست فرمانروایی میآموخت، بلکه نمودی شده است فربه از قدرت و ثروت. پند و اندرز به حضرت ولایت، در نماز جمعه تیرماه 88، در تسلیم و اطاعت مطلق هاشمی رفسنجانی از علی خامنه ای، همان طلبه ای که خود بر مسند فرمانروایی نشانده بود شک و تردید بوجود آورد. بهمین دلیل پیوسته هدف تف لیسان ولایت بوده است. یک فرزند در زندان و فرزندی دیگر در معرض اتهامی بزرگ، پدری انقلابی در حال فرو ریزی، مایه ی یک داستان شاهنامه ای ست، داستانی که فهم آن تحلیل گران نظام را بخود مشغول داشته است.
بعضا، تشدید رقابت در ساختار قدرت را به انتخابات آینده نسبت میدهند، چنانکه گویی انتخابات تحت استبداد مضاعف دین و قدرت دارای واقعیت است و خود فریبی بیش نیست. فراموش میکنند که بازی قدرت در بین افراد و جناح هایی بوقوع می پیوندند که فریبکار اند، فریبکار بواسطه ی اجتهاد و طلبه گری، تسلیم به آئین شریعت و ضعیف پرستی، چه در حوزه های علمیه و چه در دانشگاه ها. حرفه آنها فریب یکدیگر نیست. حرفه ی آنها فریب مردم است. به این دلیل، در نظامی که چشم از نگریستن در چشم دیگری ناتوان است و فضا تیره و غبار آلود، حقیقت همچنان در محاق میماند. در نتیجه آنچه در ساختار قدرت بوقوع می پیوندد، نه نشانی از واقعیت که حکایت از فریبکاری دارد، فریبکارنی که با یکدیگر در آویزند که مردم را بفریبند. که جنگ در ساختار قدرت، رقابت و بگیر و ببند، حکایت از دمکراسی میکند. نمایندگان مجلس آزاداند که در صحن مجلس به بزرگان قوم اتهام وارد سازند و قوای دیگر نظام، مثل قوه قضائیه میتوانند شدیدا مورد انتقاد قرار گیرند. مهمتر از همه نظام، پاسخگویی هم میکند. سخنگوی قوه قضائیه با رسانه ها نشست دارد و دست به شفاف سازی میزند و از اجرای مو بموی قانون سخن میراند.
فریبکار ان خوب یکدیگر را میشناسند. آیا ممکن است که مجتهد و جوجه مجتهد یکدیگر را نشناسند.؟ بهمین دلیل رسائی مچ هاشمی ها را میگیرد که مشت خود ش باز نشود، یا فریب رفسنجانی را آشکار میسازد که فریب خود را بپوشاند. فساد هاشمی ها را بمیان میکشد که انباشت ثروت و غارتگری خود را پنهان نگاه دارد. فریبکاران، تنها بر سر قدرت با یکدیگر به زد و خود نمی پردازند، در تقدس و پاکی، زهد و تقوا، رقیب یکدیگرند. چون در لباس تقدس و زهد و تقوا و طهارت و پاکی، بهتر میتوان فریفت. آیا کسی را میتوان یافت که در زهد و تقوا، پاکی و طهارت، ایمان و باور به ولایت، و نیز در ساده زیستی و ژنده پوشی با احمدی نژاد رقابت کند؟ او نه تنها مردم را فریفت بلکه حضرت ولایت را چنان شیفته خود ساخته بود که حاضر بود در دفاع از ریاست جمهوری، کشور را بآتش بکشاند. که کشاند. بیاد بیاورید کشتار بعداز انتخابات 88 را، چنان محکم بر سر معترضین، کوبید که نفس را در سینه سراسر جامعه حبس نمود. آیا میتوان رئیس جمهور را فریبکار ندانست؟ بردن درامد نفت بر سر سفره مردم همانقدر فریب بود که معرفی "کردنکلفتان " داخل رژیم، زمین خواران، غارتگران و چپاولگران. هم چنانکه ادعای اخیر وی مبنی بر وجود 300 نفر در کشور مالک بر بیش از شصت درصد پول مملکت، ادعایی که هدفی جز غبار آلود ساختن فضا ندارد، فضایی تنها در خور فریب. آری،احمدی نژاد از یک طرف بر نشیمنگاه ولایت بوسه میزد و خود را غلام حلقه بگوش ولایت میخواند، از سوی دیگر، مکتب اسلامی ایرانی را مطرح میکند و سخن از ارجحیت اراده ی مردم میراند. حال احمدی نژاد چه کسی را فریب داده است، ولایت یا ملت و یا هر دو باهم؟ احمدی نژاد کسی ست که هم هالوکاست را انکار میکند، هم رویای نابودی اسرائیل را در سر میپروراند و در همان حال از عشق به آزادی و کرامت انسانی سخن میراند.
اما نباید این نکته را فراموش کنیم که برغم رقابت و خصومت، بازیگران قدرت دارای یک وجه اشتراک اند: فریب ملت و ادامه حکومت ولایت. آیا آقای رسائی فریبکار نیست وقتی از جانب ملت و از تبعیض و ظلم و بی عدالتی سخن میگوید در حالیکه خود را ملتزم به ولایت نظام تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبرداری، میداند؟ رسایی جانب مردم را میگیرد که بتواند رقیب خود را زیر پا لهه کند. چه او خود را به ولایت سئول میداند نه ملت.
حال آیا ممکن است انتظار داشت که حجت الاسلام علامحسین اژه ای، یکی دیگر از بازیگران قدرت، که قضا را در دامن امامان آموخته و در مدرسه حقانی مثل دیگر رهبران نظام ولایت درس خوانده است، در مقام سخنگوی قوه قضائیه دست به فریبکاری نزند؟ وقتی او از دستگیری قاچاقچیان طلا و ارز، زورگیران، اخلال گران در نظم و امنیت کشور، از جمله 28 نفر از اعضای یک گروه "ضد انقلاب،" خبر میدهد، دست به فریبکاری نمیزند؟ و نیز وقتی که از رعایت قانون در رفتار با متهمین و زندانیان سخن میراند، آیا او فراموش کرده است که دو نفر از سرشناس ترین رقیبان انتخاباتی میر حسین موسوی و مهدی کروبی که مردم یکی از آنان را برنده ی حقیقی انتخابات 88 میدانند، بدون آنکه جرم و اتهامی برآنها وارد کنند در حبس خانگی به خفگی کشانده اند؟ او در چهل و یکمین نشست با رسانه ها که احتمالا در ارتباط با ترخیص مهدی هاشمی برگزار شده است، از زندان و رفتار و پذیرایی از زندانیان چنان سخن میگوید گویی از هتل و مهمانوازی هتل داران است که سخن میگوید، آنجائیکه نه خبر از بازجویی ست و نه شکنجه و نه تجاوز. در همان نشست، سخنگوی قوه قضائیه ظاهرا آماده است در باره ی همه گونه پرونده از جمله شایعه لغو اعدام سعید ملک پور بجرم مدیریت سایتی "مستهجن " سخن بگوید، اما نه به فعالین حقوق بشر و وکلای زندانیان سیاسی که در سیاهچال اوین تحت اذیت و آزار نگاهداری میشوند، اشاره ای میکند و نه ظلم بی پایانی که بر آنها روا میدارند و نه البته هیچ یک از اعضای رسانه ها از روزنامه نگاران و فعالین حقوق بشر و یا حتی از روزگار سخت نسرین ستوده که به تازگی به اعتصاب غذای طولانی مدت خود پایان داده است، جویا میشوند. البته سخنگوی قضائیه خبر میدهد که بخشیدن متهمین پرونده ستار بهشتی بوسیله مادرش مانعی "رسیدگی به ادامه پرونده نمیشود." موی هرگز لای درز عدالت اسلامی نمیرود.
با این وجود خانم مطهره شفیعی، در سایت بازتاب در انتقاد از "افراطیون " که هدفی جز "تضعیف هاشمی رفسنجانی ندارند،" مینویسد که آنها عنوان میکنند که "خون او(مهدی هاشمی) رنگین تر از خون ستار بهشتی است،" و یا " راستی از نسرین ستوده چه خبر." که وی اولی را "قیاس مع الفارق " میخواند و میگوید آیا این درست است که انتظار داشت واقعه ای تاسف بار یک بار دیگر اتفاق بیفتد؟ و غرض ا ز مطرح کردن نسرین ستوده چیزی نمیتواند باشد جز "غوغا سازی و ایجاد تشکیک در برابر اقدام قوه قضاییه است." اچه میتوان انتظار داشت؟ روزنامه نگاری که در دامن ولایت پرورش مییابد هم به فریب اعتقاد دارد و هم خود دست به فریبکاری میزند. چه گناه بزرگی تردید در اقدامات قوه قضائیه نظام ولایت؟
روشن است جامعه ایکه بدست فریبکار ان مدیریت میشود، کمتر چیزی اتفاق میافتد که آلوده به فریب نباشد. درست است در هر حکومتی میتوان نمونه هایی از فریبکاری را یافت، حتی در صالح ترین جوامع. اما بسیاری از اوقات نیز مچ فریبکار را هم میگیرند، بویژه در دمکراسی های غربی، جوامعی که در آنان تفکیک قوا بیشتر واقعی ست تا تزئینی، حساب و کتابی در کار است و مسئولیتی و پاسخگویی. مسلم است در جامعه ایکه نظام جمهوریت و قوای سه گانه تابع و زائده ای از یک نهاد فرا قانونی مثل نهاد ولایت، هستند، هرگز نمیتوان فریبکار ان را به دام انداخت. چرا که فریبکار ان کسانی نیستند مگر پاکدینان حرفه ای، چه حوزه ای و چه دانشگاهی که خود هم اکنون بر راس قدرت قرار گرفته اند. آنچه فریب نیست و عین واقعیت است این است که نظام ولایت، نظام فریب است و خیانت.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران