براندازی ولایت از رهایی از یو غ الله میگذرد.
فیروز نجومی
باید بسوی الله لشگر کشی کنیم. مگر چاره ی دیگری هم هست؟ چیست و کدام است آن راه، اگر راه دیگری هم هست بجز شکستن غل و زنجیری که الله، ما و نیاکان ما را باسارت در آورده است؟ باید لشگر کشی کنیم، بسوی آن راه و روش زندگی، آن آئین و آرمانی که چیزی جز استبداد و نظم فرمانروایی و فرمانبری در دامنش پرورش نیافته است و نیابد، آن راه و روش زندگی ای که از پیش تعیین و تعریف شده است، برای گذشته و حال و آینده تا ابدیت. مگر بجز الله، کسی دیگری هم حاکم هست؟ ما رو در روی شاه قرار نگرفته ایم.، ما حتی با "سلطان " هم روی در روی نیستیم- همچنانکه برخی دوست دارند چنین بنامند، حکومت الله را.« حکومت ولایت، حکومت الله است،» یکی از شعارهای محوری رژیم دین است، نه سخنی از سر کینه. شاه به کنار، چون او را ساقط کرده ایم. معلوم است که اگر فرض کنیم که سلطان حاکم است باید سلطان را براندازی نماییم. باید سلطان را از سریر قدرت بزیر فرو آوریم. حال آنکه، وقتی میگوییم الله بر ما حاکم است نه شاه و نه سلطان، داستان دیگر چندان ساده نیست.
چه اگر نیک بنگریم، الله، دارای وجود ی ست دوگانه درونی و بیرونی. الله در درون ما میزیید. اگرچه دیر زمانی ست که الله از ما خروج یافته و بر مسند قدرت جلوس نموده است و حکم رانی میکند. ظلم و ستم روا میدارد، دست خود را بخون و جنایت آلوده میکند و نیز به غارت و چپاولگری و ثروت اندوزی. حقایق را وارونه میسازد و دروغ های بزرگ میگوید تا به هدف نهایی خود برسد: تسلیم و اطاعت بندگان و برقراری نظام فرمانبری و فرمانبری بر روی زمین.
اما از آنجا که الله در ما میزیید، مهم نیست با چه اقتداری و یا ضعفی، حالتی انفعالی و بی تفاوتی در ما ایجاد میکند نسبت به الله ای که به عین در آمده و در ولایت جلوه یافته است. الله در ما میزیید. اول بآن دلیل که الله یکی از دانستنی های ماست.، دانستنی هایی که از طریق زبان دریافت نموده و در وجود خود نهادینه میسازیم و به نسل دیگر انتقال میدهیم. این برغم واقعیتی ست که استاد عبدالحسین زرین کوب در "دو قرن سکوت "بدان اشاره میکند. یعنی که تحمیل دین اسلام بواسطه سرکوب زبان فارسی به نفع سروری و برتری زبان عربی بوده است. تا به امروز زبان عربی نه تنها زبان "علمی " ادبیات دینی ست بلکه بخش مهمی از زبان زندگی روزمره است که در اثر تکرار هرگز نمیتوانیم متوجه حضور الله در وجود خویشتن شویم، چون الله در لابلای زبان ما لانه کرده است. با خاطر جمعی میتوان گفت درصد بسیار بالایی از مردم در پاسخ «حال شما چطور است،» نام الله را بر زبان میرانند و بگونه ای غیر ارا د ی به ستایش خداوندی که خود را الله نامیده است، میگوید: «الحمد الله.» یعنی اینکه کیفیت حال و احوال بنده خوبی و بدی اوضاع او وابسته است به خواست، خداوند. مکالمه ای که بر سر زبان همگان است. در این جا غرض آن نیست که زبان بومی خود را از زبان تازی پاک زدایی نماییم، جنبشی که بوسیله احمد کسروی آغاز گردید که تاکنون ناموفق باقی مانده و نشان داده است که نمیتواند ما را بسر حد مقصود برساند. بل غرض آگاهی از این واقعیت است که هر گاه خواسته و یا نا خواسته، به هر مناسبتی که الله را بر زبان برانیم تایید الله هی ست که در وجود ولایت عینیت یافته است.یک رای است به نفع بقای حکومت اسلامی.
در اکثریت مواقع فارسی زبانان خدا را بکار میگیرند اما الله را در نظر دارند. بگذریم که آغاز با نام الله در کتاب ها، اسناد و مدارک و نامه های رسمی، اجباری ست. اگر نماز گزار باشیم ضمن حمد و ستایش الله، به خواری و حقارت خویش در برابر او اعتراف میکنیم و خود را در برابر او می شکنیم. این کنش همچنانکه از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد ضمن اینکه به اقتدار و عظمت الله خو گرفته، باو امید میبندیم و بیم ش را در دل نگاه میداریم، حضور الله را نیز در رسم و رسوم ، مثل مراسم عقد و ازدواج و یا دفن و کفن نیز نهادینه میکنیم. غرض این است که این خوی و عادات و رسم و رسوم را مانند زبانی که در زندگی روز مره بکار میگیریم، دیگر نمیتوان کنش هایی دینی خواند. آنها همگی کنش هایی هستند سیاسی و از مقوله ی تسلیم به اراده و اطاعت از احکام الله ناشی میشود.
یعنی که حکومت اسلامی را تنها میتوان با لشگر رهایی بخش شکست داد و تار و مار ساخت. لشگر رهایی بخش خود از رها یافته گان تشکیل میگردد بدون آنکه رسما سازمان یابد. هر جنبنده ای که بر قواعد و مقرارت از پیش داده و تعریف و تعیین شده پشت پا زند و تن دادن بدان را ترک کند به لشگر رهایی بخش می پیوندد. هرچه بقای حکومت دین به درازا کشد و به سن کهولت برسد، معنا و مفاهیم اسارت بار شریعت اسلامی را آشکار میسازد و زمینه ی پیوستن به لشگر رهایی را فراهم میآورد.
اینجا سخن از جنگ و درگیری و کشت و کشتار، تخریب و ویرانی نیست. دوران مبارزه مسلحانه، مبارزه ای که راه را برای بازگشت استبداد، هموار ساخت، اعتبار خود را از دست داده و دیر زمانی ست که بسر آمده است. لشگر رهایی بخش، لشگری که بسوی براندازی الله و دین الله حرکت میکند از کنش گرانی بخود شکل میگیرد که از زندگی به شیوه ی گذشته باز ایستاده اند. لشگر رهایی بخش باید الله را براندازی کند اما نه الله هی که مظهر آن ولایت است بلکه آن الله هی که در وجود ما میزید. براندازی حکومت ولایت زمانی میسر میگردد که خود را رها سازیم از قواعد و مقررات اسارت بار شریعت، یعنی احکام و فرامینی که در کنش و گفتمان مان نهادینه گردیده است.
چه مصیبت بزرگی؟ چه کفر آمیز؟ آیا چنین چیزی هرگز ممکن است؟ چه رویایی؟ مگر میتوان بر الله و دین و شریعت الله لشگر کشی نمود و انتظار داشت خشم الله باوران را به نفع حکومت ولایت بر نی انگیخت؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران