در سالروز مرگ محمد رضا شاه پهلوی، شاهنشاه آریا مهر، بازار بحث و گفتگو در باره آنچه در آن دوران بوده ایم، داغ شده است. چه مقام و منزلتی، چه کشوری و چه جامعه ای داشتیم که معمولا با غبطه و افسوس همراه است. که قدر پدر تاجدار را ندانستیم. که شاهنشاه هیچ غم و غصه ای نداشت جز پیشرفت و ترقی ملت و آنرا مقدم بر توسعه سیاسی میدانست. نظام ارباب رعیتی را برانداخت، سرمایه داری را فرصت رشد و روئیدن بخشدید، کشور را بسوی صنعت و تکنولوژی و یا آنچه او "تمدن بزرگ" میخواند با شتاب به پیش راند. با تمام کشورها روابط مسالمت آمیز و دوستانه ای داشت. ، پاسپورت ایرانی، در دوران شاه به یکی از با اعتبارترین پاسپورت های جهان تبدیل شد. آیا این میتواند کمتر از افتخار آمیز باشد؟
حال بنگر که بچه روز فلاکت باری افتاده ایم. اگر سقوط دلار از 7 و یا 7.5 تومن (تا این زمان) به 26000 تومن رسیده است، تنها بیانگر سقوط ارشهای مادی و اقتصادی کشور نیست بلکه بازتابنده سقوط در تمامی عرصه های فرهنگی، اخلاقی و انسانی ونیز دیپلماسی بین الملمی ست. همه نهادهای دولتی و خصوصی و نیز نهادهای خدمات اجتماعی، آکنده از فساد اند. رانت خواری و رشوه گیری، غارتهای بزرگ و چپاولگریهای افسانه ای، نابرابری ها و مصائب اجتماعی را عمیق و مزمن ساخته و به تخریب محیط زیست و گسترش فقر و فحشا و اعتیاد انجامیده است.
دوستداران شاهنشاهی اعتراف میکنند که درست است که آزادی های سیاسی محدود بود، اما، حق و حقوقی که فرد در آن زمان از آن برخودار بود با حق و حقوقی که در شرایط کنونی برخورداراست قابل مقایسه نیست. نه حجاب اجباری بود و نه مصرف و تولید نوشابه ها ی شادیبخش و حرفه ها وکاسبی های مربوط بدان، و یا فعالیتها هنری در تمام زمینه ها. برگزاری جشنهای هنری شیراز در نوع خود بی نظیر بود، نه تنها قدغن و مستوجب تنبیه و مجازات نبود، اما، تشویق و ترویج و حمایت از آن فعالیتها مورد تایید و تصدیق شاه و همسر هنر پرورش بود. که نه تنها بر تفریح و شادی و پایکوبی گرفت و گیری نبود، به محفلهای خصوصی هم هجوم نمیبردند و میهمانان را ببازداشتگاها نکشانده و مورد اذیت و آزار و اهانت قرار نمیدادند. هم اکنون، شبیخون به میهمانیها به یک منبع درآمد برای کمیته چیان حکومت اسلامی تبدیل شده است. آیا براستی کسی میداند در این دوران چه تعدادی از میهمانیها مورد شبیخون ماموران دین قرار گرفته است؟ چه تعجب اگر در این شرایط خفقان بار از کسی جیکی هم بگوش نرسد.
برشمردن اقدامات پدرانه و دلسوزانه پدر تاجدار، شاهنشاه آریامهر، و خدماتی که به نوین سازی یک جامعه سنتی عقب مانده، مسلم است که در این مختصر نمیگنجد، همچننکه مصیبت و نکبتی که حکومت آخوندی در این چهل و یکسال ببار آورده است برشمردنی نیست.
اما، تعریف و تمجید از نظامی که شیفته آنیم، چندان تعجب آور نیست و درنتیجه نمیتواند بری از تعصب و حذف جوانب منفی و سرپوش گذاردن بربی کفایتی ها، خطاها و لغزشهای خسارتبار نباشد. اگرچه بدرستی روشن نیست که شاهپرستان امروز، دیروز در کدام لانه پنهان شده بودند که به تحریکات و نفی و ناسزاهای آخوندهای یاوه گو که مردم را به خیابانها میکشاندند، واکنشی نشان داده و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان بکوبند؟ آیا از آنان که چنین برای شاه و دستآوردهای بی نظیر وی سینه میکوبیدند، میتوان پرسید در زمانی که شاه نیازمند حمایت مردمی بود، کجا بودند. در دوران تظاهرات ضد شاهی، یک تظاهرات هر چند کوچک هم از طرف شاهپرستان بر قرار نگردید. تظاهراتی در حمایت از قانون اساسی در دوران حکومت کوتاه بختیار بوقوع پیوست و پس از آن ناپدید شد.
بعبارتی دیگر، این دوستان شاهپرست که امروز لحظه ای از حمد و ستایش شاهنشاه آریامهر، دم فرو نمی بندند، چرا در دوران شاهی دم فرو بسته بودند. شاهپرستان کجا بودند وقتی حزب اللهی ها هر بنری را به پایین میکشیدند و هر صدای مخافی را خاموش می ساختند. آیا شاهپرستان هم در برابر آنها ظاهرشدند، یا هنوز به قدر و منزلت پدر تاجدار پی نبرده بودند؟
در اینکه شاه در نوین سازی جامعه ایران نقش مهمی را بازی کرده است تردیدی نیست. اگرچه برنامه های اصلاحاتی او که به انقلاب سفید شش ماده ای معروف گردید و باجرا درآمد و جامعه را بسوی نوین سازی سوق میداد، اما، نتایج دلخواه را بدست نیاوردند. با این وجود، باید با شاهپرستان موافق بود که وجه قیاسی بین نظام شاهی و نظام ولایی وجود ندارد. اگرچه ساختار سیاسی هردو استبدادی ست.
البته که ارزیابی حرفه ای و بیطرفانه برنامه های شاهانه، کار کم خطری نبود در آن زمان همچنانکه هیچوقت نبوده است نه تنها در نظام شاهی بلکه در تمامی نظامهای دیکتالوری.
متاسفانه، شاهپرستان، فراموش کرده اند، که شاه خصومت و ستیز روحانیون را هیچگاه از نظر دوست نداشته است. هم رضایت آنها را میجویید و هم تایید و تصدیق مراجع تقلید را در آن اندیشه خام که یز محبوبیت و مشوعیتش افزوده گردد. یعنی که اگر بخواهیم خالی از تعصب و تنگ بینی به دوران شاه بنگریم، مشاهده میکنیم که وضع موجود، وضع فلاکت باری که چهل ویکسال مردم ایران با آن دست بگریبانند، بذری است که بدست شاهنشاه آریامهر کاشته شده است.
واقعیت آنست که درست است که تحولات شاهی به توسعه طبقه متوسطه و شهرنشینی انجامید. اما، بدرستی روشن نیست که طبفه متوسط، محصول اصلاحات شاهنشاهی، در برابر تظاهر کنندگان دینی به مقاومت و حمایت از رهبری شاه بر نخواستند. چگونه است که تحولات اقتصادی و افزایش سطح زندگی و رسیدن بدروازه های بزرگ تمدن با حمایت سیاسی ترجمه نگردید؟
این در حالی ست که شاه با شناختی که از قشر روحانیت و نقش و منزلت آنها آگاهی داشت، سعی کرد رضایت آنها را در جیب داشته باشد. پس از 15 خرداد که شاه روحانیت را به تعبیت خود وادار ساخت. در حاالیکه فرستادن آیت الله خمینی، امتیاز بزرگی بود که شاه بدستگاه روحانیت ارائه میداد.
خوشرفتاری با روحانیت و کسب حمایت و تایید و تصدیق آن قابل فهم است به لحاظ سیاسی. اما، شاه تنها در پی راضی ساختن حوزه های علمیه نبود، در سر داشت که روحانیون را همچون ابزاری در جنگ سرد بکار گیرد و از رشد و توسعه ی اندیشه مادیگری و تمایلات کمونیستی، بویژه در سطح دانشگاه ها و آموزشگاهای کشور جلوکیری کند. آیا بر محقیقن تاکنون روشن شده است که بچه دلیل در مرکز دانشگاه تهران، نماد تجدد و تجدد، خواهی، یکی از بزرگترین دستاوردهای معمار اصلی ایران نوین، رضا شاه، شاهنشاه آریامهر مسجدی با شکوه بنا کرد که بعدا تبدیل بیکی از مهمترین ارکان حکومت اسلامی گردید.
معمار حسینیه ارشاد و استخدام دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری که در دانشگاه بر طبل ضد مادیگرایی و ضد گمونیست میزد و در حوزه ها در باره تئوری حکومت اسلامی داد سخن میداد چگونه باید تعبیر کرد؟
البته اگر شاه و مشاورین او همانگونه که بحمایت از نهادهای دینی پرداخته بود احزاب سیاسی را نیز اجازه فعالیت میداد و مطبوعات را در نقد و بر ررسی و ارزیابی های برنامه های دولتی آزادی میگذارد، گرفتی بر کسب حمایت روحانیون نیست. بلکه سرکوب هر فکر و اندیشه مخالف بویژه احزاب سیاسی است که زمینه را برای بقدرت رسیدن روحانیت فراهم آورد. این بدان معناست، که تغییر و تحولاتی که بوقوع پیوسته بودند، نه تنها سبب شد که بخش عمده ای ازروحانیت دست به "تقیه " و گاهی نیز دست بخود فروشی بزنند، بسیاری از نخبگان و روشنفکران جامعه، نیز در واکنش به برنامه های نوین سازی شاه، علنا بازگشت به سنت وزیارت امامان و ریختن آب تطهیر را بر گناهان تبلیغ میکردند و در اثرات هنری هم بازتاب برجسته ای داشتند.
شاید اگر احزاب و سازمانهای سیاسی و مطبوعات؛ اجازه فعالیت داده میشدند و مذهبیون نیز متقالا در سیاست شرکت میکردند، دین رهبری جنبش ضد شاهی را در انحصار خود نمیگرفت. سازمانهای سیاسی بویژه چپهای انقلابی، در زمانیکه نظام شاهنشاهی دچار اضمحلال شده بود، با فروترین و مرتجعترین اقشار جامعه، قشر معروف به قشر مفتخوار جامعه، قشر روحانیت بر علیه شاه عهد مودت بستند و در زیر چتر روحانیت برای چند صباحی به فعالیت خود ادامه دادند، اما، وقتیکه انقضای مصرف شان بسر رسید، بزباله دان تاریخ فرستاده شدند.
آری، درست است پهلویها معمار ایران نوین اند در این تردیدی نیست. آما، در کمال ناخشنودیست که باید گفت که بجای آنکه ملت ایران را بدروازه های تمدن بزرگ برساند، با تسلیم شدن به دین و رهبر فریبکار آن آیت الله خمینی، برخاسته از عمق خرافات و موهومپرستی، در قعر تاریکی و ناداننی فرو برده است. حکومت روحانیت را باید میراث پهلوی دوم دانست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران