درب این زندان را باید از بیخ و بن برکند!
فیروز نجومی
نزدیک به چهار دهه است که روحانیت، مراجع تقلید، علما، فقها و مجتهدین، مظهر دین و اخلاق و زهد و تقوا، بر جامعه حکومت کرده اند. بنگر که چه بذری کاشته اند و چه حاصلی به بار آورده اند. بارگاه ولایت را تاسیس و جامعه را بر مبانی فرمانروایی و فرمانبری، سامان بخشیده و به یک زندان بزرگ تبدیل نموده اند. نه اینکه در این زندان آزاد نیستی. بعکس آزادی مطلق است، اما آزادی در اطاعت و فرمانبری. باید بپوشی و بنوشی و در آمیزی، بشنوی و ببینی نه بر اساس اراده ی آزاد بلکه آنچه که حافظ سکوت و آرامش، نظم و انضباط در زندان است. روشن است آرامش این زندان را رسانه ای همچون تلگرام که ورود بیش از 40 میلیون ازجمعیت کشور را بفضای مجازی هموار میکرد، به چالش کشیده است. چه در آن فضای مجازیست که زندانیان بفضای آزاد ورود نموده و آزادی را تجربه و به تواناییها و ظرفیتها و کیستی و چیستی خود آگاه گشته و میتواند بمنصه ظهور برسانند. این تنفس در آزادی ست که خشم آخوندهای حاکم را برانگیخته و دستور به مسدود ساختن آن را داده اند، گو اینکه هم اکنون در این امر شکست خورده، همچنانکه در برابر کاست خود رو، سی دی و ویدیو و ظروف ماهواره ای شکست خورد. اما، اینبار شکست او بسیار عظیم خواهد بود. چون نظام خود را روی در روی 40 میلیون انسانهایی قرار میدهد که تشنه رهایی از بند زندانند.
در این زندان است که یکی از خطبه گویان جمعه تهران، "مسئولان " را مورد سوال قرار میدهد که:
زندانی که دارای عقل و شعور نیست. بنده است نه انسان. بهمین دلیل کتابهای یک نمایشگاه بزرگ را باید ممیزی و تفتیش کنند، مبادا شخصی "گمراه" شود. فقط در یک زندان میتوانی بر فراز منبر قدرت صعود نمایی و سخنان چنین بلاهت باری را بر زبان برانی. البته که این خطیب جمعه، نیز همچون دیگر خطبه گویان جمعه از جمله ولی فقیه، "مسئولین" را خطاب قرار میدهند، چون خود را مسئول نمیدانند. تنها در زندان است، که مسئول خود را "معصوم" و خطا ناپذیر می پندارند و با زیرکی شانه از زیر بار مسئولیت خالی میکنند.
تنها در یک زندان است که رهبر معظم انقلاب با تدبیر دست یابی به غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، میتوان یک ملت را بسوی نابودی بکشاند و مورد هیچ سوال هم قرار نگیرد؟ کدام زندانی میتواند نعره «نه» برآورد باین تدبیر پوچ و زیاینبار حضرت ولایت. تعامل و مذاکره با آمریکا، هرگز حتی بقیمت پسروی و پرداخت خسارتی جبران ناپذیر. عقب ماندگی پدیده ای نست که بتوان با سرعت آنرا ناپدید ساخت. این تصمیم ها و تدابیر ولی فقیه مبنی بر غنی سازی هسته ای بهر قیمتی بوده است که سبب تحریمات و ورشکستگی اقتصادی گردیده است. دور زدن تحریمات، با شرفترین دینمدار هم بفساد کشاند. فقط در زندان است که خدا میتواند حکومت کند. هزینه بلند پروازیهای حضرت ولایت باید مردمی بپردازند که مجبورند سرزمین و آب اجداد که هم اکنون خشک و سوزان گردیده، و به سرزمین طوفان ریزگردها و هوای آلوده و کشنده تبدیل شده است ترک و خود را آواره شهرستانها نموده، در حاشیه شهرها بزندگی نکبت باری تن بدهند. البته که امپراطور سازی خرج و هزینه دارد. و هیچ امپراطوری بر ساخته نشود وقتی که از درون ورشکسته است و دست به گریبان بحرانهایی گوناگون، که ورشکستگی بانکها، فرو ریزی ارزش ریال و ادامه اعتراضات و اعتصابات. دستیابی به سوریه و بنای اتوبان تهران دمشق با گذر از بغداد و بیروت، خود خود از توهم ولایت برخاسته است که بر خطر جنگی خانمان سوز میافزید. البته که کشتی اقتصاد "مقاومتی" که از نبوغ ولایت بر خاسته بود بزودی بگل نشست و هم اکنون قرار است که نجات در "خرید کالا های ایرانی" ایرانی نهفته باشد، چنانکه گویی این لفاظی ها راه بجایی میبرد. در جهان آزاد تنها کافی ست که رهبری ، یکی از تصمیم های زیانبار و جبران ناپذیر را اتخاذ نماید که او را به محاکمه کشانده و به سالهای طولانی در رندان محکوم نمایند. در زندان است که میتوان "حقیقت " را پیوسته پنهان نگاهداری.
کدام آدم صاف و ساده و منصفی را میتوانی بیابی که از شرایط موجود، راضی باشد؟ آیا هست یک زندانی که این مصیبت و نکبت بزرگ و این تلخی و سختی رنجبار را تجربه نکرده باشد و رویای آزادی در سر نپروراند؟ طبیعی ست که زندانیان کینه ی زندانبانان خود، آنان که ابزار خشونت را در انحصار خود دراند، کینه دشمنان خود را بدل گیرند و انتظار آن لحظه ای را کشند که فروپاشی آنها را شاهد باشند. کیست که امروز نداند بلا از چه منبعی بر میخیزد؟ اگرچه ممکن است هنوز باشند زندانیانی که این زندان را بازتاب آن باورهایی که روحانیت در ذات ما نهاده است ندانند. اما واقعیت آنست که دوران تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبری، عبودیت و بندگی، به سر آمده است. دوران خود فرمانفرمایی، استقلال و تعقل و آزادی و انسانیت فرا رسیده است. اگر سالمند تران و قشر کوچکی محافظه کار و سنتی، هنوز هراس آزادی را در دل دارند، جوانان امروز شیفته ی آزادی و خود فرمانی هستند. چه بخوبی آگاهند تنها در آزادی ست که میتوانند شکوفا شوند. رهایی از یو غ شریعت و نظم و انضباط ولایت است که نیروی جوان سرشار از توان است که میتواند درب این زندان را از بیخ و بن بر کند. .
بعبارت دیگر، رهایی از یو غ روحانیت را باید جانشین مماشات با روحانیت نمود. جوش و خروش و اعتراض و مقاومت زمانی به خود شکل جنبش گیرد که به سوی رهایی به پیش رود. خیزش مردمی در دی ماه سال کذشته که هم اکنون باشکال مختلفی ادامه یافته است نور امید را در این زندان تاریک تابانده است که جنبش آینده ضرورتا جنبشی ست رهایی بخش، رهایی از قانونمندی های اسارت و بندگی، قواعد و مقررات و تشریفات بیهوده مبتنی بر احکام فقاهتی. که در تضاد و نفی آزادی ست، چیزی که طبیعت به انسان هدیه بخشیده و نهاد ش را با آن سرشته است. ما زمانی میتوانیم به انسانیت خود دست یابیم که بتوانیم درب این زندان را از بیخ و بن بر کنیم و طرحی نو در اندازیم در خور سرشت و شأن و شایسته ی انسانی والا و آزاد، رها از فریب و دروغ.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران