«پافشاری بر نفاق» و عدالت اسلامی!
فیروز نجومی
اگر نمیدانستید، بهتر آن است که از حالا بدانید که"پا فشاری بر نفاق،" در مرداد ماه 67، به آویخته شدن بدار مجازات بجرم "محاربه " یا جنگ بر علیه الله، خداوند یکتا و یگانه، میانجامید. یعنی که حکم پافشاری بر نفاق اعدام بود. بیش از 4 هزار تن از بهترین فرزندان این مملکت، کسانی که سرمایه این جامعه بوده و وجودشان مالا مال از عشق به مردم و خدمت به مام وطن بوده است، صرفنظر از تعلقات گروهی، باتهام پافشاری بر نفاق، بخاک و خون خود غلتیدند.
در مرداد و شهریور ماه67 یک هیئت سه نفره، حاکم شرع، نماینده دادستان و نماینده وزارت اطلاعات، در زندانهای تهران و بهمینگونه در شهرستانها، بر طبق فرمان امام خمینی، دادگاه هایی برپا نمودند تا آنان که بر نفاق پا فشاری میکنند محکوم و بیدرنگ در اسراع وقت حکم اعدام را در باره شان به اجرا درآوردند.
امام خمینی اما، در فرمان اعدام زندانیان سیاسی در مرداد 67، معلوم نکرده بود منظورش از پافشاری برنفاق چیست و روشی هم برای تشخیص و اندازه گیری آن ارائه نداده بود. البته فرزندش، حاج احمد آقا که مشاور او بشمار میرفت، طی نامه ای از پدر سوال میکند که آیا فرمان اعدام، زندانیانی را که محکومیت شان در حال بسر رسیدن است در بر میگیرد یا نه؟ امام در پاسخ میگوید:
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است.
این همان حکمی است که علی مطهری در مسند نایب رئیس مجلس، سعی میکند تقدس آنرا حفظ نموده و قتل عام در زندانها را ناشی از نحوه اجرای فرمان امام میداند نه خود حکم، حکمی که سراسر خشونت است و انتقام ستانی، با سرعت بدون هیچ درنگی. وی در طی نامه ای از مصطفی پور محمدی، در حال حاظر وزیر دادگستری، خواسته است که «تکلیف شایعات در مورد اعدام های 67» را روشن کند. مصطفی پور محمدی عضو گروه سه نفره ای بود که در 67 هزاران جوان را طبق فرمان امام خمینی بدون اتلاف وقت بدار مجازات آویخت تا "دشمنان اسلام" را نابود سازد. .
روشن است که امام خمینی در فرمان اعدام زندانیان سیاسی که در مرداد 67 صادر نمود، نمیخواهد یکباره مکنونات ضمیر خود را آشکار ساخته و بگوید بدون استثنا همه زندانیان را از دم تیغ بگذرانید، هرچه سریعتر، بهتر. اما، این قصد و غرض خود را در پس "نفاق " پنهان نگاه میدارد. چرا که نفاق مفهومی نیست که بتوان مرز و حدود آنرا تعین نمود. بدرستی معلوم نیست که از کدام نقطه آغاز میشود و بکجا ختم میشود. نفاق واژه ای ست قرآنی . کلامی ست که الله در کتاب مقدس خود در باره آن و کسانیکه مرتکب نفاق میشوند، یعنی "منافقین" سخن بسیار رانده است تا رسول خود را نسبت به خطر منافقین آگاه ساخته و راه و روش مبارزه با آنان را به رسول خود آموخته است. الله منافقین را حتی بدتر از "کافر" و "مشرک،" کسانی که یکتایی و یگانگی الله، که "او هست و بجز او کس دیگری نیست" مورد شک و تردید و انکار قرار میدهند. الله منافق را "دو رو" میبیند. در دل "کفر" دارد و در زبان ایمان. تفاوت بسیاری ست بین ظاهر و آنچه منافق در باطن دارد. یعنی که منافق بحرف ایمان به وحدت الله دارد و «لا الله الا الله» را بزبان میراند، حال آنکه در درون بآن باور ندارد.
یعنی که اگر منظور آیت الله خمینی از نفاق، همین نفاق قرآنی باشد، کدام قاضی و بازپرسی و بازجویی میتواند دورویی و دروغکویی و دوگانگی ظاهر و باطن و کفر در دل و ایمان بر زبان را ثابت کند. بگذریم که دو رویی و توانایی داشتن باطنی جدا از ظاهر، همه از خصائل انسانی ست. اگر انسان نتواند خصوصی را از عمومی جدا سازد و برحسب شرایط متفاوت به کنشگری های گوناگون دست بزند، انسان نیست. تنها حیوان است که درون و برونش یکی است. نفاق نوعی ست توانایی که در سرشت ما نهاده شده است. در این معنا جامعه انسانی جامعه منافقین است. چرا که در نقشهایی ظاهر میشویم و یا کلماتی را بر زبان جاری میسازیم که در دل و در باطن خود بدان باور نداریم.
مگر نه اینکه حجاب خود نماد دورویی ست. مگر نه اینکه زنان را وادار میکند که در بیرون یکجور و در درون جور دیگری باشند. مگر کتاب مقدس قران دارای معانی دوگانه نیست، مگر حقایق قرانی را فقها بحقایق ظاهری و باطنی تقسیم نکرده اند. حال بدرستی روشن نیست که چرا نفاق، چنان خطا و یا گناهی نا بخشودنی بحساب بیایدکه فقط مرگ میتواند پاسخگوی او باشد. آیا بدرستی معلوم هست که از نفاق چه خسارت و زیانی بدیگری و یا بر جامعه وارد میشود؟ کفر در دل داشتن اما ایمان را بزبان آشکار ساختن، بچه کسی ممکن است ضرر بزند؟آیا حیرت آور نیست وقتی خبر دار میشوی که بیش از 4 هزار گل سر سبد را بجرم واهی پا فشاری بر نفاق بدست گروه مرگ و همردیفان انها، مخفیانه اعدام شده و در گورهای دسته جمعی و بی نام و نشاندفن گردیدند. تردید داریم که کثیری از زندانیان هرگز باین آگاهی نداشتند که پا فشاری بر نفاق، جرمی ست مقدم بر جرم سیاسی که تاوان آن اعدام است.
اما، اگر با دقت بیشتری بنگری، آنچه االله نفاق مینامد دارای یک معنای باطنی نیز میباشد، زیرا که از عدم "تسلیم " و "اطاعت" در برابر الله بر میخیزد، رفتاری که الله مطلقا بر نمیتابد. کوچکترین مقاومتی در برابر اراده الله میتواند تعبیر به گریز از تسلیم و اطاعت گردد که بنوبه خود به نفاق نیز بیانجامد. در این معنا سرپیچی و امتناع در تسلیم و اطاعت، نشانی ست بر پافشاری در نفاق. مسلم است تمام زندانیان سیاسی بآن دلیل در زندنها بسر میبردند که از تسلیم و اطاعت بامیال ولی فقیه سر باز زده بوده و مقبولیت حکومت اسلامی را بپرسش کشیده بودند. روشن است که قضاتی که زندانیان را به محاکمه میکشانند، پیشا پیش آنها را منافق و مشرک محسوب نموده و لاجرم هر آنچه که بزبان آورند نمیتواند چیز دیگری جز دروغ تلقی گردد. یعنی که حکم بسیاری پیشا پیشا تعیین شده بود.
امام مقدس، امام خمینی بسی زیرکانه شانه از زیر بار مسئولیت خالی نموده، تعریف و تفسیر و تعبیر نفاق را همه به همان گروه سه نفره محول نموده و لاجرم قدرت نامحدودی را بکسانی محول میکند که از نیت اصلی او بخوبی آگاه اند و چه بسا خود را با نیت امام مبنی برکشتار زندانیان، شریک میدانستند و از کسانی بوده اند که برای صدور فرمان کشتار زندانیان بی تابی میکردند. تمامی قضات دادگاه های شرع انقلاب اسلامی، مدتها بود که آماده انتقام ستانی از منافقین و مشرکین بودند. بشارت این کشتار را امام مقدس کمی کمتر از دهسال پیش داده بود و پیروان خود را در این مدت در انتظار نگاه داشته بود. در سخنرانی مرداد 58 امام خمینی ابراز افسوس نمود که دروازه های کشور را نبسته و مطبوعات را برنچیده، دست بدستگیری و کشتار نزده است. اگر همچون پیامبر اسلام که در یک روز گردن 700 یهودی را بر زمین افکنده بود، او نیز اگر سرآنان که دهان باعتراض گشوده بودند از تن جدا ساخته بود، پاسداران دین را اینگونه کشتار نمیکردند. معلوم بود که انتقامی بس سخت و دردناک در پیش است.
آقای علی مطهری باید خیال آسوده بدارد که فرمان امام درست بهمانگونه باجرا در آمده است که آو آرزو میکرد. چرا که مجریان خود را شریک آروزی او میدانستند. رهبران نظام میدانستند که قتل عام مخالفین در حالیکه در اسارات بسر میبرند اگرچه بر قوانین و موازین بین المللی خط باطل میکشد، اما، بقای نظام را تامین و آنرا ممکن است که برای همیشه از گزند مصون بدارد. امام خمینی در پی آن بود که دست بکاری بزند که هرگز از خاطره ها محو نشود، یعنی وارد در فرآیندی شود که با قتل عام در زندانها در 67 شده است که نیچه " فن حافظه سازی" مینامد که ابزار ان خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی ست. همچنانکه نیچه خاطر نشان میکند که:
چیزی را می باید در حافظه داغ نهاد تا در آن بماند: و چیزی در خاطر می ماند و بس که همواره درد آور بماند (تبار شناسی اخلاق 74).
خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی ایکه در اعدام های جمعی زندانیان سیاسی تبلور میاید، چنان درد آور است که در حافظه ما لانه ای میسازد دایمی که پیوسته بما یاد آوری میکند که چیست تاوان بالیدن، تاوان مقاومت و ستیز با دین و قدرت. بی جهت نیست که سران نظام بدفاع از فرمان قتل عام زندانیان پرداخته و وضع شکوهمند حکومت اسلامی را مدیون فرمان قاطعانه امام خمینی مبنی بر اعدام زندانیان سیاسی در 67 میدانند. آقای وزیر دادگشتری، حجت الاسلام مصطفی پور محمدی که دادگری را در مکتب آمام علی آموخته است در واکنش به فایل صوتی آیت الله منتظری که او خود یکی از سخنگویان است، با گردن افراشته اعلام میکند که "به اجرای حکم خدا افتخار میکنم." آیا واقعا آقای وزیر دادگستری فکر میکند وقتی طناب دار را بگردن محکوم میانداخت حکم خدا را باجرا در میآورد؟ آیا بآنچه بزبان میآورد در دل بدان باور دارد؟ اگر به قتل اسیران نظام افتخار میکند، چرا 28 سال خود را از این افتخار محروم ساخته و پیوسته آنرا در پس قبای گشادش پنهان نموده است. آیا آقای وزیر دادگستری خود یکی از منافقین بزرگ نیست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران