حق برگزیدن بآزادی و زوال انسان
فیروز نجومی
براستی هستی ما ایرانیان در چیست؟ در دینی ست که بدان معتقد هستیم و یا خدایی که بآن ایمان داریم؟ آیا هستی ما در انسان بودن ما نیست؟ اگر هست، براستی ما چگونه انسان هایی هستیم که از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود، یعنی آزادی در گزینش محروم بوده ایم و در اعصار و دورانهای مختلف نتوانسته ایم آنرا بدست آوریم؟
لاجرم همه نگون بختی هایی که در طول تاریخ با آن دست بگریبان بوده ایم، فقر و فساد، پسرفت و عقب ماندگی، نابرابریها و بی عدالتی ها که تجربه کرده ایم و هنوز هم، بجرات میتوان گفت که از محرومیت از این اساسی ترین حق بشری، حق برگزیدن بآزادی، بر میخیزد، حقی که بیانگر اراده ازاد بر نهاده در ذات انسان است. چگونه میتوان انسان بود، بدون برخورد دار بودن از این ابتدایی ترین حق انسانی. چگونه میتوانی بر خود چیره شوی اگر در گزینش مختار نباشی، اگر نتوانی بر گزینی آنچه را که عقل و خرد انسانی روا دارد؛ در چنین صورتی انچه انسان را از حیوان جدا میسازد، تنها صوری ست. ما ایرانیان در طی قرون به این محرومیت تن داده ایم. یعنی بندگی و رعیتی خود را پذیرفته ایم آنچنانکه گویی که در سرشت ما بجای آزادی، اسارت نشسته است.
بنا براین، به دشواری میتوان امید به تعییر و دگرگونی شرایط موجود بست، وقتیکه اساسی ترین محرومیت ها را عادی و معمولی میپنداریم و از آن غفلت مینماییم. بی تفاوتی ای که هم اکنون بر جامعه ما سایه شومش را افکنده است نیز ناشی از محرومیت است از حق برگزیدن به آزادی. این حق مثل خونی ست که در رگهای آدمی جریان دارد و انسان را سالم و تندرست نگاه میدارد. زیرا که تنها در چنین شرایطی ستکه کژی ها و کاستی ها، پوسید گیها و گندیدگی ها را میتوان یافت و ترمیم نمود. حال آنکه، محرومیت از برگزیدن بآزادی، سبب "زوال" و پسرفت انسان میگردد، زوال در ارزش و اخلاق، زوال در گفتار و رفتار.
بنگر که چگونه بغض و کینه، خشونت و انتقام ستانی بر جامعه ما سلطه افکنده است. چه خانواده ها که عزیرانشان قربانی نزاعهای خیابانی نشوند، گاهی نزاع بر سر هیچ و پوچ، و چه خانواده ها که دختران و پسرانشان در دام زورگیری جنسی نیفتند، چه دختران جوان و زنان شوهرداری که برای گذران زندگی تن به روسپیگری ندهند. دزدی و رانت خواری، رشوه دهی و رشوه گیری بیک امر عادی و همگانی تبدیل شده است.
روشن است وقتی که در برگزیدن پوشش، در گزینش آنچه مینوشی و تناول کنی، در آنچه می بینی و میشنوی، در آنچه که بیان کنی و با بنوشتار دراری، در اختلاط با جنس مخالف و در شادی و پایکوبی آزاد نباشی، هیچ رفتار و گفتاری از سر مسنولیت بوقوع نمی پیوندد. نتیجتا کمتر رفتار و کرداری را میتوان یافت که عاری از تصنع و کذب و دروغ باشد، بویژه در شرایطی که رهبران سیاسی کشور، خود آمورگاران دین و اخلاق از بزرگترین درغگویان و فریبکاران جامعه هستند، دروغگویی وفریبکاری که عادی و همگانی شده است. زیرا که از راس بر زیرین ترین لایه های جامعه سر ریز میگردد. ساده است که فساد را در غارتها و چپاولگریها و اختلاس های بزرگ مشاهد نمود. اما بوی گند فسادی که از کنش ریختن روغن در جاده ها بمنظور لیز خوردن خود روها و غارت مصدومین بمشام کسی نمیرسد. این نشانی از سقوط انسانی است که بر زندگی روزمره اش اسلام ناب محمدی سلطه افکنده است.
بعبارت دیگر، هرچه دامنه گزینش ، تنگتر، زوال و پسرفت انسان بیشتر، بآن دلیل که همگان به فریب و دروغگویی، به دورویی و فریبکاری خو میگیرند، چنانکه حتی آنجاها که نیازی هم به دو رویی و دروغگویی نیست از سر عادت دست بدروغگویی و فریبکاری میزنند.
البته که محرومیت از حق گزینش، محرومیت ی ست فرا طبقاتی، فرا گروهی، فرا جنستی، فرا قومی و قبیله ای ست. حق گزینش بآزادی ابتدایی ترین حق انسانی ست. از نبود حق گزینش همگان رنج میبرند، جمع و جامعه زیان می بیند. در نبود حق برگزیدن بآزادی، جامعه بیشتر حیوانی میشود تا انسانی. تاریخ به خوشنامی از نسل حاضر یاد نمیکند، اگر نتواند دامنه های حق گزینش را شناسایی کند و برای کسب آن به مبارزه برخیزد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
منبع:پژواک ایران