نه حماس، نه اسرائیل
فیروز نجومی
هم اکنون بسیاری در اطراف و اکناف جهان، در واکنش به کشتار مردم غزه دست باعتراض زده اند که کمتر از این هم نمیتوان انتظار داشت. عموما، بدرستی، اسرائیل را مسئوول این کشتار سنگدلانه میدانند، بمباران مردم عادی از زمین و هوا و دریا و تا اینجا 1400 کشته، آخر این هم شد انصاف؟ بر سر انسانیت چه آمده است، چنانکه گویی در جنگ نقل و نبات نذری پخش میکنند.
البته آنان که بخاطر معصومیت و مظلومیت مردم غزه اشک میریزند، فراموش میکنند که "حماس،" را محکوم و مسئوولیت ش را در ایجاد وضع موجود در غزه و شوربختی مردم اش، مورد تایید قرار دهند. حماس که یک سازمان دینی- سیاسی و یا بهتر است بگوئیم اسلامی است، پیوسته جنگ را بر صلح با اشغالگران اسرائیلی ترجیح داده است و دیر زمانی است که با رهبران سازمان آزادیبخش نیز در ستیز و خصومت است، بویژه پس از زمان پیروزی در انتخابات پارلمانی در 2006، حساب خود را از "ساف " برهبری یاسر عرفات جدا ساختند. اگرچه در پیش مذاکرات یاسر عرفات با غرب از آغاز سنگ اندازی میکردند. عرفات برای خشنودی حماس و حفظ غرور انقلابی خود بود که در سال 2000، از توافق نهایی با نخست وزیر اسرائیل، ایهود باراک بر سر تعیین مرزهای دولت فلسطین که گویا شامل بر 95% کرانه های غربی و صد در صد باریکه غزه میشد، در دوران حکومت بیل کلینتون، رئیس جمهور آمریکا سر باز زد.
حماس بر خلاف ساف، هرگز حاضر نشده است، موجودیت اسرائیل را بپذیرد و رویای بازپس گرفتن اسرائیل را از سر بیرون سازد. در چنین صورتی چگونه میتوان از قدرت اشغالگر تا دندان مسلح و دارای یکی از پیشرفته ترین ارتشهای جهان، انتظار رحم و مروت داشت وقتی حماسی ها نشان داده اند که حاضرند که خود را نابود کنند تا تعدادی از مردم عادی ساکن سرزمینهای اشغالی را از پیرو جوان و کودک را بخاک خون بکشند. در پاسخ به ماموریت های خود نابود سازی ها بود که اسرائیل، دیوارهای بلند بنا کرد و رفته رفته فلسطین، بخصوص نوار غزه را که مقر حماس است بزندان تبدیل ساخته است. حماس در پی گشایش دروازه های زندان بزرگ غزه است که حداقل بخشا بار دیگر بتواند ماموران نابود سازی را بداخل اتوبسها، کافه تریاها، دانشگاه ها، بازارها و محله های پر رفت و آمد به شهرهای اسرائیل گسیل دارد تا بتواند با کشتار مردم عادی از قدرت اشغالگر انتقام ستانی نماید. حماس بین قدرت اشغالگر و مردم عادی تفاوتی قائل نیست. در حالیکه اشغال گران بر چنین تفاوتی باور دارند. اما پنهان شدن حماسیها در میان مردم، و پرتاپ موشک ها از زیر بنا های مسکونی، مدارس و بیمارستانها، اشغالگران را مجبور ساخته اند همچون حماس این تفاوت را نادیده بگیرند. اسرائیل نقاطی را هدف قرار میدهد که راکت از آن پرتاب شده است، دیگر مهم نیست که بیمارستان است، یا مدرسه و یا یک یا چند خانوار در حال صرف شام. بی جهت نیست که کشته شدگان در غزه اکثرا مردم عادی هستند
شکست ماموریت های انتهاری در خاک دشمن و تبدیل باریکه غزه به یک زندان، جنگجویان سلحشور حماس را زیرکتر نموده و بفکر ادامه مبارزه با اشغالگران از زیر زمین نمود و مصمم که از طریق حفر شبکه های تونلی در اعماق زمین به اشغالگران شبیخون بزنند. البته جنگ تا محو و نابودی اسرائیل از چهره زمین، حماس را در کنار آیت الله های حاکم برهبری ولایت فقیه و بعضا شیخ نشین های ثروتمند قرار داده است و میدهد. حماس، پیوسته در پی ارتقا توانایی های خود بوده است. اسلحه، مهمات و راکت های سپاه پاسداران جمهوری اسلامی تا قبل از اختلاف بر سر سوریه، حماس را در ادامه جنگ با اشعالگران مجهز و آماده میساخت. مسلم است که افزایش نفوذ حکومت آیت الله ها در حماس، اشغالگران را سخت نگران مینمود. بی جهت نیست که اسرائیل اینبار بیرحمانه تر از همیشه میکوبد تا حکومت اسلامی را نیز خوار نماید.
سر باز زدن تا این لحظه از هر گونه آتش بس مشروط بر اینکه اشغلگران دیوارهای بلند زندان غزه را از جا بر کنند، بآن امید که تشدید بمباران غزه و تخریب و به خاک و خون غلتیدن مردم بی گناه، اسرائیل را در انظار جهانی منفور جلوه دهد، تاکتیک بازنده ها ست. چه، حتی اگر هم پیروز شوند، زندگی را که به کشته گان باز نمیگردانند. خانه ها، مدارس، موساساتی که ویران شده اند، و بازار و کسب و کاری که به تعطیلی کشانده شده اند، مردم فقیررا فقیرتر میکند. نه شعلی، نه درآمدی، نه تولیدی و نه ساخت و سازی، عقب مانده تر میگردند و هرچه بیشتر محتاج و وابسته تر. این است سلحشوری اسلامی.
شاید بسی بسیار شرم آور تلقی شود اگر این سوال را مطرح کنیم که چه میشد حماس بجای گریز از زندان و حفر تونل های زیر زمینی، مسلح ساختن و توسعه لشگر اسلام، لشگری سخت ترسنک با پرچم های سبز لاالله الا الله بدوش، چهره پوشیده با کلاه های سراسری سیاه برای نابودی قدرتی که چنین آنها را خوار و حقیر ساخته است، مثل زندانیان واقعی دست به آفرینش و سازندگی میزدند؟ اگر غیرت و غرور اجازه دهد پذیرش حقیقت شرم نیست. که در زندان هم میتوان انسان بود. مکر نلسن مندلا نبود؟ چه میشد اگر حماس بجای آمادگی برای جنگ و خونریزی، دست به نوسازی جامعه میزدند. مردم را به شرکت در نوسازی فرا میخواندند و بندهای اسارتبار شریعت اسلامی را از دست و پای آنها بر میگرفتند که در "آزادی " هوش و ذکاوت خود بکار گیرند تا بتوانند با ارئه چیزی، مثل یک داروی دردی، یک تکنولوژی جدیدی و یا یک نوشتاری، داستانی برتابنده میل و اراده مردمی معطوف بزندگی و آزادی، راه خود را به جهان و بازارها جهانی بر بگشایند. و یا با بوجود آوردن شرایط مناسب سرمایه های خارجی را به غزه فرامیخواندند، تا جوانان بجای آنکه از سر فقر و تنکدستی به سپاه حماس بپوندند، به کارهای تولیدی و نو آوری در زمینه های مختلف علمی و ادبی و فرهنگی، بپردازند و به بهزیستی همشهریها بیاندیشند نه به طرح آدم ربایی و یا انفجار خویشتن.
پاسخ به این سوال روشن است که اگر حماس به چنین تغییری در روش و بینش خود تن میداد بعنوان یک نهاد دینی- سیاسی نقطه پایان را بر موجودیت خود مینهاد. ولی فقیه، دیگر نمیتواند خود را به شفیه بیاراید و روضه کربلا را برای فلسطینی ها سرد دهد، دل ها را بسوزاند و اشک ها را در آورد.
چرا که حماس قبل از آنکه با زندانبان خود دشمنی بورزد، بعنوان یک سازمان دینی- سیاسی، از جنس اخوان المسلمین، با "زمان " و"آزادی" خصومت و دشمنی ورزیده است. آنها به "جهاد " و "شهادت، " است که می اندیشند، مثل همه اسلامیست های پاک دین، چه شیعه، چه سنی، و یا القاده و داعشی. محور اندیشه آنان نابودی دشمن ست با نابودی خود. آنها میخواهند زندگی در این جهان را در خدمت زندگی درجهان واقعی، جهان حقیقی، جهان آخرت در آورند. این است هدف غایی حکومت شریعت اسلامی، اسارت، بندگی و عبودیت در این جهان، "رستگاری " در آن دنیای دیگر که چندان معلوم نیست که مشتمل بر آزادی هم میشود یا نه. شاید هم بهمین دلیل است که حماس هرگز در پی ساختن پناه گاه هایی برای حفظ جان مردم نبوده است با اینکه بخوبی آگاه اند هزینه پرتاپ هر راکتی به سرزمین، بمب های اسرائیلی ست. چون مثل هر اسلامیست دو آتشه ای، حماسی ها چندان ارزشی به زندگی در این دنیا نمیدهند. به "غیرت" و "غرور " است که بها میدهند. که خود یکی از دلایل تعصب و کوته نگری و انعطاف ناپذیری، اسلامیست هاست حتی اگر فارق التحصیل موسسه علمی ام آی تی در آمریکا باشند.
این بدان معنا نیست که حماسی ها در پی انباشت ثروت نیستند و مانند احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق نظام ولایت در ایران، کفش خود را زیر سر گذاشته و بر روی زمین لخت، زیر یک لایه پتو به رویا فرو بروند. درست است، حضرت ولایت فقیه نمیتواند بنمایاند خود را بیش از آنکه هست، بینوایی ساده پوش و ساده زیست. اما، ثروتی که تحت کنترل او ست بارها بزرگتر و بیشتر از ثروتی ست که تا کنون در اختیار شاهان ایران بوده است. او بر فراز منبر قدرت است که در نفی و انکار زندگی مادی و فانی در این جهان، خطبه میخواند. ولی فقیه اول هشت سال با کفر و باطل جنگید و سر انجام مظلوم شد و به شهادت رسید، اگرچه از گدایی به شاهی رسیده بود. جنگجویان سلحشور اسلام، حماسی ها نیز در غار ها و خانه های خشتی زندگی نمیکنند. رهبران حماس مثل همه حاکمان هم ثروت اندوزی میکنند و در خانه های امن و مجلل زندگی میکنند.
حماسی ها بخوبی آگاهند که نه تنها نمیتوانند دروازه های زندان غزه را بگشایند بلکه خشم زندانبان را بر افزایید و او را به تنبیه و مجازات سخت تر و تخریب و ویرانی بیشتر وا میدارد. در گیری بین اسرائیل و حماس اینبار بدرازا کشیده است، اما نه بار اول است و نه آخر و هر بار اسرائیل حماس را بسر خط اول باز میگرداند، یعنی آنجائیکه مثلا 5 سال پیش یا حتی بیشتر بوده اند. در این درگیریها، حماس نه تنها چیزی بدست نیاورده چیزهای بسیاری نیز از دست داده است. شاید بخشی از آنرا دلارهای نفتی آیت الله ها در ایران و شیح نشین های ثروتمند عربی، بتواند جبران کند. اما، بدون تردید ، رهبران حماس را بر مسند قدرت نگاه دارد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران