دو جریان فکری تمامیت‌خواه و اصلاح‌طلب

امروز دو جریان فکری در میان مسلمانان در مواجهه با روندهای دمکراسی‌خواهی و آزادی‌طلبی و فردیت‌گرایی به چشم می‌خورد: آنها که تلاش می‌کنند اسلام را به انواع ایدئولوژی‌های اقتدارگرا و تمامیت‌خواه ارتقا دهند و آن‌ها که تلاش می‌کنند اسلام را دمکراتیزه یا لیبرالیزه کنند. از این دو گروه، کدام‌یک امکان موفقیت بیشتری دارند؟ کدام‌یک در چند دهه‌ی اخیر موفق‌تر بوده‌اند؟ متون دینی، اسلام تاریخی، سازمان‌های دینی، و همه‌ی نحله‌ها و مکاتب و قرائت‌هایش، بستر کدام‌یک را بیشتر فراهم می‌کند؟ آیا دمکراتیک کردن و لیبرالیزه کردن اسلام، تنها راهی است که در برابر سکولارها و لیبرال‌ها برای داشتن جهانی امن وجود دارد؟

تروریست‌ها دزدیده‌اند

پاسخ سیاستمداران در کشورهای غربی و با اکثریت مسلمان در برابر سوال مطرح‌شده در عنوان این نوشته روشن است. آنها اسلام را دزدیده‌شده توسط تروریست‌هایی که می‌خواهند به قدرت برسند معرفی می‌کنند چون:

۱) سیاستمداران در کشورهای غربی به رای اقلیت مسلمان برای رسیدن به قدرت یا حفظ و تحکیم آن نیاز دارند؛

۲) در کشورهای غربی، سیاستمداران برای منزوی کردن جریان خشونت‌طلب، تلاش می‌کنند رهبری مسلمانان را به دست اصلاح‌طلبان بسپارند (نوعی انتخاب میان بد و بدتر)؛ و

۳) حتی در کشورهایی که خودِ دولت‌های مذهبی در فعالیت‌های تروریستی مشارکت دارند (مثل ایران) سیاستمداران برای انکار دخالت‌شان، تروریسم را نفی می‌کنند و بارزتر از آن، گروه‌های رقیب خود را تروریست و غیر مسلمان می‌خوانند.

البته بر سیاستمداران غربی است که توضیح دهند چگونه می‌توانند ادعای مسلمان بودن کسی را نفی کنند در حالی که آنها بر اساس قرائت خود از متون دینی عمل می‌کنند. سیاستمداران غربی بهتر می‌دانند که هم‌جنس‌گرایان مهدورالدم هستند یا اهل شریعت. با فتاوای مصباح یزدی و ابوبکر بغدادی، هر مسلمانی می‌تواند خود، احکام شریعت را به اجرا بگذارد.

اصلاح‌طلبان دزدیده‌اند

غیر از دولت‌ها، کسانی نیز که می‌خواهند بدون تمسک به تروریسم به قدرت برسند و کسب قدرت مسأله‌ی آن‌هاست نیز اسلام را دزدیده‌شده توسط تروریست‌ها معرفی کرده تلاش می‌کنند اسلامی را که در ذهن دارند دمکراتیزه و رفرمیزه کنند تا بعدا از پلکان این اسلام دمکراتیزه و رفرمیزه بالا بروند. اما برای کشیدن دندان خشونت اسلامگرایان، ضرورتا نیازی به دمکراتیزه کردن اسلام نیست. اسلام سنتی قبل از قرن نوزدهم در مقام قدرت نبود و مسلمانان به آن به عنوان ابزار تروریسم هم نگاه نمی‌کردند.

پاسخ تحلیلی

اما آنها که مسأله‌ی قدرت ندارند می‌توانند به سوال فوق چنین پاسخ دهند: هر دو و هیچ‌کدام. هر دو پروژه باری بر روی اسلام می‌گذارند که جدید است: یکی، بار تمامیت‌خواهی حکومتی، و دیگری بار دمکراسی و حقوق بشر. بدین‌معنا، اسلام توسط هر دو طرف دزدیده شده است. اما اسلام همانند دیگر ادیان، ظرفیت خوانده شدن به صور گوناگون را دارد. کافی است بخش‌هایی از آن پررنگ‌تر و بخش‌هایی به زیر قالی سپرده شود. آن‌گاه می‌توان فمینیسم اسلامی، مارکسیسم اسلامی، لیبرالیسم اسلامی، فاشیسم اسلامی، ناسیونالیسم اسلامی و هر چیز دیگر اسلامی داشت. اما اگر حساب اسلام عبادی و آیینی (غیر سیاسی) را از اسلام شریعت، اسلام قدرت و اسلام هویت (اسلام سیاسی) جدا کنیم دیگر نیازی به دزدیده شدن آن توسط دو طرف مورد بحث نخواهد بود.

دو جریان در کفه‌ی ترازو

برای درستی و نادرستی ادعاهای هر دو جریان می‌توان استدلال‌هایی کرد. هر دو جریان می‌خواهند اسلام را سیاسی کنند: یک جریان می‌خواهد با اتکای بر آن اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی تاسیس کند و جریان دیگر حکومت دینی دمکراتیک“.

آن‌چه از اسلام در اختیار داریم یعنی متون اولیه (قرآن و حدیث)، نهادهای دینی (مسجد، روحانیت)، شریعت (دستورالعمل‌های ساخته‌شده بر اساس قران و حدیث)، و فرهنگ عمومی (مراسم مذهبی) همه در تجربه‌ی چند دهه‌ی اخیر، ظرفیت بیشتری برای سوار شدن تروریسم بر خود نشان داده‌اند چون:

۱) رهبران دینی با تروریسم، امکان بسیج افراد بیشتری را در پشت سر خود دارند؛

۲) متون دینی مربوط به اسلام، نفرت و تبعیض و خشونت را بیشتر و آشکارتر عرضه می‌کند تا مدارا و برابری و گفتگو را؛ در غیر از متون صوفیه، اثری از آثار برابری حقوقی یا مدارا با بی‌دینان، دگرباشان (مثل همجنسگرایان) و اهل دیگر ادیان به چشم نمی‌خورد؛

۳) عناصر و مولفه‌های دمکراتیک و لیبرال در فرهنگ عمومی مذهبی یا نهادهای دینی بسیار نادرند.

در این میان، جریان‌هایی مثل صوفیه که مدارا و عدم خشونت را تبلیغ می‌کرده‌اند همیشه خود قربانی اهل شریعت بوده‌اند و جریانی اصلی در جوامعی با اکثریت مسلمان در خاورمیانه به شمار نمی‌رفته‌اند.

از سوی دیگر، پروژه‌ی دمکراتیزه کردن اسلام در ایران که ظرفیت بیشتری برای این کار در سه دهه‌ی اخیر داشته شکست خورده است. کسانی که خود مدعی دمکراتیزه کردن اسلام هستند از شکست‌خوردگان این داستان‌اند و این سخنان را امروز برای غربیان می‌زنند تا آنها را به عنوان آلترناتیو قدرت‌های موجود تلقی کنند.

دو مغازه‌ی اسلام حداقلی و اسلام حداکثری

هر دو جریان، مغازه‌ی سیاسی باز کرده‌اند. تفاوت این دو مغازه در نحوه‌ی برخورد با اسلام تاریخی نیست و هدف از باز کردن این مغازه‌ها نیز تغییر اسلام نیست بلکه فروش یک کالای خاص به مشتریان آن‌هاست.

مشتریانِ مغازه‌ی ایدئولوژیزه کردن شریعت و معرفی اسلام به عنوان چاره‌ی همه‌ی دردها، قشر سنت‌گرا و محافظه‌کار است و این مغازه البته مشتری بیشتری دارد.

در مقابل، مغازه‌ی اسلام حداقلی، مشتریان تحصیل‌کرده‌تر و آشنا‌تر با غرب دارد و البته مشتریانش کمتر است و بسیاری از آن‌ها در نهایت به مهاجرت به جوامع دیگر مجبور می‌شوند.

با توجه به قدرت بیشتر مغازه‌ی اسلام حداکثری و روحانیت در برابر اسلام حداقلی و روشنفکران و نواندیشان دینی در عالم واقع، چنین به نظر می‌آید که روشنفکران و نواندیشان دینی اسلام را دزدیده‌اند و نه اسلام‌گرایانی که امروز روحانیت شیعه و بخش قابل توجهی از روحانیون اهل سنت را با خود همراه کرده‌اند.