PEZHVAKEIRAN.COM بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه
 

بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه
مجید خوشدل

 
نزدیک به دو دهه شاهد سرخوردگی،یأس، دگردیسی و سپس سقوط صدها ایرانی تبعیدی از گرایش های مختلف بوده ام. سقوط نیروهای چپ سرنگونی طلب عموماً برای من با غم و اندوه و درد همراه بوده است.
نقطۀ شروع سرخوردگی ها و دگردیسی ایرانی تبعیدی در مدار صفر درجه بوده است؛ در عالم انتزاع.
اواخر دهه هشتاد میلادی ست. هر چه بازار فعالیت اجتماعی کساد می شود و تماس با عنصر اجتماعی از سکه می افتد، سودای مخفل ها و «بحث های نظری» داغ می شود. در لندن دو «آیت الله» طوری میدان داری می کنند که در عرض کمتر از شش سال زیر پای صدها نیروی چپ مخالف رژیم اسلامی ایران خالی می شود. این دو تن، از منظر «تئوریک» و «آموزه های مارکسیستی» هویت سیاسی و اجتماعی طیفی از ایرانیان تبعیدی مقیم انگلستان را ویران می کنند.
در میانۀ دهه نود میلادی هستیم. در این دوره با نیروهای بینابینی سابقاً سرنگونی طلبی روبرو ایم که توانایی درک واقعیت و موقعیت خود به مثابه فعالان سیاسی رانده شده از زادگاه خود را از دست داده است. اینان  عامل تبعید را؛ رژیم سیاسی حاکم بر کشور ایران را به محاق برده اند. اینان می گویتد «جهانی» شده اند. اما در «جهان» آنان، «ایران» و نظام سیاسی حاکم بر آن، دیگر جای و جایگاهی ندارد.
چند سالی ست که مانیفست «انقلاب سوسیالیستی» در ایران تحت تأثیر آموزه های تروتسکی نگاشته شده است. در این انقلاب سوسیالیستی، «رهبران» جایگاه ویژه ای دارند؛ مشتی انسان منزوی شده، که برای خود و طبقه اجتماعی تحت امر شان اهداف و وظایفی تعیین کرده اند که آدمی شاخ در می آورد. اما مگر چند سال می شود با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشت؟
ده سال زندگی در هزار لای محفل ها کار خود را کرده است. دیگر این طیف قادر نیست یک کتری آب را گرم کند و یک گردهمایی چند ده نفره را سازمان دهد. شوربختانه تنها راه باقیمانده سقوط آزاد است...
از سال 1997 میلادی تا هفت سال بعد، این جمعیت سرخورده و زخم زده را در «صف ایران ایر» می بینم که جملگی از خود نیز رویگردان و فراری اند.
«هویت نیروی سیاسی مخالف رژیم ایران»، موضوع گفتگوی تلفنی من با تقی روزبه است. گفتگوی زیر بر روی نوار ضبط شده است.
 
* تقی روزبه، خوش آمدید به این گفتگو.
- من هم از شما متشکرم؛ خیلی ممنون.
* فعالان سیاسی نسل شما (در اینجا گروه بندی های طیف چپ) یکی از واژه ها و مفاهیمی که بیشتر از هر واژه مورد استفاده قرار داده و راجع به آن گفته و نوشته، واژه «بحران» بوده: «بحران حکومت اسلامی ایران»، «بحران نظام سرمایه»، «بحران اقتصادی اخیر» تا ربط دادن این مفهوم با موضوع های دیگر.
اما وقتی به حیات سیاسی این نیروها نگاه می کنیم (خصوصاً به درجه تأثیرگذاری آنها در 25 سال گذشته) می بینیم، خودِ این نیروها دچار بحرانی ساختاری هستند؛ شاید به نوعی بحران هویت.
فکر می کنم برای وارد شدن به مدخل این بحث، این طرح کلی کافی باشد تا نظر خلاصه تان را بشنوم.
- به هر حال چپ هم با تجربیاتی که از سر گذرانده، و رخدادها و تحولات عظیمی که در جهان اتفاق افتاده، مسلماً در بحران بوده. ولی مسئله این است که اگر این چپ نتواند خودش را باشرایط روز؛ با تحولاتی که صورت گرفته، هماهنگ کند، طبیعتاً دچار تأخیر می شود؛ که این خودش منشاء بحران است.
من فکر می کنم یکی از مهمترین منابع و منشاء بحران، تضاد و شکاف بین بینش ها و تصوراتی ست که در گذشته بوده، با تحولات نوین و عظیمی که در تمام سطوح سرمایه داری و جهان پیرامونی اتفاق افتاده. این شکاف مسئله ساز شده و بخش زیادی از چپ با همان نگرش های گذشته، با کلیشه ها به دنیا می نگرد.
بنابراین اگر با نگاه گذشته بخواهیم به مسائل جدید نگاه کنیم، طبیعی ست پاسخی نمی شود به آن داد. چون بین ذهن و واقعیتها شکاف است. و اتفاقاً بخش مهمی از بحران چپ همین دگرگونی هایی ست که صورت گرفته و این پارادایم یا تحولات عظیمی که موجودیت چپ در گرو آن است... در صورتی که این چپ هنوز به نقدِ خودش نرسیده و نتوانسته خودش را بر مبنای شاید و بایدهای دوران جدید انطباق دهد. من فکر می کنم...
* البته بحران در بین نیروهای سیاسی ایرانی (در اینجا طیف چپ) طبق تجربه و اسناد، خودویژگی هایی دارد. شاید بتوانیم بگوییم، دیوار چپ ایران خیلی زودتر از دیوار برلین فرو ریخته است.  
من تلاش می کنم، در وقت فشردۀ این مصاحبه بحران موجود در میان نیروهای طیف چپ را در دو حوزه عمل و نظر به پرسش بگیرم. البته پوشه اصلی این گفتگو را بعداً باز می کنم. الان می خواهم بستری عینی برای این گفتگو پیدا کنم، آنهم با زیر ‌‌‌‌‌‌ذره بین قرار دادن این عارضه: فرهنگ مخالفت با هدف تخریب.
از سال 1987 تا حال حاضر هر وقت جمعی از فعالان سیاسی عملکردی رو به جامعه داشته، گرایش های مختلف طیف چپ با هدف مخالفت، افشاگری، به محاق بردن و انهدام آن تلاش جمعی وارد میدان شده است. جالب اینجاست که در اغلب موارد این عملکرد موفق بوده.
به نظرتان ریشه این خصومت ورزی از کجا آب می خورد؟
- به نظر من با عنوان کردن یک ریشه واحد نمی شود این معضل را توضیح داد. مسلماً، بخشاً آن یافته های ذهنی که منجمد و ایدئولوژیک شده، عامل موثری در توضیح این پدیده است. بخش دیگر، منافع فرقه ای ست. ولی به طور مشخص بخش قابل توجهی از این عملکرد به این دلیل است: گسست قطره ها از بستر طبیعی خودش؛ گسست از جنبش های اجتماعی- طبقاتی. که این قطره ها به صورت فرقه درآمده اند و طبعاً فرقه ها منافع ویژه خودشان را بر منافع عمومی جنبش ها ترجیح می دهند. وقتی منافع فرقه عمده شود، هر فرد و گروه به مثابه رقیب دیده می شود. در حالی که بنا به تئوری، چیزی که نیروی سیاسی چپ برای اش مبارزه می کند، منافع طبقه کارگر بر علیه نظام سرمایه داری ست؛ عرصه گسترده ای که اکثریت عظیم جامعه را باید پوشش بدهد...
* برای اینکه این موضوع را عینی کنم، یکی دو تجربه را برمی شمارم: اول، «اخراج» اسانلو از سندیکای شرکت واحد. از مجموعه مقالاتی که در مخالفت و یا تک و توکی در طرفداری از این ماجرا نوشته شد و برای سایت «گفتگو» فرستاده شده بود، بعید می دانم کسی می دانست (یا می خواست بداند) که در پشت این «اخراج» چه بوده؛ واقعیت از چه قرار بوده.
مثال دوم؛ تجربه «ایران تریبونال». طبق تجربه ام کمتر نیروی سیاسی را دیدم که در جزئیات، این فعالیت جمعی را دنبال کرده باشد، اما تا دل تان بخواهد مخالفتهای ایمانی بود و در پاره ای موارد چک سفید دادن به آن.
به نظرتان در این رویکردها و عملکردها؛ در این مخالفتهای ایمانی چه عواملی دخالت دارند؟
- به نظرم همان عواملی که اشاره کردم، نقش اصلی را دارند؛ ساختارهای ایدئولوژیک است که دگم و منجمد شده، و نقش آفرینی می کند. دلیل دیگر جدایی از جنبش هاست که به نظر من بستر و انگیزه اصلی فرقه گرایی است. وقتی [از جنبش های اجتماعی] جدا شدیم، می شویم یک کیست بسته؛ که منافع خودویژه برای خودمان می سازیم و با آن به جهان نگاه می کنیم. در مورد «ایران تریبونال» هم همین مسئله دخالت داشته. در مورد شرکت واحد باید دید که حادثه ها چه بوده، ولی به طور اخص این مسئله به طبقه کارگر مربوط است و خب، چپ هم پیوند دارد با طبقه...
* نکته من از آوردن این دو مثال بی اهمیت بودن فاکت است، و غالب شدن «ایمان» در بین نیروهای سیاسی. وقتی واقعیتها در ذهن ساخته شود، اظهارنظرها و موضع گیرها هم «ایمانی» می شود.
- بله، کاملاً درست است. وقتی کلیشه ها مبنا می شود ... ببینید، حالا که صحبت از چپ می کنیم، چپ، اساساً یک جنبش است. کمونیسم؛ چپ یک جنبش طبقاتی-اجتماعی است. مارکس هم بر این اساس حرکت می کرد و این جنبش ها را تئوریزه می کرد. در صورتی که بعدها خود او شد «اصل». چپ، وقتی از این بستر جدا شد، تبدیل شد به یک ایدئولوژی. در ایدئولوزی، پیشداوری رل اساسی دارد و لزوم فاکت احساس نمی شود؛ احتیاج به اینکه ببینند، احساس نمی شود.
* می خواهم از زاویۀ دیگری به این مسئله نگاه کنم: یکی از اهداف و پیامدهای مخالفت های ایمانی در جامعه ایرانی مقیم خارج، انتقال احساس عدم امنیت به افراد، گروه ها و گروه بندی های مختلف است. به اصطلاح نقدهای موجود می خواهد ترس و دلهره را در افراد ایجاد کند تا نیروی اجتماعی از ابراز وجود و فعالیتهای علنی رو به جامعه منصرف شود.
به نظرتان جامعه ای که خودش قربانی نظام سیاسی ترور بوده، چطور ترور سیاسی و شخصیتی در آن تا این اندازه موفق بوده؟
- البته این مسئله را اگر بخواهیم در یک مجموعه کوچک در نظر بگیریم، مشکلی که شما می گویید، هست. ولی معضلات به این حیطه مربوط نمی شود. همانطور که گفتم، قطره ای که از دریا جدا می شود... ببینید، بحران هست، شکست هست، تردیدهایی در سطح جهان نسبت به تجربۀ گذشته ایجاد شده؛ مسائل مهم هنوز جواب قطعی نگرفته. ما اگر بخواهیم مسئله را در یک محدوده کوچک خلاصه کنیم و آنرا در سطح کلان نبینیم...
* اتفاقاً پرسش من در سطح کلان است. این انسان (در اینجا فعال سیاسی چپ) باید وجود داشته باشد؛ باید قبل از هر چیز در جامعه ایرانی احساس امنیت کند تا خودش را بروز دهد و حق انتخاب داشته باشد. مثلاً در انگلستان حداقل 80 درصد از نیروهای چپ سرنگونی طلب با سفر به ایران برای همیشه از فعالیت سیاسی فاصله گرفتند. بخشی از این جمعیت در دوره های مختلف تروز سیاسی و شخصیتی شدند، یا اینکه خود آنها از عوامل موثر این اعمال غیرانسانی بودند. بنابراین پرسش ام در سطح کلان است.
- به هر حال اینکه می گویید، واقعیتی ست و من نمی گویم که چپ دچار بحران نبوده. ولی من می گویم از درون این مسئله نمی شود راه حلی پیدا کرد. این مسئله جزء کوچکی ست از یک مجموعه وسیع. اگر نگاه مان را به این مجموعه نیاندازیم، راه حلی وجود ندارد. همواره در رژیم شاه و رژیم ج . اسلامی هم همین طور بوده. وقتی محیط بسته است، فشار می آید و سرکوب می شود؛ در محیط های بسته تنش ایجاد می شود. به نظر من باید به بیرون از تحولات عمومی نگاه کنیم. به این معنی که نیروی چپ وقتی افق های خودش را متناسب با تحولات صورت گرفته منطبق نکند، دچار این جور بیماری ها می شود. البته ما در یک دوره انتقالی قرار داریم. در گذشته تجربیاتی بوده، ولی چپ متناسب با شرایط عمل نکرده. اما بخشی از این چپ حالا در حال گفتگوست؛ در حال آزمون و خطاست؛ در حال تردید است. چپ در چنین وضعیتی ست، نه چپ ایران، بلکه چپ جهانی. منتهی چپ ایران به قول شما خودویژگی هایی دارد. اما به نظر من مسئله را باید کلان تر باز کنیم. و الا شاید فکر کنیم که چپ، بیماری خاصی دارد که باید خودش را معالجه کند...
* ابتدا اشاره کردم که پوشه اصلی این مصاحبه را که به موضوع های ساختاری تر می پردازد، بعداً باز می کنم.  
اما دوباره تکرار می کنم: هر نیروی اجتماعی اول باید بتواند خودش را توضیح دهد؛ خودش را بیان کند. یکی از راههای ابراز وجود «رسانه»هاست. اگر تا سالهای پایانی دهه نود میلادی اشکال ناهنجار مخالفت ها خودش را در گردهمایی ها نشان می داد، از هزاره جدید، این رویکرد به رسانه های اینترنتی منتقل شده. طوری که در برخی از «رسانه های اپوزسیون» عملاً به مخالف سیاسی فحش می دهند.
بنابراین انتقال احساس عدم امنیت به مخالف سیاسی (بخوانیم ترور شخصیت) بخشی از کاراکتر فعالان سیاسی و اجتماعی ایرانی در خارج کشور است. سالهاست نیروی سیاسی (در اینجا طیف چپ) نمی تواند خودش را در جامعه بروز دهد.
می خواهم در دعوا نرخ تعیین کنم: چرا شما مقالات تان را به ابن دست از رسانه ها می فرستید و به این ترتیب این فرهنگ را به رسمیت می شناسید؟
- اولاً من که مطالب ام را انحصاراً به رسانۀ خاصی نمی فرستم و به هر جایی که دست ام برسد، آنها را می فرستم. حالا ممکن است بعضی ها آن را منتشر بکنند یا نکنند. دوم، مسئله این است که «چپ» را نباید در چند سازمان یا چهره دید. چپ، بدنه متکثر و گسنرده ای دارد که ما آنها را نمی بینیم. ما نوک کوه یخ را می بینیم. چپ، بسیاری از شبکه ها و فعالان منفرد در داخل و خارج است که بی ادعا و بی سر و صدا دارد فعالیت می کند. هر چند، چپی که فرقه گراتر هست، بیشتر نمود دارد. در حالی که شما هر چقدر از رأس هرم پایین بیایید، می بینید که روح همکاری و هماهنگی بیشتر است و ادعاها کمتر است...
* مواردی که می گویید، یک طرح است یا نمودهای آنرا در جامعه ایرانی می بینید؟
- آن را می بینم؛ این بر مبنای دیده هاست. ولی در عین حال از درون آن سعی می کنم، طرحی برای برون رفت از این وضعیت داشته باشیم. طرح این است که ببینیم ابزار تغییر و خودآگاهی چه هست. یکی، پراتیک مشترک است و دیگری «گفتگو» ست. اینها دو بازوی مکمل اند؛ به این وسیله می توان پدیده ها را تغییر داد. راه معجزه آسای دیگری نداریم... 
* ساختمان طرح تان روی «باید» هاست تا در برگیرندۀ واقعیتهای جامعه مان. مثلاً به فاکتور «گفتگو» اشاره کردید. فعال سیاسی ما از اینکه با دیگری؛ با نیروی دگراندیش «گفتگو» کند، همیشه وحشت داشته. فکر نمی کتید در یک بحث جدی؛ وقتی می خواهیم طرحی ارائه بدهیم، حداقل در آغاز «باید» ها را باید کنار بگذاریم و واقعیت جامعه را در نظر بگیریم؟
- خب، واقعیتها که واقعیت اند. ولی اگر قرار باشد یک گام به جلو برویم – نه گامی خیالی و ذهنی؛ بلکه عینی- گرایش ها و روندهای مستقل از واقعیت را باید ببینیم و روی آنها حرکت کنیم. و الا در خلاء کاری از دست مان برنمی آید. من از بدنه ای صحبت می کنم؛ از نیروهایی صحبت می کنم که کم اند، اما تک جوش های رو به رشد هستند. این بدنه چون واقعیتهای رو به جلو را می بیند؛ به گذشته تکیه ندارد، می تواند امیدهایی بیافریند. در نتیجه وظیفه من به عنوان یک کنشگز چپ این است که تسلیم واقعیتها نشوم و علیه آنها مبارزه کنم. البته من مخالف این نیستم که واقعیت ها را باید دید؛ می بینم و در عین حال می خواهم علیه جنبه های منفی آن باشم. برای همین باید از جنبه های مثبت حرکت کنم. جنبه های مثبت این است که ما بتوانیم روی مسائل مشخصی همکاری کنیم؛ بتوانیم در درجه اول وسائل تغییر خودمان را فراهم کنیم. این اهداف که بلندپروازی نیست...
* به مسیر اصلی مصاحبه برگردیم. می خواهم آرام آرام پوشه اصلی این گفتگو را باز کنم. در رابطه با چرایی اختلافات سیاسی در بین نیروهای سیاسی (در اینجا طیف چپ) دلایلی آورده می شود، که این دلایل و محمل ها چیزی نیستند، جز تکه ای از کتاب یا رساله یکی از متفکران مارکسیسم یا سوسیالیسم.
می خواهم در آغاز این عادت را؛ این فرهنگ را زیر ذره بین بگیرم. فرهنگی که شباهتهای شگرفی با مفهوم «تقلید» در بین مسلمانان دارد. طرح ام همین جا قطع می کنم. آیا شما روی این موضوع فکر کرده اید؛ اگر آری، روی آن چه نظری دارید؟
- بله، این مسئله معضلی جدی ست. ببینید، اگر چپ را به مثابه یک سری اصول، ایدئولوژی و مجموعه ای از مؤلفه ها و فاکتورهای ذهنی درنظر بگیریم، در نهایت می شود «مذهب». ولی اگر چپ را به مثابه یک جنبش طبقانی زنده؛ مثل یک رودخانه در حال حرکت ببینیم که به طور عینی در جامعه وجود دارد- که نیروی سیاسی چپ صدای این جنبش است؛ یا باید باشد- مسئله فرق خواهد کرد. چپ، همان مبارزه طبقاتی کارگران در جامعه است، و نه مبارزه چند «نخبه». اگر از اینجا شروع کنیم، معضلات یا الویت ها را طور دیگری می بینیم. اما اگر از «اصول» شروع کنیم، می شود همان «دین»؛ آموزه های مقدس. که با مرور زمان می خواهند به صورت آیه هایی خودشان را بر جامعه تحمیل کنند. مسئله این است که امروز را نمی شود با گذشته تعریف کرد. مارکس هیچگاه چنین هدفی را دنبال نمی کرد که طبفی از «طرفداران» اش این سنگ را به سینه می زنند. واقعیتی ست که این نگرش در طیفی از چپ رسوب کرده و این نیروها اسیر آن شده اند؛ از این باید عبور کرد. کی می تواند این کار را بکند، خودِ جنبش ها...
* بنا به شالودۀ استدلال تان، آموزه های مارکس هم آموزه های آسمانی نیستند که ابدی و ازلی باشند. در مواردی نقدهای جدی به «مانیفست» و «کاپیتال» از سوی نومارکسیستهای غربی شده که هر کدام از آنها جای تأمل دارند. اما سنّت «تقلید» و مرجع تقلید درست کردن، بخش بزرگی از فعالان سیاسی نسل شما را به آخر خط رسانده و تعداد قابل توجهی از آنها را به دامن حکومت اسلامی پرتاب کرده. بنابراین معضل «تقلید» در بین فعالان سیاسی ریشه ای تر از این حرفهاست و باید توجه بیشتری به آن کرد. اصلاً جا دارد به این معضل از منظر واقعیت ها نگاه کنیم تا از منظر «باید» ها.
- البته اینکه خیلی از چپها به دامن ج . اسلامی پناه برده اند، من بی اطلاع ام...
* در شهر لندن حداقل هشتاد درصد از این نیروها به ایران رفته اند و با فعالیت سیاسی وداع کرده اند. به عنوان یک فعال رسانه ای وقتی به موضوعی اشاره می کنم، برای ام قابل دفاع است.
- متأسفانه من واقعاً از این موضوع خبر ندارم. ولی مسئله بر سر این است که ایران رفتن که مسئله نیست. باید دید که آیا آنها به دامن ج . اسلامی رفته اند یا نه. به ایران رفتن که جرم نیست...
* حتا یک فعال سیاسی سرنگونی طلب مقیم خارج؟
- سرنگونی طلب را شما می شناسید که سرنگونی طلب است. من نوعی که در خیابان آرمی بلند نکرده ام که سرنگونی طلب هستم. خیلی از مردم ایران سرنگونی طلب اند. ولی در پیشانی کسی نوشته نشده که سرنگونی طلب هست یا نه. البته من نمی خواهم وارد داوری بشوم. اما از این مسئله که بگذریم، سوأل شما در واقع برنمی گردد به اینکه اینها چرا اینها رفته اند به ایران...
* من در مصاحبه هایم ارزش گذاری نمی کنم. نمونه ها و فاکتهایی را که از کف جامعه جمع کرده ام را در غالب پرسش با شما و دیگران در میان می گذارم.
- آنچه که شما در مورد طیفی از چپها مطرح می کنید، کاملاً درست است. اما باید توجه داشت که اینها از آسمان به پایین نیفتاده اند و از همین جامعه برخاسته اند. رژیم ج . اسلامی هم از آسمان نیامده؛ بخش هایی از جامعه آنرا روی کار آورده؛ بخش های سنتی جامعه به دلیل اشتراکات ایدئولوژی، سنت و مذهب. این چپ هم از فرهنگ عمیقی که در جامعه ما حاکم بوده، نشأت گرفته. اینها بخشی از واقعیت جامعۀ ماست.
بنابراین طبیعی ست در این جامعه با فرهنگ و بازتولید آموزه های آن جامعه مواجه باشیم. این آموزه ها در درون ما هستند و عمل می کنند. به این معنی که ما بخشی از نیروی بازتولید در جامعه هستیم. رژیم هم از طریق بازتولید ارزش ها و ایدئولوژی اش به حیات خودش ادامه می دهد؛ به نوعی بازتولید مناسبات اجتماعی و فرهنگی اش. می خواهم بگویم که چپ هم از این مجموعه جدا نیست. منتهی چپ باید بر علیه اینها مبارزه کند. البته من چپ را یکدست نمی بینم و...
* من هم در پرسش ام طیفی از نیروهای چپ را زیر ذره بین گرفتم. می خواهم روی این طیف بیشتر مکث کنم؛ با پرسشی که به نظر من هر نیروی اجتماعی بهتر است روی اش فکر کند. اما پرسش ام: بخش بزرگی از طیف چپ سرنگونی طلب ایرانی نوع معینی از تغییرات ساختاری در ایران را تبلیغ و تئوریزه می کند. و این در صورتی ست که مخالفت این طیف با انواع «خیزش های توده ای» در ایران شباهتهای بی نظیری با نوع مخالفتِ حاکمیت مذهبی ایران با خیزش های مزبور داشته.
به نظر شما (شمایی که ار منظر چپ سرنگونی طلب در این گفتگو شرکت کرده اید) با توجه به توازن قوا در لایه ها، اقشار و طبقات موجود در ایران؛ با توجه به ماهیت حکومت اسلامی ایران، شکل سرنگونی جکومت اسلامی ایران چگونه خواهد بود. توجه داشته باشید، می پرسم چگونه خواهد بود تا اینکه چگونه باید باشد.
- طبیعتاً در نگاه من طبقه کارگر نقش مهمی [در سرنگونی] دارد. در مورد مسئله سرنگونی (آنهم نه از «باید» ها، بلکه چیزی که اتفاق خواهد افتاد)، به نظر من برای ج . اسلامی آینده ای متصور نیست. یعنی بحران و نارضایتی تشدید می شود. در مورد ج . اسلامی مؤلفه هایی که اقتدار یک نظام را رقم می زند، زیر سوأل است. بنابراین ج . اسلامی پیگره ای ست پوسیده؛ موریانه زده که فرو می ریزد. اما چگونگی فروریختن اش را نمی توان بیان کرد؛ بستگی به شرایط دارد. مثلاً در سوریه روند خشن حوادث را داریم می بینیم. شاید مثل تحولاتی که در تونس شاهد بودیم، پیش برود یا حتا مثل لیبی و مصر. اینها اشکال نوینی از سرنگونی ست. اما آن چیزی که ما می توانیم عمل کنیم، این است که ببینیم چه روشی درست است. به عقیده من خشونت هر چه کمتر باشد، بهتر است. اما شورش و انقلاب و سرنگونی باید صورت بگیرد. ولی هر چه نقش مردم سازمان یافته در امر سرنگونی بیشتر باشد، بهتر است.
مثلاً مصر را تصور کنید، که به نظر من نعمتی ست. از این جهت که کسی مثل خمینی وجود ندارد که نفوذ کلام داشته باشد. کسی نیست که بتواند میخ اش را آنقدر محکم بکوبد که...
* از تجربه مصر می گویید و از انقلاب بهمن گفتید. خیلی خوب شد به این دو تجربه اشاره کردید. در مصر امروز نیروهای طیف چپ و نیروهای لیبرال در یک جبهه اند برای اینکه از تسلط اسلامگرایان جلوگیری کنند. در صورتی که در انقلاب بهمن تجربه کاملاً متفاوتی داشتیم. بخش بزرگی از چپ ضمن پشتیبانی از اسلامگرایان، نیروهای موسوم به لیبرال را هدف مستقیم خود قرار می داد. که البته نتیجه این عملکرد جلو چشم ما است.
نکتۀ دوم ام؛ که ادامه پرسش قبلی ام است: بخشی از نیروهای طیف چپ، که اتفاقاً پسوند «کارگری» روی خودشان گذاشته اند، معتقدند تنها با دخالت مستقیم طبقه کارگر ایران امر سرنگونی محتمل است. در غیر این صورت جلوی خیزش های اعتراضی می ایستند؛ همچنانکه تا بحال ایستاده اند.
- به نکات مهمی اشاره کردید. اولاً، تجربه مصر و سپس خلاء و فقدان آن تجربه در انقلاب ایران. به نظر من در تجربه مصر، بستر جنبش ضداستبدادی، مطالباتی است. در کشورهای استبدای معمولاً این خصلت به چشم می خورد؛ استبداد حاکم است و مبارزه بر علیه آن وجود دارد. منتهی مبارزه فقط برای کسب آزادهای سیاسی و یا خواستهای اقتصادی نیست. بلکه باید ترکیب متوازنی از هر دو وجه باشد. در ج . اسلامی دیدیم که آزادی به مسلخ رفت، تحت عنوان «عدالت». در جای دیگری می تواند عکس این صورت بگیرد، که در این صورت هم تغییری در سیستم و نظام از قِبل انقلاب اتفاق نخواهد افتاد. به عقیده من جنبش باید بتواند خودش را پیوند بزند بین آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی. در حول این بستر اغلب نیروهایی که از نظر تاکتیکی هم سو هستند، در یک جبهه قرار می گیرند. در این راستا نیروها می توانند همکاری کنند، علیه آن آماج و هدفِ مرحلۀ مشخص؛ که همان نظام استبدادی ج . اسلامی ست.
فقط یک نکته ای را می خواهم به صحبت شما اضافه کنم: درس بزرگی که ما گرفتیم این است که همه نمی توانیم زیر چتر «همه با هم» حرکت کنیم. خمینی تحت همین عنوان جریانهای دیگر را خلع کرد و زایش استبداد از آن در آمد...
* ای کاش این نظرتان را ده دقیقه زودتر می گفتید تا می توانستیم آنرا بسط بدهیم. اما چون وقت گفتگو تقریباً تمام شده، چنین امکانی نیست. به نکته ای اشاره می کنید که سالهاست طیفی از نیروهای سیاسی به آن استناد می کنند، بی آنکه مورد پرسش قرار گرفته شوند. به عقیده من این باور فرهنگ شده در بین فعالان سیاسی دستاویزی بیش نیست، برای فرار از پاسخگویی ست؛ از وظایفی که بر عهده نیروها و گروههای سیاسی چپ ( و غیر چپ) در سالهای آغازین انقلاب بهمن بود که آنها از انجام آن عدول کردند.
پرسش ام: اگر با نگاهی متفاوت و منصفانه به حوادث و رویدادهای انقلاب بهمن نگاه کنیم، فکر نمی کنید آن «جنبش همه با هم» نبود که به استقرار «حکومت اسلامی» در ایران منجر شد، بلکه نیروهای سیاسی طیف چپ، بطور مشخص سازمان چریکهای فدایی خلق، که میلیونها نفر را گرد خود آورده بود، به وظایف ابتدایی اش عمل نکرد، حتا بخش بزرگی از بدنۀ آن زیر اتوریته حاکمیت مذهبی ایران رفت؟ فکر نمی کنید، بازنگری ای نسبت به استدلال تان باید داشته باشید؟
- من هر دو وجه را مطرح کردم. هم به بستر مبارزه ضداستبدادی اشاره کردم و هم به بخش دوم. من هم فکر می کنم اگر صرفاً عامل «جنبش همه با هم» را عمده کنیم، سکتاریستی می شود که می خواهد همه را پراکنده کند. من در عین حال از پلورالیسم صحبت کردم. اساساً مفهوم دموکراسی یعنی نیروها و گفتمان ها بتوانند خودشان را سازمان بدهند، علیه این آماج مشترک. من نمی گویم نیروها زیر چتر همدیگر بروند؛ فصل مشترک بگیرند و با هم ادغام شوند.
صحبتی که شما می کنید، بخشی از واقعیت است. من و شما در آن انقلاب بودیم و با پوست و گوشت و استخوان آن روزها را تجربه کردیم. فشار هژمونی خمینی بسیار بالا بود؛ حتا طبفی از مردم جلو ما را می گرفتند که چرا سبیل گذاشته ای؛ چرا چپ هستی؟! و این، زیر فشار هژمونی و اتوریته بسیار بالای خمینی بود. یادتان هست، هر وقت ما برای اهداف انقلاب بحث می کردیم، خمینی می گفت : «بحث بعد از پیروزی»!
اما درست می گویید؛ ما به اندازه کافی نایستادیم؛ مستحکم نبودیم. و همین موقع بود که گربه را دم حجله کشتند. بنابراین من قبول دارم که برخی این مفهوم را [جنبش همه با هم] یکجانبه مطرح می کنند که باعث سوء استفاده از آن می شود. ولی در عین حال از آن طرف هم نباید افتاد.
* گفتگو را به جمع بندی می برم. وقتی به تجربه و اسناد موجود نگاه می کنیم، می بینیم چپ سرنگونی طلب ایرانی قادر نبوده، با توجه به واقعیت خودش راهکارهای عملی عبور از حاکمیت مذهبی ایران را بدور از شعار، یا داده های غیرواقعی از طبقه کارگر ایران؛ زنان و جوانان ارائه دهد.
برداشت شما از این بحران ساختاری چه هست؟
- هر گروه یا سازمان سیاسی باید جایگاه خودش را با جنبش ها تعریف کند. ما در این مورد دچار یک سوء تفاهم تاریخی هستیم. فکر می کنیم از اول آفرینش عده ای نخبه بوده اند که آنها باید مردم را هدایت کنند. این، فقط ولایت فقیه نیست. در اشکال مدرن اش خیلی ها را در برمی گیرد. بنابراین ما نباید به نام اینکه جامعه را می خواهیم سازمان بدهیم؛ آگاه کنیم؛ هوشیار کنیم...
* پرسش من هویت نیروی سیاسی طیف چپ را عمده می کند؛ نیرویی که به مرور زمان فاقد هویت یا پلاتفرم شده.
- من می گویم پلاتفرمها در حدی ست که چند نفر آنرا قبول دارند. اگر ما برای جامعه راه نشان می دهیم، باید در دل سوخت و ساز جامعه باشیم. البته می بینیم که یک دو جین برنامه هست؛ همه مان برنامه داریم. ولی این برنامه ها که اعتبار اجتماعی ندارند. برنامه ها ساخته و پرداخته ذهن چند نفر است در خلاء؛ خاصیتی ندارند. به نظر من راه اش این است که ما در زهدان جنبش زیست و حرکت کنیم. در چنین شرابطی راهکارها عینی خواهند بود.
* اما مگر نیروهای سیاسی مخالف حکومت اسلامی ایران پیش از آنکه به گروه بندی های راست، میانه و چپ تقسیم شوند، به دلیل عملکرد یک نظام سیاسی مجبور به ترک زادگاه شان نشده؟
بگذارید پرسش ام را فرموله کنم: به نظرتان چرا برای نیروهای سیاسی (در اینجا نیروهای چپ سرنگونی طلب) «حوزه نظر» طوری عمده شده، که نظام سیاسی ای که عامل آوارگی بوده به محاق رفته؛ چرا مبارزه عملی برای سرنگونی به محاق رفته؟ آیا این نیروها شاگردان کودن مدارسی هستند که در آنها درس خوانده اند، یا اینکه اِشکال را باید در آموزه های آن مدارس جستجو کرد؟
- تا آنجا که من می دانم، سرنگونی، در مقام تئوری بخش مهمی از برنامه اپوزسیون چپ رادیکال است. منتهی در عمل منافع فرقه ای اختلال ایجاد می کند. در واقع به این نتیجه نمی رسند که برای اینکه سرنگونی تحقق پیدا کند، باید این نیروها بتوانند به هم نزدیک شوند؛ همگرایی پیدا کنند تا به نیروی تأثیرگذار تبدیل شوند. به نظر من، این، همان نقش فرقه هاست در حوزه سرنگونی. در حوزه های دیگر هم همین مشکل وجود دارد.
مسئله دیگر این است که این چپ از زادگاه طبیعی خودش خارج شده و به این ترتیب گسست هایی ایجاد شده. البته نقش سرکوب را نباید فراموش کنیم. به نظر من این نیروها باید بتوانند با نیروهای همگرای خودشان در مقیاس جهانی؛ همین طور در رابطه با ایران هماهنگی ایجاد کنند، و از دل این هماهنگی ها بازسازی شوند. با این حال واقعیتی ست که گسست های واقعی مجموعه شرایطی را به نیروی سیاسی تحمیل می کند. اما نکته من این است که این نیروها باید بتوانند، نبض شان را با جنبش های اجتماعی-طبقاتی هماهنگ کنند، در جهت مطالبات مترقی ی مشترک. تا بتوانند بر این جنبه های منفی فائق بیایند. من معتقدم که سرنگونی نباید جدا از هدفهای عمده تعریف شود. چرا که سرنگونی یک نظام، سرنگونی تبلور آن نظام است. در این صورت سرنگونی بخشی از استراتژی خواهد بود.
* شما در چند نوبت در اظهارنظرتان به فرقه ها، نقش فرقه ها و مفهوم فرقه گرایی اشاره کردید، و درجه تأثیرگذاری آن را در بین فعالان سیاسی عمده کردید. آیا در بین فعالان سیاسی طیف چپ، نیروهای غیر فرقه گرا می بینید که تلاش های غیر فرقه گرایانه داشته باشد؟
- طبیعتاً انسانها آمیزه ای هستند از وجوه، انگیزه ها و عملکردهای مختلف. البته در مواردی فرقه ها کارهایی می کنند غیر فرقه ای...
* به پرسش من جواب نمی دهید.
- به پرسش تان خواهم پرداخت. منظورم این است که الان ترکیبی از این نمونه هاست. من در صحبت قبلی ام اشاره کردم که شما هر چقدر از نوک کوه یخ بروید به سمت بدنه، فرقه گرایی در آنجا کمتر عمل می کند...
* بحث تان را لطفاً اجتماعی کنید.
- مثلاً نیروهایی که برای پناهندگان کار می کنند؛ برای کارگران و یا برای بزرگداشت زندانیان سیاسی...
* در بخش هایی از همین سه عرصه مگر فرقه گرایی حاکم نیست؟
- من بطور نسبی می گویم؛ در این حوزه ها حرکتهای وسیعتری صورت می گیرد. اگر آنجا فقط یک گروه عمل می کند، اینجا تعداد زیادی کار مشترک می کنند. با توجه به این نسبیت، قبول دارم که درجاتی از فرقه گرایی هم در این حوزه ها هم عمل می کند. منتهی این خصلت در رابطه با جنبش هاست که می تواند از بین برود. کسی نمی تواند قربة الله امروز خلوص پیدا کند و فکر کند که دیگر فرقه نیست. به نظر من تقویت جنبش ها، مبارزه مستقیم و مؤثر بر علیه فرقه گرایی ست...
* حالا به پرسش ام جواب بدهید: آیا نشانه هایی از جریانات سیاسی غیر فرقه گرا می بینید؟
- من، هم قسمت پر لیوان را می بینم، هم قسمت خالی آنرا.
* (با خنده) اما تمرکز من، قسمت خالی لیوان است!
- (با خنده) بله، همانطور که شما می گویید، قسمت خالی لیوان هم هست. واقعیتی ست که تک جوش هایی وجود دارند و البته می شود آنها را بوجود آورد؛ نه در بالا، در بدنه. در بدنه که فعال شویم، دنیایی می بینیم که فرقه گرایی کمتر در آن کارکرد دارد.
* تقی روزبه، از شرکت تان در این گفتگو یکبار دیگر تشکر می کنم.
- من هم از شما خیلی متشکرم؛ امیدوارم خسته تان نکرده باشم.
*    *    *
تاریخ انجام مصاحبه: 3 مارس 2013
تاریخ انتشار مصاحبه: 15 مارس 2013
 
 

منبع:پژواک ایران


*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]