PEZHVAKEIRAN.COM «انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان
 

«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان
مجید خوشدل

در آغاز انقلاب وقتی «پیرمرد» را با تکه کاغذی بر دست بر صفحه تلویزیون ظاهر کردند تا بر زعامت خمینی صحه بگذارد، کمتر کسی فکرش را می کرد که یک سال بعد قرعه اعتراف گیری به نام هزاران جان نازنین خواهد افتاد.

 

و حالا دوباره همان خشک مغزان جنایتکار دست به کار شده اند تا زنان و مردان بی شماری را وادار به ناکرده ها کنند. حتم دارم در «قرنطینه اسلامی» اغلب دستگیر شدگان به چیزهایی «اعتراف» می کنند که باورش بسیار سخت خواهد بود. اما نسل جوان ایران بداند که در دهه ی سیاه شصت هزاران انسان مبارز در «پروژه ی تواب سازی» واپسگران اسلامی به ناکرده ها اعتراف کردند؛ به اعمالی شانه زدند که در مخیله ی کسی نمی گنجید؛ پای ورقه هایی امضاء گذاشتند، که هنوز پس از دو دهه دوستان و رفقایمان را آزار می دهد. و اینها در پی روزها... نه، هفته ها و ماهها شکنجه های طاقت فرسای جسمی و روانی بوده است.

اما «ما» از آن تجربه‌ی شوم درس بایسته ای نگرفتیم. اغلب ما با خط کشی در دست، «مقاومت» زندانی سیاسی را اندازه گرفتیم؛ به آنان نمره قبولی و ردّی دادیم و بیست سال فریاد کشیدیم: پوزه جلاد به خاک مالیده شد.    

ما گمان می بردیم «جلاد» یعنی یک، دو، پنج، یا پنجاه «نفر» جانی و جنایتکار، که با به خاک افتادن شان جامعه به آزادی و عدالت می رسد. در نگاه ما نقد نظام زندان و شکنجه؛ آن هم در شکل اسلامی- قرون وسطایی اش، جایش را به «برتری» زندانی بر زندانبان، به «قهرمان» زندان و قهرمانی زندانیان داده بود.

 

شما این اشتباه مهلک را مرتکب نشوید و هر چه بندیان گفتند و هر چه در« دادگاه عدل اسلامی» شنیدید، بر آن پوزخند زنید.   

 

با این حال نسل جوان ایران بداند که چه همه انسانهای شریف؛ چه همه عزیز با مقاومت هایی جانانه، جان خود را با جبن و جنون جلادان طاق زدند. هزاران چشم زیبا و قامت رعنا؛ درست مثل ندا و سهراب را شبانه در لعنت آبادهای وطن جای دادند. سهیلای هیجده ساله ی من با آن چشمهای زیبا، گلی بود در میان گلزار جانباختگان.

*    *    *

اولین گروهی که در خارج به دفاع از حقوق انسانی زندانیان اسیر در ایران برخاست، زندانیان سیاسی سابق و فعالان سیاسی از گرایش های مختلف بودند. برای نخستین بار چپ و راست، مسلمان و سکولار اختلافات تاریخی و غیر تاریخی اش را در دفاع از حرمت و کرامت انسان به گوشه ای انداخت. همبستگی موجود نشان داد که زمانه از دهه سیاه شصت فاصله ی زیادی گرفته است. خارج کشور سهم خود را تا کنون در دفاع از حقوق انسان به بهترین وجه ممکن نشان داده است.

به زبان ساده پروژه غیر انسانی تواب سازی و اعتراف گیری بر خلاف گذشته در خارج کشور با شکست کامل مواجه گشت. حالا نوبت زنان و مردان جوان ایران است که صحنه گردانی ها و اعتراف گیری های دستاربندان مرتجع را با حرکت هایی هوشیارانه به ضدّ آن بدل سازند.

 

در پیوند با وقایع سالهای خون و جنون با سودابه اردوان، از زندانیان سیاسی سابق به گفتگو می نشینم.

این گفتگوی تلفنی بر روی نوار ضبط شده است.

 

 

* سودابه اردوان گرامی از شرکت ات در این گفتگو سپاسگزارم.

- من هم از شما خیلی ممنونم که این فرصت را به من دادید.

* جنبش اعتراضی مردم ایران تا این تاریخ به شکل های مختلف توسط حاکمان اسلامی سرکوب شده (نا گفته نگذارم که خوشبختانه تمام تلاش های رژیم با شکست مواجه شده.) یکی از اشکال این سرکوب ایدئولوژیک پدیده منفور اعتراف گیری است. کلید این پلشتی با سرکوب «جنبش خلق مسلمان» و خلع لباس کردن آیت الله شریعتمداری زده شد. با این حال پدیده اعتراف گیری، یا بهتر است بگوییم «پروژه تواب سازی» به زندانهای ایران در دهه شصت بر می گردد. در این دهه سیاه هزاران زندانی سیاسی با عقاید و گرایش های گوناگون در برهه های مختلف به کارها و اعمالی اعتراف کردند، چیزهایی را پذیرفتند و به کارهایی تن دادند که در حالت عادی هرگز به آن مبادرت نمی کردند. روایت ام را همین جا قطع می کنم و نظر شما را می شنوم.

- به نظر من پدیده اعتراف گیری یکی از شیوه های غیر انسانی رژیم برای سرکوب مخالفان اش است. برای این که رژیم این پدیده را به انجام برساند، بدترین شکنجه ها و سخت ترین شرایط غیرانسانی را در مورد فرد دستگیر شده اعمال می کند تا به هدف اش برسد. به نظر من این کار یکی از غیر انسانی ترین پدیده هایی است که در دنیا وجود دارد و کسانی که صاحب قدرت هستند، از این روش استفاده می کنند تا...

* برای این که گفتگوی عینی ای داشته باشیم، از تجربه های خودتان در زندان برای ام بگویید؛ وقتی در شرایط غیر انسانی ای قرار می گرفتید و مجبور می شدید، چیزهایی را بپذیرید که به آن اعتقاد نداشتید، کارهایی بکنید که در شرایط طبیعی از انجام آن اِبا داشتید.

- ببینید، الان وقتی من این مسئله را در رسانه های همگانی می بینم و می شنوم، به یاد دورانی می افتم که ما در دهه شصت شاهد هزاران مصاحبه بودیم؛ شبهایی که ما را به زور از بند بیرون می آوردند، ما را به راهروها و حسینیه اوین می بردند و مجبورمان می کردند تا اعتراف گیریها و مصاحبه یی که به شکل وحشتناکی برای تحقیر انسان ساخته شده بود، تماشا کنیم. حتا گوش دادن به آن مصاحبه ها در آن دوره شکنجه بود و ما سعی می کردیم، ذهن مان را به نوعی از آن دور کنیم. همه ی ما دورانی که در زندان داشتیم، این فشارها به نوعی روی مان آمده. البته همه ی ما حاضر به انجام مصاحبه نبودیم. یعنی ما می دانستیم، نه تنها آنها می خواهند تمام هویت سیاسی ما را به این شکل لگدمال کنند، در یک عرصه ی کلّی می خواهند ضربه ای به ما بزنند. به نظر من ضمن اینکه ما آنجا مقاومت می کردیم، ولی کسانی که مجبور به انجام مصاحبه شدند، من به هیچ عنوان قصد توبیخ یا محکوم کردن آنها را ندارم و رژیم ج . اسلامی را...

* بگذارید صحبت را از سطح به عمق ببریم. به هر حال «مقاومت» در زندانهای ایران در یک پروسه بوده؛ بسیارانی در زیر شکنجه شکسته شدند، اما دوباره با بازیافتن خودشان «مقاومت» کردند. برای شناختن این پدیده باید در عمق رفت تا با فضای زندان آشنا شد. برای من این فضا را تشریح کنید؛ فضای غیر انسانی شکنجه شدن زندانی را.

- من الان آنقدر حضور ذهن ندارم تا از افراد مشخصی صحبت کنم. ولی بی شمار بودند کسانی که مبارزه و مقاومت کرده بودند و در حرکتهای متفاوت شرکت می کردند. اما وقتی کسی در زیر شکنجه قرار می گیرد (یعنی همین چیزی که می گویید)، ما با یک پدیده سیاه و سفید روبرو نیستیم. شاید برای کسانی این حالت وجود داشته باشد، ولی بودند کسانی که حتا در سال ۶۷ اعدام شدند، اما پیش تر مصاحبه کرده بودند. ولی این موضوع دلیل نمی شود که آدم بخواهد(مکث)...

* یعنی کسی بخواهد ارزش گذاری کند.

دقیقاً. نمی شود این کار را کرد. چون او در شرایطی قرار گرفته که...

* من برای سومین بار می خواهم تلاش کنم تا «خود» شما را به گفتگو وارد کنم. اما برای اینکه پیشداوری نکرده باشم: آیا شما در طول زندان شکنجه شدید؟

- بله!

* بسیار خوب. فرض می گیریم، الان شما روی تخت شکنجه هستید. آن فضای خاکستری را برای من تشریح کنید که چگونه یک انسان را از خودش بی خود می کند و با همه باورها و ذهنیت هایی که دارد، آرام- آرام می رود به طرف پذیرفتن خواستهای بازجو. توجه داشته باشید که ما در این گفتگو قصد ارزش گذاری نداریم.

- ببینید، اگر من شرایط خودم را؛ یعنی آن زمانی که زیر فشار شدید بودم را بیان کنم، برای من حفظ اطلاعات بیشترین اهمیت را داشت. ولی واقعیت این است که آدمی که در زیر شکنجه است، نمی داند که یک ثانیه بعد؛ یک روز بعد چه می شود. در آن شرایط هیچ چیز را آدم نمی تواند در مورد خودش بگوید. مثلاً شماره تلفن هایی که من تصمیم به حفظ شان داشتم، دائماً در ذهن من وول می خورد. می خواستم فراموش شان کنم، اما نمی شد. و این موضوع مرا بیشتر آزار می داد. برای من لحظاتی پیش آمد که مرگ برای من بهترین شادی و خوشبختی بود. و خوشحالم که برای من چنین موقعیتی پیش نیامد تا خودکشی کنم. من اصلاً نمی توانم در مورد خودم؛ وقتی در زیر شکنجه بودم، ادعای خاصی کنم. اما من کسی را زیر ضرب نبردم، ولی هیچ ادعایی را آدم در آن شرایط نمی تواند بکند.

* تمام زندانیان سیاسی چهارچوبهایی برای خودشان داشتند. حتا در برهه ای که «تشکیلات»موضوعیت اش را برای خیلی ها در زندان از دست داده بود، حفظ ارزش های انسانی همچنان حاکم بود...

- درست است.

* اما در یک پروسه ی طاقت فرسا که زندانی زیر انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روانی است؛ شکنجه هایی که پایانی برای شان متصور نیست، زندانی می شکند. و سپس تن می دهد به خواستهای بازجو. این فضا را برای ام تشریح کنید.

- نمی دانم این را چه جوری بتوانم به شکل ماهرانه توصیف کنم. به هر حال لحظاتی هست، آنقدر فشار زیاد هست که تو آدمهایی که واقعاً خیلی دوست شان داری، لو می دهی. مثلاً الان که شما داشتیدحرف می زدید به یاد یکی از زندانیان سیاسی افتادم که دختر کم سن و سالی بود. او تحت شکنجه سختی که قرار گرفته بود، اسم و آدرس مسئول اش را داده بود و آن مسئول را اعدام کردند. این دختر عاشق مسئول اش بود و حتا اعتقاد به تشکیلات اش داشت. بعد این دختر روانی شد...

* می خواهید اسم ایشان را بگویید؟

- اسم اش الان دقیقاً یادم نیست و بعد هم ترجیح می دهم چیزی نگویم...

* بسیار خوب.

- روانی شدن او این طور نبود که کاملاً روانی شده باشد. گاهی حالت صرع به او دست می داد، دندان هایش کلید می شد و حالتهای عصبی شدیدی پیدا می کرد. و ما می دانستیم که او چقدر رنج می برد. تمام وجود او رنج بود. مسئله این است که وقتی آدم در زیر فشارهای جسمی و روحی شدیدی قرار می گیرد، اصلاً نمی داند که این فشارها کی تمام می شود. اگر بداند دو روز شکنجه ها ادامه دارد و بعد تمام می شود، شاید امیدی باشد که او مقاومت کند. اما شکنجه [در زندانهای ج . اسلامی] بی نهایت بود؛ روی زخم ها دوباره شلاق می زدند... و این مسئله خیلی غیر انسانی بود. بنابراین ضمن این که من مقاومت تمام بچه ها را تحسین می کنم، ولی اگر کسی در زیر شکنجه شکست، نباید او را محکوم کرد.

* واقعیت سالهای سیاه زندانهای ج . اسلامی یک چیز است،‌ اما اغلب کتابهای خاطرات زندان، مقالات و سخنرانی ها یک چیز دیگر. به نظرتان چرا زندانی سیاسی سابق به جای تشریح خاطرات و تجربه هایش دست به داستان سرایی می زند؟ چرا اغلب سعی نکردند، تجربه ها و مشاهدات خودشان را از یک نظام ضد انسانی به دیگران منتقل کنند؟

- من این جور فکر نمی کنم که اکثر کسانی که خاطرات زندان شان را نوشتند، داستان سرایی کردند. من فکر می کنم اکثراً چیزی را که خودشان لمس کردند، نوشته اند. ولی تعدادی هم دقیقاً همین طور که شما می گویید، داستان سرایی کرده اند. ولی ما این طور باید به قضیه نگاه کنیم که یک تعداد زندانی در زیر فشار وادار به همکاریهای ناخواسته شدند، و بعد دوباره مقاومت کردند و هنوز هم آنها در سطح مردمان خوب و مبارز هستند. این تیپ آدمها متأسفانه هیچوقت نیامدند تجربه های زندان شان را قشنگ توضیح دهند...

* فکر می کنید چرا؟

- من فکر می کنم که این انسانها هنوز رنج می برند. فکر می کنم جوّی وجود دارد، به جای اینکه این دسته از زندانیان با بیان تجربه هاشان آرامشی پیدا کنند، شاید...

* فکر می کنید این فضا در خارج کشور وجود دارد که زندانی سیاسی بدون ارزش گذاری های موجود بیاید و تجربه های زندان اش را بازگو کند؟

- متأسفانه وجود ندارد. شما می دانید، چقدر اختلافات متفاوت از جنبه های متفاوت در بین آدمها وجود دارد. فرض کنید کسی که در این جامعه دارد خدمت می کند، فعالیت می کند، بیاید و تجربه های زندان اش را بیان کند، اصلاً حرفهای او را به حساب نمی آورند. چرا؟ مثلاً می گویند، در فلان مقطع تو فلان کار را کردی. متأسفانه در این عرصه هنوز خیلی از برخوردها تند و غیر منطقی است. من وقتی در حالتی خصوصی با این بچه ها صحبت کرده ام، شنیدن حرف آنها واقعاً تکان دهنده است...

* لطفاً نمونه ای برای ام بگویید.

- مثلاً با دوستی صحبت می کردم که تجربه «قبر» ها را از سر گذرانده بود. بعد از مدتی که او در آنجا بود و از وضعیت دیگران اطلاع نداشت، اعلام می کند که با نماز خواندن موافق است. او می گفت: همانطوری که از آنجا بلند شدم، به خودم فحش می دادم؛ می گفتم: خاک بر سرت. همه دارند مقاومت می کنند، اما تو بریدی. می گفت: تا آمدم به بند رسیدم، دیدم اغلب بچه هایی که خط دهنده های اصلی مثل «کیانوش» و دیگران بودند، خودشان در همان هفته اول بریده بودند. این یکی از نمونه های مشخص بود که نشان می دهد، شکنجه های رژیم چگونه زندانیان سیاسی را هنوز آزار می دهد.

* پیش تر گفتید، اکثر روایت های زندان، مقالات و سخنرانی ها بر پایه مشاهدات زندانیان سیاسی بوده. سوأل این است: اگر این است که شما می گویید، چرا کمتر کسی در ایران اطلاع دارد که چه بر سر زندانیان سیاسی در دهه شصت رفته؟ چرا از پروژه تواب سازی در زندانهای ایران کسی چیز زیادی نمی داند؟ ما ظاهراً بیست سال برای انتقال این تجربه ها وقت داشتیم.

- خفقان شدیدی که در ایران وجود دارد، بزرگترین سدّی هست که این اطلاعات منتقل شود...

* حتا با وجود اینترنت و وسائل ارتباط جمعی موجود؟

- آن دسته از افرادی که در ایران به اینترنت رسترسی دارند، می توانند اطلاعات را ببینند. ولی این موضوع شامل اکثریت مردم نمی شود. دیگر اینکه مسائل زندان چقدر از طریق مدیا منعکس می شود؟ ما هر ساله سعی کردیم، مراسم یادبود داشته باشیم؛ از سال ۶۷ و دهه شصت زندانهای ایران. ولی صد درصد این تلاش ها کافی نبوده. مثلاً می توانم بگویم، ما برنامه هایی برگزار می کردیم که سی نفر یا کمتر در آن شرکت می کردند. ولی با این حال بچه ها کار می کردند. شما می دانید، همان اوایل که کتاب خاطرات زندان منتشر می شد، چگونه در خارج کشور مخالفت می کردند، می گفتند اینها تکرار مکّررات است و همه شبیه هم است. به هر حال من فکر می کنم این ضرورت هست که ما راجع به آن تجربه بزرگ صحبت کنیم، چرا نباید زندانیان سیاسی سابق راجع به تجربه های خودشان حرف نزنند؟

* شاید این نکته ی من تکرار باشد، چون بارها بر آن تأکید کرده ام: حداکثر پنج درصد از زندانیان سیاسی سابق به نحوی از انحاء حضور اجتماعی داشته و تجربه های زندان شان را با دیگران تقسیم کرده اند. غیبت نود و پنج درصد باقیمانده را شما ناشی از چه می بینی؟

- در خارج کشور خیلی از زندانیان سیاسی سابق دوران زندان خودشان را بسته اند. خیلی ها درس خواندند و زندگی با ارزشی دارند. ولی آنها این موضوع را از ارزش انداختند؛ چون دیگر نمی خواهند راجع به آن صحبت کنند. عده ای هم هستند که دوست دارند و می خواهند از تجربه های خودشان صحبت کنند، ولی جوّی که وجود دارد، شاید آنها را می ترساند تا بیایند و حرف بزنند. عده ای هم هستند که می خواهند حرف بزنند، اما بلد نیستند و موقعیت آن را ندارند. مثلاً با تعدادی از بچه ها که در کشورهای مختلف ارتباط داشته ام، آنها علاقه داشتند که بنویسند، اما موقعیت یا توانایی اش را نداشتند. این موضوع می تواند، دلایل متفاوتی داشته باشد.

* ظاهراً آن چیزی که در جامعه تبعیدی دست بالا دارد، ارزش گذاری باید باشد.

- این موضوع بیشتر شامل کسانی می شود که می گویند، اگر ما به شکلی صادقانه تجربه های خودمان را بگوییم، از هر طرف مارکی به ما می چسبانند و زندگی معمولی ما را هم ساقط می کنند.

*‌ بگذارید در این مورد یک سوأل شخصی از خودتان بپرسم: آیا در طول سالهای گذشته هیچوقت وسوسه شدید، چیزی را به زبان یا قلم بیاورید که واقعیت نداشته؟ یا واقعیت داشته، اما شاخ و برگ نداشته؟

- در پاسخ به این سوأل، من در زمینه زندگی شخصی خودم علاقه زیادی نداشتم که صحبت کنم. یعنی نوشتن راجع به زندان برای من راحت تر بود تا مشکلات و ناراحتی هایی که در زندگی شخصی با آنها دست به گریبان بودم. ولی در مورد خاطرات زندان، نه. اگر کتاب من را خوانده باشید، دیده اید که از اینکه در دوره ای من در زندان نماز می خواندم، از این که چگونه از زندان آزاد شدم و موارد دیگر نوشته ام...

* یک پرسش تکمیلی: در برنامه ها و مراسمی که شرکت داشتید، آیا احساس کردید که شرکت کنندگان برای شنیدن تجربه های زندان سودابه اردوان نیامده اند، بلکه آمده اند چیزهایی را بشنوند که آنها می خواهند؟

- (مکث)... نه، هیچوقت چنین احساسی نداشتم. همیشه سوأل و جواب بوده، اما من هیچوقت چنین حسّی را نداشتم.

* به صحنه گردانی اعتراف گیری در ایران برویم، با یک پرسش فرعی: آیا شما هم جزء آن دسته از «خوش خیالان» هستید که گمان می برند، در ایران اعترافات زیر شکنجه را هیچکس باور ندارد؟ یا اینکه اعتقاد دارید بخشی از جامعه روستایی و حاشیه ی شهری ایران به نوعی به این صحنه گردانی ها باور دارند؟

- من فکر می کنم در هر صورت اعتراف گیری ها نوعی تبلیغ برای رژیم است. دروغ را وقتی تکرار کنیم، چه بسا کسانی شک کنند. مثلاً شخصی رفته مصاحبه کرده، مجبورش کرده اند، زجرش داده اند، اما چون صورت اش، چشمهایش، حالت حرف زدن اش نشان می داده، دوباره از او مصاحبه گرفته اند. یعنی دوباره و دوباره او را رنج داده اند. وقتی اینها دروغ هاشان را این قدر آرایش و پیرایش می کنند، برای مقابله با چنین دروغ هایی مردم باید دانش کافی داشته باشند. من فکر می کنم جامعه ایران تا حدودی به این آگاهی رسیده، ولی به هر حال کسانی که سواد کمتری دارند، کسانی (همان طور که خودتان گفتید) بخشی از جامعه روستایی که برخوردهای کمتری با این قضایا داشته اند، می توانند تحت تأثیر این دروغ ها قرار بگیرند. برعکس، نزد روشنفکران جامعه این کارها اثر معکوس دارد و دروغ شنیع و تبلیغات زشت رژیم برآورده می شود.

* یک پرسش کلی؛ هر چند با سوأل های کلّی میانه خوبی ندارم: به نظرتان پدیده های پلشت زندان، شکنجه، اعدام؛ صحنه گردانی های اعتراف گیری تا چند سال دیگر به ناف جامعه ایران بسته شده؟

- به قول خودتان این سوأل کلی است و پیش بینی این قضیه سخت است. این موضوع بستگی دارد به مسائل دیگری که در جامعه ایران اتفاق می افتد. هر چه جامعه فضای بازتری داشته باشد، حقیقت خودش را بیشتر نشان می دهد...

* می دانید؟ بسترهای فرهنگی اعتقاد و پذیرش این فرهنگ پلشت در جامعه ایران وجود دارد.

- من وقتی نوشته هایی که از ایران می رسد، می خوانم، و یا کسانی که در تماس های تلفنی برنامه ها اظهارنظر می کنند، می بینم اکثراً این کار را محکوم می کنند. ولی ما از قشرهای پایین جامعه خبر نداریم و از آنها چیز زیادی نمی دانیم. ولی من فکر می کنم، مردم مسیری را طی می کنند، راهی را پیش گرفته اند که این تبلیغات روز بروز دارد رنگ خودش را از دست می دهد. من فکر می کنم حتا در خود رژیم هم بخش هایی مخالف این اعتراف گیری ها هستند. یعنی اختلاف در این باره در بین خودشان هم وجود دارد. به هر حال به طور کلی فکر می کنم که این کارها رنگ خودش را در جامعه ایران از دست داده است.

* نقش جامعه «روشنفکر»ی داخل، نقش خارج کشور و به طور مشخص نقش زندانیان سیاسی سابق را در مقابله با فرهنگ پلشت اعتراف گیری را چگونه می بینید؟

- ببینید، نظرهایی که این روزها ابراز می شوند، شما آن را با ده یا بیست سال پیش مقایسه کنید، می بینید خیلی چیزها عوض شده...

* در این مورد با شما موافق ام.

- هر کدام از ما داریم رشد می کنیم. ما به مسائل انسانی داریم نزدیکتر و نزدیکتر می شویم. و این به نظر من خیلی مثبت است. یعنی ما داریم از آن «خط کشی»ها دور می شویم و بیشتر به معنا می پردازیم، بیشتر به واقعیت ها؛ واقعیت هایی که در زندگی انسانی ما وجود دارند، می پردازیم. به نظر من روشنفکران جامعه هر چقدر خودشان را در این مسیر رشد دهند، با کارهایی که تولید می کنند، با ابزارهایی که دارند، می توانند مردم را بیشتر تحت تأثیر قرار دهند.

شما جامعه ایران را نگاه کنید. علی رغم تمام فجایعی که ما از ج . اسلامی در عرض این سی سال دیده ایم، ولی ما رشد مردم را به خوبی می بینیم. ما رشد خودمان را داریم می بینیم. شما شعارهای امروز را ببینید: استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی. و این خواسته خیلی قابل احترام و امید بخش است. در مجموع من این قضیه را خیلی مثبت می بینم.

* سودابه اردوان یک بار دیگر از شرکت تان در این گفتگو تشکر می کنم.

- من هم از شما خیلی ممنون ام. امیدوارم موفق باشید.  

*    *    *

تاریخ انجام مصاحبه: ۳۰ جولای ۲۰۰۹

تاریخ انتشار مصاحبه: ۳ اوت ۲۰۰۹

 

منبع:پژواک ایران


*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]