PEZHVAKEIRAN.COM به بهانۀ قمر...
 

به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری 

مجید خوشدل

 استکهلم در اعماق؛ شهر پچ‌پچ‌‌ها و نجواها، شهر فاصله‌های دور و دراز، شهر خاموش.

استکهلم در سطح؛ شهر الفت و دوستی، شهر پیوندهای پستی ـ اینترنتی، شهر بزم‌های سنتی، شهر خانوار‌های پر جمعیت ایرانی.

استکهلم در اعماق؛ صفحه شطرنجی با بیست وزیر و ده پادشاه، و دو سرباز پیاده که عرق‌ریزان سر به بیابان گذاشته‌اند.

استکهلم در سطح؛ شهر رسانه‌ها، شهر تهدید و ارعاب، شهر موسیقی و کنسرت، و لباس‌های متحدالشکل خاکستری. استکهلم؛ شهر ریش، تسبیح، پیراهن‌های بی‌یقه، شهر مانکن‌های مُد، دامن‌های کوتاه و بلوزهای یقه ‌باز.

استکهلم؛ شهر شاعران... دیوان بلند شعری که برگ‌های‌اش پیش و پس صحافی شده.

استکهلم؛ شهر داستان سرایان، شهر داستان سازی‌ها و قصه‌خوانی‌ها... قصه شعر بلند و ناتمامی که در حسرت صفحه‌ای پاک و سفید پوست می‌اندازد و پیر می‌شود.

استکهلم شهر آبهای زلال، شهر رویاهای خوب و قشنگ، شهری در اعماق.

 

*       *       *

در دومین هفتۀ اقامت‌ام در استکهلم از گیسو شاکری می‌شنوم که تعدادی از ترانه‌ای قمر را بازخوانی کرده‌ است. از آن پس تا چند روز هر گاه اسم خواننده را در جمعی می‌برم، اغلب تن‌ها کهیر می‌زند و لب‌ها به شکوه باز می‌شود. گوش می‌دهم تا دلیل بدخلقی‌ها را بشنوم؛ امّا نمی‌شنوم. هر چه هست، هر چه می‌گویند، به لعنت خدا نمی‌ارزد. حتا آنهایی که عالمانه از گوشه و مقام و ردیف و تاریخ موسیقی سنتی چیزهای سنبل می‌کنند، خوب می‌دانند مثل من دانش موسیقایی ندارند... ایراد در جای دیگری‌ست: همگی به جان هم افتاده‌ایم و چشم دیدن یکدیگر را نداریم.

پیشرفت و ارتقاء تبعیدی، غصه و ماتم دیگری‌ست. امّا وقتی سری به سنگ می‌خورد، لب‌ها به خنده باز می‌شود.

خیلی‌ها به خون هم تشنه‌اند و اگر قدرتی می‌داشتند، رویاهاشان را جامۀ عمل می‌پوشاندند. باور کنید کمتر کسی را دیدم که حتا خودش را برای روز مبادا برای خودش نگه داشته باشد. آن وقت همه به فغان آمده‌اند که چرا رژیم اسلامی ایران، استهکلم را دومین پایتخت اروپایی خود انتخاب کرده است.

 

در فرار از باران شایعه و افترا، و گریز از آینه‌های تاریک و به بهانۀ انتشار آلبوم جدید گیسو شاکری، گفتگوی حضوری با وی انجام داده‌ام که در زیر ملاحظه می‌‌کنید:

 

‌*       *       *

 

* گیسو شاکری عزیز، با تشکر از شرکت‌تان در این گفتگو.

ـ خواهش می‌کنم، با تشکر از شما.

* ظرف یکی ـ دو روز اخیر آلبومی از شما به بازار آمده که بازخوانی تعدادی از ترانه‌های «قمر» است. انتشار این آلبوم بهانه‌ای است برای گفتگوی من با شما. ما در بخش دوم این گفتگو راجع به این کار صحبت می‌کنیم.

از آخرین مصاحبۀ من با شما حدوداً سه ـ چهار سالی می‌گذرد. از شما می‌پرسم: در این مدت چه تغییراتی کردید، چه تغییرات مثبتی کردید؟ اصلاً آیا نسبت به قبل تغییری کرده‌اید یا نه؟

ـ این‌که چه تغییراتی کردم، شاید خودم دقیقاً متوجه نشوم. امّا بر این باور هستم که هر روز از خواب بلند می‌شوم، یک تغییری در خودم می‌بینم...

* مثلاً؟

ـ مثلاً تغییر در نگاه‌ام به جهان و تغییر در نگاه به خودم. طبیعی است که تغییر در من را بیرون از من بهتر می‌بینند...

* خودتان چه فکر می‌کنید؟

ـ خودم فکر می‌کنم پخته‌تر شدم، فکر می‌کنم (مکث)...

* کامل‌تر شدید؟

ـ طبیعتاً اگر آدم دایماً کار کند و مشغول باشد، کامل‌تر هم می‌شود. امّا کامل‌تر شدن لزوماً به معنای بهتر شدن نیست. با این حال مصمم‌تر شده‌ام در راهی که دارم...

* کدام راه؟

ـ این راه، اسم‌اش مبارزه است، اسم‌اش اعتراض به بی‌عدالتی  و جهان نابرابر است. فکر می‌کنم در این راه خیلی مصمم‌تر شده‌ام.

* گفتید: «تغییر» در شما را بیرون از خودتان بهتر می‌بیند. به نظرتان دیگران (یا همان بیرون) در این چند سال چه تغییرات مثبتی در شما دیده‌اند؟

ـ (با خنده) خوب این را باید از دیگران بپرسید.

*  (با خنده) بسیار خوب، حتماً این کار می‌کنم...

ـ البته بازتاب کارهایی که ارایه می‌دهم را گاهی از مردم می‌گیرم؛ از طریق ای‌میل، تلفن یا دیدارهای حضوری...

* البته پرسش من به جنبه‌های شخصی‌تر گیسو شاکری، یعنی شخص خودش توجه داشت. بگذاریم کمی بیشتر با خودتان آشنا شویم و بعداً به فعالیت‌های فرهنگی‌تان بپردازیم.

ـ مصمم‌تر و مستقل‌تر شدم. البته فکر می‌کنم همیشه مستقل بودم، امّا حالا فکر می‌کنم، دقیقاً می‌دانم کجا ایستاده‌ام و چه می‌خواهم.

* از تغییرات مثبت سوال کردم. تغییرات منفی چه‌طور؟ حتا تغییراتی که عامل جبر در آنها تعیین کننده بوده باشد.

ـ (با زمزمه) تغییرات منفی؟ متأسفانه اعتمادم کمی به اطرافیان کمتر شده. که من این را بسیار منفی می‌بینم.

* یعنی تجدید نظر در دوستی‌ها، دوستیابی‌ها و رابطه‌های فردی؟

ـ فردی نه! دربارۀ خودم نمی‌گویم. بیرون را که نگاه می‌کنم؛ روابط پیچیدۀ آدم‌ها را که می‌بینم، روابطی که برمبنای صداقت بنا نشده؛ این رابطه‌ها منظور من است. امّا دربارۀ خودم؛ فکر می‌کنم به جایی رسیدم که تشخیص دهم کاری که می‌کنم چه هست، و یا کی باید تمام‌اش کنم. چون خودم حدّ دارم و...

* کمی بیشتر از اعتقادتان به «روابط بیرون» بگویید و جنبه‌هایی از آن را باز کنید.

ـ راستش از روابط آدمها [در جامعۀ ایرانی] خیلی دل آزرده می‌شوم، از این‌که اعتمادها کم شده، و طبیعتاً چنین چیزی روی من هم تأثیر می‌گذارد، اعتمادم  کم می‌شود...

* آیا ترجمان اظهار نظرتان این است که ارتباط‌های موجود در جامعۀ ایرانی خارج کشور، اغلب ارتباط‌های بی ریشه‌ای هستند، که پیوندهای عمیق دوستی و عاطفی از دل آنها بیرون نمی‌آید؟

ـ اگر منظورتان را درست متوجه شده باشم، مقصود من روابط شخصی دو نفر با یکدیگر نیست. فکر می‌کنم ما به عنوان انسان می‌بایستی ارزش‌های انسانی را بپذیرم و به آنها عمل کنیم. حتا در روابط سیاسی و اجتماعی. امّا رابطۀ دوستی بین دو فرد معین مسئلۀ دیگری است که بازتاب آن زیاد به من منتقل نمی‌شود و به خود آن دو مربوط می‌شود. امّا بازتاب روابط اجتماعی، سیاسی موجود در بین ایرانیان به دور دست‌ها می‌رسد. و آن‌جاست که شما را آزرده می‌کند، حتا اگر مستقیماً به شما مربوط نباشد. امیدوارم منظور من را متوجه شده باشید.

* بله متوجّه می‌شوم. امّا همان‌طور که قبلاً گفتم، دوست داشتم در ابتدا شعاع دایرۀ گفتگویمان کوچک‌تر باشد. یعنی پرسش و پاسخ‌ها به گیسو شاکری و شناختن ایشان محدود شود.

ـ من معمولاً سعی می‌کنم، شعاع دایره‌ام را پهن‌تر ببینم، عریض‌تر ببینم...

* این خیلی خوب است. امّا اگر دوستان و دوستداران‌تان بخواهند با شخص شما آشنا شوند، مجبورند از همان دایرۀ کوچک شروع کنند.

ـ امّا من فکر می‌کنم به این نحو، آنها جهان من و نگاه من را می‌شناسند. می‌خواهم بگویم، فقط رابطۀ آزار دهنده‌ای که در رابطه با شخص من است، من را آزار نمی‌دهد. رابطه‌ای می‌تواند از من جدا باشد، بیرون از من باشد، ولی بازتاب آن خیلی روی من تأثیر بگذارد. وقتی من می‌بینم ارزش‌های انسانی زیر سوال می‌رود، ارزش‌های انسانی پایمال می‌شود، آن من را اذیت می‌کند.

* (با خنده) از دایرۀ کوچک که خیری ندیدیم! حالا شعاع دایرۀ گفتگو را بزرگتر می‌کنم: با این‌که آسمان جامعۀ تبعیدی ایرانی تقریباً در همه جا یک رنگ است، در مدتی که در استکهلم هستم، این جامعه را جدا و تنها پیدا کردم. در این مدت تقریباً تمام کسانی که ملاقات کردم. یک تنهایی مزمن و لاعلاج، و یک بی‌زاری از دیگران را در آنها مشاهده کردم. پرسش‌ام این است که گیسو شاکری در کجای این جامعه قرار دارد و با این اپیدمی ریشه‌دار چه می‌کند؟

ـ (با خنده) گیسو شاکری هم بخشی از همین جامعه است، دارای همین مشکلات است، دارای همین درد است...

* راه حلی برای غلبه بر آن پیدا کرده‌اید؟

ـ ببینید، یک مشکل اجتماعی را یک نفر نمی‌تواند برای‌اش راه حل پیدا کند. من تنها کاری که می‌توانم بکنم، این است که دامن به این پدیده نزنم...

* یعنی خودتان را در «ارتباط‌»های موجود قرار ندهید؟

ـ در ارتباط‌هایی که بخواهد انرژی منفی به من بدهد و مانع انجام کارم شود، مانع حرکت‌های جلو روندۀ من شود، من این روابط را قطع می‌کنم. چون خیلی از رابطه‌هایی که من می‌بینم، همگی مانع شده‌اند تا تو بتوانی کار کنی. یک جوری (مکث)...

* انرژی‌ها هرز می‌روند.

ـ دقیقاً! واقعاً نمی‌دانم که آیا در این کار دستِ عمدی در کار است یا نه. چون آن قدر ترفندهای این رژیم منحوس... حالا باز به من می‌گویند، هر اتفاقی بیافتد، آن را گردن رژیم می‌اندازی. که اتفاقاً تمام این نابسامانی تقصیر آن رژیم منحوس است. جامعه‌ای که بی‌باور شده، جامعه‌ای که...

* فاجعه‌ای که رژیم اسلامی بر مردم کشورمان روا داشته، و برنامه و عملکرد جنایتکارانه‌ای که این رژیم در خارج از کشور داشته، بر هیچ انسان آزادیخواهی پوشیده نیست. امّا جامعۀ تبعیدی که بیش از دو دهه در کشورهای «دموکراتیک» زندگی کرده و با نوع دیگری از فرهنگ اجتماعی و فرهنگ رفتاری آشنا بوده (یا باید می‌بوده)، ما چگونه می‌توانیم سهم این جامعه را در ناهنجاری‌های موجود نادیده بگیریم؟

ـ من حرف‌تان را قبول دارم. ما نباید فرافکنی کنیم و مشکلات خودمان را به گردن دیگران بیاندازیم. این عمل ما را از نگاهِ به خود باز می‌دارد و بزرگترین صدمه‌ها را به ما می‌زند. این مسئله یک بخش جداگانه است. ولی بخش دیگر این است: فراموش نکنیم که در طول این بیست و پنج سال (نزدیک به سی سال) تیرهایی که به جامعۀ تبعیدی خورده، از یک یا از دو طرف نبوده. جامعه‌ای که از بیرون برای برهم زدن و شکستن همبستگی‌اش چه همه اقدام شده. و این اقدامات از داخل [ایران] بوده...

* از داخل «هم» بوده!

ـ از داخل هم بوده، حتماً! چون هیچ پدیده‌ای یک سویه نیست. امّا این رابطه‌ها آن‌قدر شکننده و ویران کننده شده که در حال حاضر، دیگر تعدادی که به جامعۀ تبعیدی تعلق داشته باشند، تعداد زیادی نیستند. متأسفانه همان تعداد باقیمانده هم اغلب درگیر مسایلی شده‌اند، که انرژی یکدیگر را بگیرند و به سرخوردگی دامن بزنند.

* بیاییم کُد این معضل اجتماعی را با هم باز کنیم: هیچ رفاقت و رابطه‌ای شکل نمی‌گیرد، قوام پیدا نمی‌کند و ریشه‌دار نمی‌شود، به زبانی اصلاً جمعی تشکیل نمی‌شود، مگر انسان شنوندۀ خوب و منصفی باشد. در این دو ـ سه هفتۀ اقامت‌ام در سوئد با اغلب کسانی که ملاقات کردم، حرف گفتنی زیاد داشته و همگی هم حق به جانب بودند و بن‌بست‌های فردی یا معضل‌های جامعۀ تبعیدی را به دیگران و عملکرد دیگران نسبت می‌دادند. شما راجع ‌به این فرهنگ یا عادت فرهنگی چه فکر می‌کنید؟ چرا کسی نگاه به خود ندارد؟

ـ نگاه به خود داشتن آقای خوشدل اصلاً کار راحتی نیست. ما ننشستیم و بگوییم: چرا بقیه به خودشان نگاه نمی‌کنند...

* چرا فکر می‌کنید کار راحتی نیست؟ چرا اعتقاد دارید ما نباید برای مشکل‌هامان پرسش کنیم؟

ـ چون کار بسیار سختی است. پروسه‌ای است که به درستی باید طی شود و برخورد درستی باید با آن شود. نگاه به خود داشتن زمانی واقعی و درست است که بازتاب آن در بیرون قابل دیدن باشد. تازه وقتی شما جایی برای پرت کردن و آرمیدن خودت نداری، چه‌طور می‌توانی نگاه به خودت کنی. بنابراین تو مجبور می‌شوی همه چیز را به طرف دیگری پرت کنی و تقصیرها را به گردن دیگری بیاندازی. به نظر من این کار اصلاً کار راحتی نیست. خصوصاً با مشکلاتی که نسل ما با آن دست و پنجه نرم کرده، با صدمه‌های بی‌شماری که به این نسل وارد شده، من این کار را غیر طبیعی نمی‌بینم. من واقعاً فکر می‌کنم که همۀ ما به یک گفتگو درمانی طولانی مدت نیازمندیم.

* از شنوندۀ خوب و منصف سؤال کرده بودم. گیسوی شاکری آیا شنوندۀ خوب و منصفی است (با خنده)؟ ! لطفاً پاسخ کوتاه به من بدهید.

ـ سعی می‌کنم! (با خنده) سعی می‌کنم شنوندۀ خوبی باشم.

* حالا که شنوندۀ خوبی هستید، پاسخی که من در مدت اقامت‌ام در جامعۀ تبعیدی مقیم سوئد پیدا نکردم را شما به من بدهید: مشکل این جامعه، حرف حساب این جامعه چه هست؟

ـ متأسفانه من خیلی در ارتباط مستقیم با دیگران نیستم. امّا آن مقدار که در جریان قرار گرفته‌ام، حرف حساب این جامعه، حرف حساب همۀ ما است: «یا من یا هیچ کس!»

* سؤال‌ام را فردی مطرح می‌کنم: شکوه و شکایت خود شما از این جامعه چه هست؟ البته اگر شکوه و شکایتی داشته باشید.

ـ (زمزمه) شکوه‌ام از جامعۀ تبعیدی مقیم سوئد؟ (با خنده) شکوه‌ام خیلی است! البته من نمی‌توانم یک طرفه به قاضی بروم...

* حسّ خودتان را با من در میان بگذارید.

ـ حسّ خودم همین قضیۀ «یا من یا هیچ کس» است.

* باز هم سؤال را کوچک‌تر و فردی‌تر می‌کنم: نسبت به وضعیتی که این جامعه دچارش شده، چقدر از خودتان گله‌مند هستید؟ فکر می‌کنید در این پارگی‌ها و نابسامانی‌ها خودتان چقدر سهم داشته‌اید؟

ـ اگر بخواهم صادقانه به شما جواب بدهم، سعی من همیشه براین بوده که من باعث شکاف نشوم. واقعاً سعی کرده‌ام که گوش بدهم، بدون این‌که قضاوت کنم. یاد گرفتم که زمان باعث باز شدن و شفاف شدن خیلی چیزها می‌شود. البته حتماً من هم اشتباه کرده‌ام. ولی وقتی برمی‌گردم به وجدان خودم رجوع می‌کنم، می‌بینم که اگر هم مرتکب خطایی شدم، آن قدر کم بوده که خودم متوجه‌اش نشدم.

* (با خنده) به اندازۀ کافی با گیسو شاکری آشنا شدیم! بپردازیم به آلبوم جدیدتان که بازخوانی تعدادی از ترانه‌های «قمر» است. شما پیش از این تعدادی از ترانه‌های قمر را بازخوانی کرده بودید. چه شد که آلبوم ویژه‌ای به قمر اختصاص دادید؟

ـ تقریباً از نوجوانی که شروع به خواندن کردم، همیشه در گوش‌ام صدا و زمزمۀ ترانه‌های قمر بود...

* یعنی آوازها و ترانه‌های او را گوش می‌دادید؟

ـ بله! البته فقط «صدا»ی قمر برای‌ام دلنشین نبود (من توضیح کوتاهی همراه با مجموعۀ کاری که ارایه دادم، نوشته‌ام). هم زمان با قمر خوانندگان دیگری بودند که صدای خوب و توانایی‌های زیادی داشتند. امّا آن‌چه که قمر را برای من «قمر» کرد، یعنی یک زن شگفت‌انگیز، شخصیت اجتماعی او بود. و این که زنی در دورۀ سیاه استبداد، یعنی ده سال قبل از «قانون کشف حجاب» بدون حجاب در صحنه ظاهر می‌شود و می‌خواند.

* خصوصاً که این پدیده زن هم باشد، آزادیخواه هم باشد، آن هم در آن دوران سیاه.

ـ بله، خصوصاً این که زن باشی، هنرمند باشی، آزادیخواه باشی، معترض هم باشی. قمر یک پدیدۀ شگفت‌انگیز در دوران خودش است، و در جنبش زنان ایران یک انقلاب است. و این برای من خیلی زیبا بود؛ از همان دوران جوانی. بعدها که در مسایل سیاسی، اجتماعی وارد شدم و نگاه‌‌ام به مسایل عمیق‌تر شد، به شعرهایی که قمر می‌خواند توجّه کردم. فهمیدم «هنرمند معترض» بودن یعنی چه.

* در آلبوم جدیدتان شش ترانه از قمر را بازخوانی کرده‌اید؟ ترانه‌های «شعله و پروانه»، «عمر حقیقت»، «ز من نگارم»، «مرغ سحر»، «گریه کن» و «امان از این دل».

گزینه‌تان در انتخاب این شش ترانه چه بود؟

ـ قبلاً گفتید که پیش‌تر چند ترانه از قمر خوانده بودم. جدا از سه ترانه‌ای که از قمر در آلبوم اول‌ام اجرا کرده بودم، تصمیم‌ام براین بود که تعداد بیشتری از ترانه‌های قمر را اجرا کنم. امّا با محدودیت‌هایی مواجه شدم و دیدم که فعلاً به خواندن همین شش ترانه اکتفا کنم. شاید زمانی دیگر، تعدادی دیگر (با خنده)! چون قرار است صادقانه و رو راست با شما حرف بزنم، باید بگویم، بعضی از ترانه‌هایی که دلم می‌خواست اجرا کنم، حتا از بیست و چند سال پیش که خواندن را به شکل حرفه‌ای شروع کردم و یا پیش‌‌ترها...

* (با خنده) وقتی که برای دل‌تان می‌خواندید!

ـ (با خنده) به نوعی برای دل خودم می‌خواندم! ترانه‌ایی را می‌خواندم که در آن زمان کسی آنها را نخوانده بود...

* مثلاً؟

ـ مثلاً «ای ملک  ایران»، «کشور دل». امّا چرا بعضی از آنها را دیگر نخواندم، به این علت است که شعرهایی که در آن زمان سروده شده بود، در آن شرایط سیاسی ـ اجتماعی، یعنی در دوران مشروطیت، خواندن آنها در بیست سال پیش بار و مفهومی دیگر داشت. امّا بعضی از این شعرها، متأسفانه مثل پدیده‌هایی دیگر در گذشت زمان بار و مفهوم دیگری به خود گرفته...

* استفادۀ ابزاری از آنها شده؟

ـ دقیقاً! مثلاً مفهوم ناسیونالیستی افراطی پیدا کرده. این موضوع باعث شد که از خواندن آنها صرف نظر کنم.

* دربارۀ کارهایی که در آلبوم جدید خوانده‌اید، صحبت کنید.

ـ از شش ترانه‌ای که در آلبوم جدید خواندم، دو کار تا به حال انجام نشده. شعر «مرغ سحر» همان‌طور که می‌دانید از دو بخش تشکیل شده...     

* که بخش اوّل تقریباً تا پیش از قیام اجرا نشده بود.

ـ بله، مرغ سحر چند باری اجرا شد، امّا بخش «عمر حقیقت» هرگز اجرا نشده بود. چون بار سیاسی‌اش بیشتر بود. من هر باری که مرغ سحر را خواندم، عمر حقیقت را هم خواندم. چون واقعاً حیف بود که شعری به این زیبایی فراموش شود. به همین علت در این آلبوم هم آن را خوانده‌ام...

* ترانه «شعله و پروانه» چه‌طور؟

ـ این ترانه هم تا به حال اجرا نشده، مثل خیلی از ترانه‌های دیگر قمر. به هر حال، با توجه به محدودیت‌هایی که داشتم، فعلاً به همین تعداد اکتفا کردم.

* آیا درست حدس زدم که این همانی زمانۀ فعلی با دوران قمر؛ استبدادی که افسار پاره می‌کند، یکی از دلایل انتشار آلبوم جدیدتان بوده؟

ـ ای کاش این همانی بود. به نظر من بی‌عدالتی‌ امروز جهان نسبت به گذشته بسیار بیشتر شده، خصوصاً برای زنان...

* البته جامعۀ ایران و رژیم اسلامی مد نظرم است.

ـ صد در صد! مقایسۀ رژیم ایران نسبت به کل جهان. شما به سرعت روزن افزون تکنولوژی در کل جهان توجه کنید، به حقوق بشر و آزادی. در صورتی‌که وضعیت ایران قابل مقایسه با هیچکدام از این کشورها نیست. بله، یکی از دلایل اصلی انتخاب‌ام در بازخوانی ترانه‌های قمر همین موضوعی‌ست که شما اشاره کردید. همان‌طور که گفتم، دلیل دیگرش این است که قمر سرآمد یک زن هنرمند معترض است که هنراش را حقیقتاً در خدمت مردم گذاشت.

* با یک سؤال شخصی‌تر به گفتگویمان ادامه دهیم: از بازخوانی بخشی از ترانه‌های شخصیت ماندگار اجتماعی‌مان، قمر، چقدر راضی هستید؟

ـ از نتیجه کارم با توجه به امکاناتی که داشتم (با خنده) نود و نه درصد و نیم راضی هستم! البته اگر امکانات بیشتری می‌داشتم، حتماً هم، دوازده ترانه‌ای که انتخاب کرده بودم می‌خواندم، و حتماً شاید اجرای بهتری از آب درمی‌آمد. به هر حال با امکاناتی که داشتم از کار بسیار راضی هستم.

* (با خنده) این هم یکی از همان نق زدن‌های ژورنالیستی! چرا این قدر دیر به فکر حفظ و اشاعۀ بخشی از میراث فرهنگی کشورمان افتادید؟

ـ سال‌های سال است که به فکرش هستم: (با خنده) امّا به آن دیر عمل کردم! اولاً ـ همان‌طور که می‌دانید ـ اولین کارم هشت سال پیش درآمد...

* همانی که به صورتCD  درآمده بود؟

ـ بله! امّا به شما بگویم که از اولین شبی که به روی سِن رفتم، یعنی از بیست سال پیش تاکنون، معمولاً راجع به شخصیت قمر حرف زده‌، همیشه راجع به این زن هنرمند متعهد صحبت کرده‌ام و اغلب کارهای قمر را خوانده‌ام. حتا در شبی که با هنرمندان خارجی [غیر ایرانی] داشتیم، یکی از شعرهای قمر را به سوئدی ترجمه کردم و یکی از هنرمندان خوب سوئدی آن را به سوئدی اجرا کرد...

* احتمالاً ترانۀ «مرغ سحر» باید بوده باشد. کدام هنرمند سوئدی آنرا اجرا کرد؟

ـ «یان هامارلوند» این کار را اجرا کرد. حتا از این هم فراتر رفتم؛ وقتی که مجری رادیو سوئد خواست با من مصاحبه کند، من به شرطی مصاحبه را پذیرفتم که اوّل صدای قمر را پخش کند و بعد صدای من پخش شود.

* که زمان این مصاحبه می‌بایستی هفت سال پیش بوده باشد؟

ـ همین طور است!

* آیا پروژه‌های دیگری درباره دیگر شخصیت‌های موسیقی ایرانی دارید که (با خنده) سالها روی‌اش فکر کرده باشید؟!

ـ حتماً، حتماً دارم و از همین حالا مشغول پروژۀ بعدی هستم.

* خب؟!

ـ (خندۀ ممتد) بهتر است فعلاً راجع به آن چیزی نگویم...

* چرا؟

ـ چون تا وقتی کاری کامل نشده و بیرون نیامده، سعی می‌کنم راجع به آن صحبت نکنم...

* (با خنده) پنهان کاری!

ـ نه! نه به دلیل پنهان کاری. به دلیل شرایطی که دارم و به دلیل امکاناتی که دارم. حالا شما فکر کنید که من در مصاحبه‌ای به شما گفته بودم که می‌خواهم دوازده کار از قمر را بازخوانی کنم. امّا همان‌طور که دیدید با امکاناتی که داشتم، خواندن این تعداد ترانه عملی نشد. نمی‌خواهم چیزی را بگویم که اگر عملی نشد، بیشتر از همه روی خودم فشار بیاید.

* (با خنده) این پاسخ محافظه‌کارانه مرا قانع نکرد!

ـ باور کنید اصلاً محافظه‌کاری نیست. می‌دانید چرا؟ چون این کار جدید چه بسا می‌بایستی هشت سال پیش درمی‌آمد، امّا نشد. به دلیل مشکلاتی که خودتان با آنها آشنائید.

* بسیار خوب! تنظیم این کار شما را هم محمد شمس به عهده داشته. کار ایشان را چه‌طوردیدید؟

ـ همان‌طور که می‌دانید اکثر کارهایم را آقای شمس یا آهنگ‌هایش را ساخته‌اند و یا تنظیم‌شان کرده‌اند. به نظر من یکی از زیباترین تنظیم‌هایی که بر روی ترانه‌های قمر گذاشته‌شده، همین کار ایشان است. چون...

* احتمالاً دارید حق همکارتان را ادا می‌کنید! (با خنده)

ـ به هیچ‌وجه! چون نه فقط خودم می‌خوانم، بلکه هم شنوندۀ موسیقی سنتی هستم و هم علاقمند به موسیقی سنتی‌ام. وقتی این کار تمام شد و من از چهارچوب آن خارج شدم، وقتی آن را گوش دادم، دیدم که یکی از زیباترین اجراهایی است که تا به حال انجام شده.

* درصد سال گذشته (به‌طور مشخص) ما فلکلورهای زیادی داشته‌ایم که کم‌کم دارند فراموش می‌شوند و یا فراموش شده‌اند. آیا خیال ندارید از این بوستان هم گلی بچینید؟

ـ نه!

* چرا؟

ـ علت‌اش این است که کسانی که تخصص، دانش و آگاهی‌شان در این زمینه بیشتر است، دارند این کار را انجام می‌دهند. من وقتی کاری را اجرا می‌کنم، باید آن کار من را بطلبد. (مکث)...

* با آن ارتباط حسی بگیرید؟

ـ با آن ارتباط حسی بگیرم. از طرف دیگر محتوای شعری ترانه‌ها برایم خیلی مهم است.

* بسیار خوب (با خنده) حداقل می‌دانیم پروژۀ بعدی‌تان چه چیزی نیست!

ـ (خندۀ ممتد)

* یک پرسش چند پهلو: آیا این کارتان از رادیوهای ایرانی در سوئد پخش خواهد شد؟

ـ در شهر استکهلم آن‌قدر انتظار ندارم که از رادیوها این ترانه‌ها پخش شود (با خنده) البته به این نوع برخوردها عادت کرده‌ام و ناراحت هم نمی‌شوم. من براین باورم که اگر صدایی بسته شود و درها را بر روی کاری ببندند، اگر آن کار درست باشد، اگر حرف دل مردم باشد، آن صدا شنوندۀ خودش را پیدا می‌کند.

* برای خودتان آرزوی سلامتی می‌کنم، و برای کار و فعالیت‌های اجتماعی‌تان آرزوی موفقیت.

ـ خواهش می‌کنم، ممنونم از شما. امیدوارم پروژۀ بعدی‌ام که آماده شد، صحبت دیگری با هم داشته باشم.  

 

*       *       *

 

* به دلیل پاره‌ای مشکلات شخصی، انتشار این گفتگو یک ماه به تعویق افتاد.

 

تاریخ انجام مصاحبه: 11 می   2008

تاریخ انتشارمصاحبه: 11ژوئن 2008
 

منبع:پژواک ایران


*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]