PEZHVAKEIRAN.COM هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری
 

هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری
مجید خوشدل

هواپیماهای ایران ایر و دیگر خطوط هوایی در ماههای اخیر همچنان از مسافر پر و خالی شده است. با این تفاوت که در یک سال گذشته ارادتمندان دولت فخیمه و دستبوسان ملکه بریتانیا به مراتب بیشتر از تبعیدیان دلتنگِ «خانه پدری»! بوده اند. در این ایام هفته ای نبوده که مقام عظمای ولایت جمعی از خواص را برای عرض ادب و ارادت به ولایت فخیمه گسیل نکرده باشد. چهار پنجم فرستادگان ویژه در خانه های اشرافی منطقه Maida Vale لندن اسکان داده می شوند.

اینکه تبعیدیان پیر و جوان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی کجا هستند و چه می کنند، و این جماعت را چرا به حال خودشان واگذاشته اند، پاسخ اش را باید در نوع فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ایرانیان مقیم خارج، و نیز در تولیدات رسانه ای موجود جستجو کرد.

در کنار، خبرهای تا این تاریخ رسیده، محتوای اغلب گردهمایی ها و مراسم سالانه زندانیان سیاسی در اروپا را متفاوت از گذشته نشان نمی دهد. گویا سرکوبهای اخیر هنوز بخش بزرگی از جامعه ایرانی مقیم خارج را تکان نداده و آنان را از پیله هاشان خارج نکرده است. 

در عوض ظرف چند سال گذشته نطفه هایی بسته شده و هستند برنامه گزارانی که بالاخره از خر شیطان پیاده شدند و این بار قصد دارند با شکافتن پوسته ایدئولوژیک سرکوب سیاسی، جنایتهای سی و یک سال گذشته را در اشکالی انسانی ثبت، نقد و افشاء نمایند.

 

در پیوند با فاجعه دهه شصتِ زندانهای ایران، و نیز همایش سالانه ایرانیان تبعیدی در این راستا، با مینا انتظاری از زندانیان سیاسی پیشین به گفتگو می نشینم.

گفتگوی تلفنی با مینا انتظاری بر روی نوار ضبط شده است.

 

 

* مینا انتظاری خوش آمدید به این گفتگو.

- من هم سلام می کنم. ممنون هستم از اینکه این فرصت را دادید تا با هم صحبت کنیم.

* در دهه شصت با یک حساب سرانگشتی بیش از صدهزار نفر در ایران دستگیر و زندانی شدند؛ دهها هزار نفر موردِ شکنجه های جسمی و روانی قرار گرفتند و هزاران نفر اعدام شدند. اگر این مجموعه را با خانواده های آنان در نظر بگیریم با خانواده ای میلیونی طرف هستیم.

چرا این «خانواده» در مجموع قادر نبود تجربه اش را به جامعه ایران و به افکار عمومی جهان منتقل کند؟

- در وهله ی اول من فکر می کنم این مسئله را باید در ساختار رژیم دید. ما با رژیمی طرف بودیم و هستیم که فوق العاده بی رحم است. رژیمی که رحم به صغیر و کبیر نکرد. سرکوب چنان شدید بود که بحث اصلی در دهه شصت، بحثِ زنده بودن و بقا بود. در آن نبرد نابرابر بین آزادیخواهان و رژیم، خانواده ها بودند که صدمه دیدند و چه همه خانواده ها از بین رفتند. بنابراین فرصت و امکانات برای آنها خیلی کم بود. کسانی که در این جنگ نابرابر شانس آوردند و زنده ماندند، در واقع از دهه دوم توانستند از ایران خارج شوند. آنهایی که در ایران ماندند، هنوز بعد از سالها قادر به گفتن نیستند و...

* درست می گوئید. ولی بخش بزرگی از این «خانواده» سالهاست در خارج کشور زندگی می کند. وقتی به کارنامه این خانواده ی داخل گیومه نگاه می کنیم، پرسش من هنوز به قوت خودش باقی می ماند. این خانواده در مجموع قادر نبوده تجربه اش را به جامعه ایران و به افکار عمومی جهان منتقل کند.

- من فکر می کنم، جواب سوأل شما در دو بخش باید باشد. بخش اول همانطور که گفتم به بی رحمی و شقاوت رژیم برمی گردد- که نسل جدید هم دارد آنرا تجربه می کند- و قسمت دوم برمی گردد به خودِ ما؛ کسانی که زنده ماندیم؛ کسانی که مجبور به زندگی در شرایط تبعید شدند؛ به فرهنگ ما ایرانیها، که بیشتر روی اندیشه های خودش تکیه می کند تا به مجموعه اندیشه ها. دیگر اینکه فکر می کنم بی اعتمادی ها در میان ما نتوانست ما را آنطور که باید متحد کند.

مثالی می زنم: وقتی ما چنگ در چنگ رژیم بودیم، بیشتر با هم متحد بودیم؛ چون دشمن را در مقابل مان می دیدیم. اما وقتی به خارج آمدیم و در شرایط آزادتری قرار گرفتیم، به جای اینکه از این شرایط آزاد برای انعکاس جنایات رژیم استفاده کنیم، متحدتر جلو رژیم بایستیم، انگار که از جنایتهای رژیم دور شده باشیم، برگشتیم به خودمان. که من فکر می کنم این یکی از نقاط ضعف همه ما در خارج کشور بوده.

* من این اظهارنظرتان را سعی می کنم در یکی- دو پرسش بعد خُرد کنم. اما الان می خواهم برگردم به موضوعی که حساسیت من و قطعاً حساسیت شما است: اگر به یک سال قبل برگردیم، به پیش از دوران و وقایع اخیر در ایران، برای بخشی از جامعه پناهجوی ایرانی، تیپیکال بخواهم بگویم، متأسفانه اکبر گنجی معادل زندانی سیاسی بود.

به نظر شما چرا قشر جوان جامعه ایران، بخش هایی که درگیر فعالیتهای اجتماعی بودند، اطلاعات زیادی از جنایت های انجام شده در زندانهای ایران در دهه شصت ندارند؛ نداشتند؟

به خوبی باید بدانید که تجربه ی دهه شصت زندانهای ایران را کمتر ملتی تجربه کرده است.     

- من فکر می کنم این مسئله در وهله اول برمی گردد به کم کاری ما. ما می توانستیم خیلی بیشتر از امکانات کشورهایی که در آن زندگی می کنیم، کشورهایی که در آن آزادی بیان و امکان اجتماعات است، استفاده کنیم؛ بگوئیم و بنویسیم. ولی بعضی ها به دلیل شرایط و مشکلاتی که در ایران داشتند، کمتر تجربیات خودشان را منتقل کردند. در مواردی شاید ضرورت اینکار را کمتر احساس کردند و گاهی برخی از زندانیان سیاسی سابق فکر می کنند چون همه می دانند چه جنایتهایی صورت گرفته، پس دیگر ضرورتی به بازگویی آنها نیست. اما من همیشه به آنها می گفتم اگر ما بیاییم از نمونه های مشخص به عنوان شاهدین جنایتها صحبت کنیم، به ثبت آنها کمک می کنیم.

وقتی ما این کم کاری ها را کردیم [نامفهوم... رژیم؟] هر روز پیچیده تر شد در مبارزه با آزادیخواهان. در نتیجه رژیم از  کم کاریها و پراکندگی های ما استفاده کرد؛ به خارج کشور آمد و سمبل زندانیان سیاسی را اکبر گنجی کرد. برای او از همه تریبون ها استفاده کردند، او همه جا رفت و مدال گرفت و از امکانات استفاده کرد. البته من استقبال می کنم اگر هر کسی بتواند از این رژیم کنده شود، اما از جنایتهای رژیم سخن بگوید و...

* آیا فکر می کنید «ما» از تریبون هایی که در اختیار داشتیم، توانستیم به صورت انسانی و دموکراتیک در راه اهداف مان استفاده کنیم؟ مثلاً اگر به جامعه ایرانی خارج کشور در بیست سال قبل نگاه کنید، می بینید اغلب تریبونها به مخالفان رژیم اسلامی اختصاص داشت.

- من از طرف خودم می گویم: تا جایی که توانستم، هر جایی که امکان اش بود، سعی کردم این کار را بکنم. ولی در مجموع فکر می کنم، امکانات زیادی بود و خیلی کم کاری کردیم؛ خیلی امکانات را از دست دادیم؛ از کنار خیلی از امکانات ساده گذشتیم، ولی رژیم آمد و استفاده اش را از آنها برد. و همه ما از این کار ضربه خوردیم.

* با باز کردن پوشه جدیدی متمرکزتر مصاحبه را دنبال کنیم. اول، فعالیتهای قلمی نیروهای سیاسی و زندانیان سیاسی سابق در پیوند با جنایتهای انجام شده در زندانهای ایران.

از اواخر دهه هشتاد تا سالهای دهه نود و هزاره جدید میلادی کتابها و مقالات بی شماری در این عرصه منتشر شده که به باور من شاید ده درصد از آنها فارغ از منافع گروهی، ایدئولوژیکی، محفلی و منافع فردی نگارندگان اش بوده باشد. شما اشکال را در کجا می بینی؟

- چیزهایی که نوشته شده، یک مقداری اش من فکر می کنم عکس العملی بوده؛ عکس العمل در مقابل اندیشه مخالف. و وقتی نوشته ای بخواهد حالت عکس العملی پیدا کند، تا حدی از واقعیتها خارج می شود. ما در مواقعی چیزهایی را نمی گوییم؛ راجع به همبندمان که او را ناجوانمردانه برای شکنجه یا اعدام بردند، نمی گوییم. برای اینکه فکر می کنیم اگر بگوییم و اسمی از او ببریم، اسم سازمان او را هم گفته ایم- سازمان سیاسی‌ای که ما با آن موافق نیستیم. وقتی این مسئله به افکار ما حاکم شود، طبعاً دچار خودسانسوری می شویم و خیلی از واقعیتها را نمی گوییم. چنین چیزی هم به خودِ ما ضربه می زند و هم در انتقال تجربه به نسل جدید خیلی ضربه زده است.

بگذارید مثالی بزنم: مصاحبه های تلویزیونی که با فشار رژیم از زندانی سیاسی گرفته می شد. اگر ما روی همین مسئله تمرکز می کردیم و در نوشته هامان دائم به نحوه ی مصاحبه گیری رژیم اشاره  می کردیم و آنها را ثبت می کردیم، نسل جدید متوجه می شد که اعتراف گیری غیرانسانی، کار ِ الان رژیم نیست. حتا از این نوشته ها نسل جدید در مبارزات اش می توانست استفاده کند؛ وقتی رژیم از نسل جدید می خواهد «چیزهایی که من می گویم، بگو تا آزاد ات کنم». و می بینیم که چه همه افراد اعتراف به کارهایی که انجام نداده، کرده اند و مثل دهه شصت برخی به خاطر همین اعترافات دروغین اعدام شدند...

* به نکته مهمی اشاره می کنید. مقوله اعتراف گیری یکی از نکات کلیدی ادبیات زندان است یا باید می بوده باشد. اما در سالهای طولانی، در بخشی از جامعه سیاسی ما، مصاحبه هایی را که در زیر شکنجه از زندانی سیاسی گرفته شده بر علیه زندانی سیاسی مورد استفاده قرار دادند و آن را نشانه ضعف زندانی قلمداد می کردند؛ به جای اینکه به افشاء ماهیت این شکنجه ضدانسانی بنشینند. اینطور نیست؟

- بله، حتا موردهایی بود که رژیم افرادی را زیر شکنجه های وحشیانه و غیرانسانی نگه می داشت و از زندانی می خواست مصاحبه کند تا اعدام اش کنند؛ نه اینکه آزاد اش کنند یا شکنجه قطع شود؛ او را اعدام کند. این را خیلی از زندانیها می دانستند. مواردی داشتیم که زندانی برای اینکه اعدام اش کنند، مصاحبه را قبول می کرد. و مصاحبه می کرد و اعدام می شد.

آیا من ِ زندانی سیاسی نبایستی این موضوع را صادقانه بگویم که او تحتِ چه شرایطی مصاحبه کرد و رفت؟

اما ما به خاطر تضادهای فکری و سازمانی پا روی واقعیتها گذاشتیم. از فرد خاصی نام نمی برم، اما من از مسئولیتی که تک تکِ ما داریم، می گویم. ما قبل از اینکه هوادار هر سازمانی سیاسی باشیم، قبل از اینکه فردی سیاسی باشیم، انسان هستیم؛ مسئولیتی در مقابل انسانها داریم؛ حال با هر عقیده و مرامی. به نظر من چه آن کسی را که به خاطر باور مذهبی متفاوت اش تحت فشار و شکنجه قرار دادند و اعدام اش کردند، و چه کسی را [که] به خاطر باور سیاسی متفاوت اش، وقتی اصل ِ ما دفاع از انسانها باشد، دیگر مانعی در مقابل خودمان نباید ببینیم و باید واقعیتها را بگوییم و...

* مثلاً ظلمی که در بخشی از ادبیات زندان به بچه هایی شده که تجربه «تابوت» را از سر گذراندند. مشخص تر از آن بچه هایی که تجربه «واحد مسکونی» را داشتند. این بچه ها چند بار شکنجه شدند: یکبار توسط رژیم در تابوت و واحد مسکونی؛ بار دوم، بایکوتی بود که برخی از آنها در زندان متحمل شدند و بار سوم با تاریخنگاری غلط در خارج کشور.

- دقیقاً، دقیقاً همین طور است. بعد از تجربه هایی که بچه ها در زندان داشتند، برخوردهایی که با هم کردند، چیزهایی که دیدند اما نگفتند و ننوشتند، الان می بینیم چه اجحافی به این بچه ها شده. حتا منی که در زندان بودم و این قربانیان را می دیدم، نمی دانستم که با این بچه ها چه کرده اند. فقط حالت پریشان آنها را بعد از آنکه از آن شرایط بیرون آمدند، دیدم. بخصوص بعد از واحد مسکونی. می دانستیم خیلی فشار به آنها آورده اند، ولی جزئیات اش را نمی دانستیم. برخی از اینها را من در یک سال اخیر دیدم و آنها چیزهایی از آن دوران گفتند، ولی همانجا [در داخل زندان] فکر می کنید چه برخوردهایی با این بچه ها شد؟ کلماتی بود که من نمی خواهم بکار برده شود، اما ما در شرایط بچه ها قرار نگرفته بودیم، اما این اجازه را به خودمان می دادیم که راجع به آنها قضاوت کنیم...

* به خارج کشور تمرکز کنید. فرض بگیریم، شرایط سنگین زندان بخشی از نابسامانی های داخل زندان از سوی بچه ها را توضیح دهد. خارج کشور چطور؟ در خارج کشور که من ِ نوعی قلم به دست می گیرم، چرا این بچه ها را برای سومین بار شکنجه کردم؟

- به نظر من این هم دنباله ی همان است. من در مقاله های معینی که در رابطه با بند زنان نوشته ام، بخصوص اشاره کرده ام به شکنجه های قبر و قیامت، و شکنجه های واحد مسکونی، و اینکه این شکنجه های بکار برده شده در مورد زنان در طول تاریخ بی نظیر بوده. که در این باره از ایران ایمیل هایی داشتم که نسبت به همه این جنایت ها اظهار بی اطلاعی می کردند. این مسائل برمی گردد به تاریخ نویسی زندان. ما مسائلی را که می توانستیم بگوییم، نگفتیم و آنها را در ابهام نگه داشتیم. برای همین خیلی چیزها مشمول زمان شد. البته به نظر من جنایت علیه بشریت هیچوقت مشمول زمان نمی شود. با تلاش همه ما... من فکر می کنم با ثبت جنایتها می توانیم، آمران و عاملان و مجریان جنایتها را روزی در پای میز عدالت بنشانیم و پاسخ از آنها بخواهیم.

با اینحال من فکر می کنم ما خیلی کارها می توانستیم بکنیم، اما با کم کاری ها، با نوشته های غیرواقعی و سانسور واقعیتها به قول شما صدمه زدیم؛ به تاریخ زندان و به همه بچه هایی که دیگر در میان ما نیستند.

* چون زمان گفتگو محدود است، اجازه دهید باقیمانده وقت را به فعالیتهای عملی ایرانیان تبعیدی در این مورد معین اختصاص دهیم: در پیوند با برگزاری مراسم و گردهمایی های سالانه زندان و زندانی سیاسی، متأسفانه جامعه ایرانی مقیم اروپا در مجموع کارنامه درخشانی نداشته است.

شما که در آن سوی آبها زندگی می کنید، لطفاً از کمیت و کیفیت گردهمایی های سالانه برای ام بگویید.

- همانطور که می دانید، من در آمریکا زندگی می کنم. فضای سیاسی اینجا با اروپا متفاوت است و خصوصیت های خاص خودش را دارد. صادقانه بگویم، بسیاری از برنامه هایی که برای بزرگداشت کشتار زندانیان سیاسی برگزار می شود، دل ام را به درد می آورد. از این زاویه که خودم را جای بچه هایی می گذارم که رفته اند، اما هم بندان شان آمده اند بیرون؛ زنده مانده اند و می توانستند پیام آنها را برسانند؛ راجع به هویت آنها چیزی بگویند، که نگفتند. یعنی چشمها را به یک سری دیده ها بستند و سانسورشان کردند. ما حرفها را نزدیم و تجربه هامان را انتقال ندادیم. البته این مسئله برمی گردد به دیدگاه هامان؛ به خصوصیت های فردی مان.

در ضمن می شد خیلی کارهای دیگری در این زمینه کرد، اگر ما دشمن واقعی مان را جلو چشم مان می دیدیم؛ اگر متحد می شدیم... هنوز هم وقت اش است و می شود همکاری کرد؛ اگر ببینیم یک رژیم بی رحم سالها دارد سرکوب می کند، این درد مشترک باعث همکاری هایی بین ما می شود. خوشبختانه ظرف سه- چهار سال اخیر می بینم که وضعیت بهتر شده...

* من هم فکر می کنم در دو- سه سال اخیر کیفیت برخی از مراسم و گردهمایی ها نسبت به گذشته تا حدودی تفاوت داشته. اما طبق تجربه ام بجز یکی- دو سال گذشته، شرکت کنندگان گردهمایی های سالانه سیر نزولی داشته است. شما این افت نموداری را چطور توضیح می دهی؟

- به نظر من دو پارامتر در این مورد دخالت داشته. اول اینکه در این سالها رژیم توسط لابیست هایش خیلی موفق بود در ترساندن مردم. لابیست های رژیم سعی زیادی کردند تا انسانهایی که در تبعید زندگی می کردند را به ایران ببرند. طبعاً این فضا باعث شد که مردم کمتر سیاسی باشند...

* در امریکا این موضوع برای رژیم پروژه موفقیت آمیزی بود.

- بله، برای همین فضای جامعه ایرانی مقیم امریکا کمتر سیاسی شده بود. این مجموعه از موفقیتهای رژیم در امریکا بود که در مراسم و گردهمایی ها هم تأثیرات خودش را می گذاشت.

پارامتر دوم به عملکرد خودِ ما مربوط می شود. مثالی می زنم: در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی وقتی من به عنوان یک زن زندانی سیاسی سابق به این مسئله نگاه می کنم، می بینم عده ای برای اینکه نام «زنان مجاهد» که جانباختگان زندانی ی زن در سال ۶۷ از میان آنان بودند، را نبرند، در این مورد کاملاً سکوت می کنند. برای اینکه به زعم آنها نکند بهره این برود به جیب سازمان مجاهدین. و یا سانسورهای دیگری اعمال می کنند که مبادا استفاده های سیاسی از آن شود.

به هر حال در اغلب موارد ما واقعیتها را نگفتیم. برای همین جلسات ما بیشتر اختصاص یافت به «مقاله خوانی»؛ به سخنرانی های کلیشه ای. خب طبیعی است که عده زیادی در چنین مراسمی شرکت نمی کنند...

* چه پیشنهادی دارید؟ این مسئله یکی از مسائل اصلی ای است که اغلب برگزارکنندگان مراسم سالانه با آن مواجه اند. چگونه می شود گردهمایی هایی انسانی و متمدانه ای برگزار کرد؟

همین پرسش را در گفتگویی که با یکی از رفقای مقیم کانادا داشتم در میان گذاشتم: چه کار باید کرد که کیفیت برنامه ها با قرن حاضر خوانایی داشته باشد و در برگیرنده تمام گرایش های فکری، از جمله خانواده های آنان باشد؟

- به نظر من خیلی ساده است. ابتدا باید ببینیم هدف مان از برگزاری مراسم چیست. در طی سی و یک سالی که رژیم در ایران حاکم بوده، چیزی غیر از دستگیری، سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام برای مردم نداشته. اما هدف ما از برگزاری مراسم چیست؟ به نظر من ثبت و افشاء این جنایتها. طوری که رژیم را در جنایت هایش متوقف کنیم و نگذاریم که نسل فعلی به خاطر افکار و عقاید اش زندانی، شکنجه و اعدام شود. وقتی هدف ما این باشد، درد مشترک داشته باشیم و بخواهیم این درد مشترک را مطرح کنیم، جنایت علیه بشریت را ثبت کنیم، دیگر آن صف بندی ها معنی ندارد؛ چون همه ی آنها جنایت علیه بشریت بوده. اگر هدف مان این باشد، بخصوص به نسل جدید بخواهیم بگوییم که سرکوبها و اعدامها از خرداد سال ۸۸ شروع نشده و از بدو تأسیس این حکومت شروع شده، و با ثبت جنایتها به جامعه جهانی همین پیام را منتقل کنیم، فکر می کنم جواب سوأل شما ساده باشد.

همانطور که می دانید تک تک ما، بخصوص ما به عنوان شاهدان جنایت، هرکدام چیزهایی تجربه کرده ایم که در نوع خودش متفاوت است. به نظر من هدف ما از گردهمایی های سالانه بایستی بازگو کردن و انتقال تجربه هامان به نسل جوان و به افکار عمومی جهان باشد؛ همه ما با افکار و عقاید متفاوتی که داریم.

مثالی برای تان می زنم: ندا وقتی شهید می شود، همه دنیا می بیند که این فرد با چه مظلومیتی کشته می شود. از این روی ندا می شود جامعه ایران.

به عقیده من ما باید با معرفی تمام کسانی که در زندانهای ایران شهید شدند، با نام و هویت واقعی سیاسی شان، زن یا مرد، جنایتها را ثبت کنیم.

* در یکی دو سال اخیر شکل و محتوای تعدادی از مراسم و گردهمایی ها متفاوت از گذشته بوده، اینطور نیست؟

- بله، مثلاً برنامه پارسال تورنتو را که من از تلویزیون نگاه می کردم، دیدم که در آن برنامه بَنرهایی با ستاره سرخ نصب شده بود، اما مجری برنامه از هواداران مجاهدین بود و خانم مرجان آنجا می خواند. من در همان نگاه اول توانستم بفهم ام که دست اندرکاران برنامه از عقاید مختلف اند. که من برای اولین بار یک برنامه پرجمعیت و با کیفیت بالا را می دیدم. پس ما می توانیم این کار را بکنیم...

* من هم حدس می زنم، در بخشهایی از جامعه تبعیدی یخ ها دارد شکسته می شود و تفاوتها را می شود دید.

اما شما به ندا اشاره کردید. من به عنوان گفتگوگر نباید شخصیت سیاسی ام را وارد گفتگو کنم، اما وقتی می بینم کشته شدن ندا به افشاء رژیم در سطح جهان منجر می شود و از این بابت خوشحال می شوم، اما همزمان غم عالم در دل ام سنگینی می کند؛ این که در دوره ما چه همه ندا و سهراب داشتیم که فراموش شدند؛ یاد و خاطره شان در زیر خروارها خاک مانده است.

- دقیقاً مسئله من هم همین است. وقتی نحوه کشته شدن ندا جهانی شد و برای افکار عمومی دنیا جنایتهای رژیم ملموس می شود؛ ما در آن دوره هزاران ندا داشتیم که هنوز هویت بسیاری از آنها را نمی دانیم. فقط می دانیم بچه ها را بردند و اعدام کردند. اینکه آنها کجا هستند و در کجا دفن شدند، هنوز نمی دانیم. ما می توانستیم با همکاری بین خودمان آنها را بشناسیم؛ به مردم ایران و به دنیا معرفی شان کنیم و به آنها بگوییم: شما زیبایی و مظلومیت ندا را دیدید، او دنباله نسل فداکاری است که [ نامفهوم]...

* دیگر ویژگی اغلب مراسم و گردهمایی ها در اروپا درخود بودن آنهاست. برگزار کنندگان این مراسم کمتر سعی کردند با جامعه ای که در آن زندگی می کنند، ارتباط بگیرند و تجربه های خودش را با افکار عمومی تقسیم کند.

وضعیت جامعه ایرانی مقیم امریکا در این زمینه چگونه بوده؟

- همانطور که می گوئید، فضایی بر ذهن ما حاکم بوده که در کشورهایی که زندگی می کنیم، به آنها می گوییم خارجی. ما در این جوامع زندگی می کنیم. در این جوامع امکاناتی است که می توانیم از آنها استفاده کنیم. مسئله ایران و مبارزات مردم هم مسئله ای جهانی است. اگر ما مسئله را از این زاویه نگاه کنیم، طبعاً می توانیم در حد توان مان با افکار عمومی جامعه میزبان ارتباط برقرار کنیم و قسمتی از فعالیتهای خودمان را دو زبانه برگزار کنیم...

* پرسیده بودم در گردهمایی های سالانه [زندانیان سیاسی]، جامعه ایرانی مقیم امریکا چقدر توانسته با جامعه و افکار عمومی آن کشور ارتباط برقرار کند؟ لطفاً با آمار و ارقام به من پاسخ بدهید.

- من از تجربه فردی می توانم به سوأل شما جواب بدهم. امکاناتی بوده تا با افکار عمومی کشور میزبان در رابطه با تجربه هامان صحبت کنیم و از آنها بخواهیم که همراه جنبش های اجتماعی از جمله جنبش زنان در ایران باشند. من از این امکانات استفاده کردم. چند سال پیش در کنگره امریکا صحبت کردم که نمایندگان زن ِ کنگره در آنجا بودند و آنها خیلی استقبال کردند. در آنجا من عکس های دوستان ام در زندان را نشان شان دادم و کارهای دیگری که می توانستم بکنم. همین طور سال گذشته در دانشگاه UCLA  برنامه ای بود که جامعه حقوق بشری برگزار کننده آن بود. در این برنامه که افراد و اندیشه های مختلفی از جامعه دانشگاهی ایرانی- آمریکایی آمده بودند، من هم شرکت داشتم.

من معتقدم باید با مردم این کشور و حتا سیاستمداران آن صحبت کرد. با مردم این کشورها آشنا شد تا آنها بر روی سیاستمداران شان تأثیر بگذارند. در این صورت ما دست رژیم را بیشتر می بندیم و حرف مردم مان را به دنیا منتقل می کنیم. به هر حال من فکر می کنم در خارج از ایران ما امکانات زیادی داریم که می توانیم از آنها استفاده کنیم؛ اگر ذهنیت مان را عوض کنیم.

* متأسفانه فعالیت جامعه تبعیدی ایرانی در حوزه زندان و زندانی سیاسی، مثل فعالیت در عرصه های دیگر، فعالیتهایی محدود بوده و کارنامه درخشانی در این قسمت نداشته. 

یک سوأل فرعی: شما در شهر و کشوری که زندگی می کنی، آیا خیال دارید در یکی دو ماه آینده مراسمی برای زندانیان سیاسی برگزار کنید؟

- در ایالتی که هستم بعید می دانم. اما من در هر جایی که بتوانم صدایی باشم از طرف کسانی که سالها در زیر خاک هستند، حتماً در آن برنامه شرکت می کنم؛ با هر عقیده و مرامی که باشند. و اتفاقاً تلاش می کنم یاد بگیریم تا تمرین دموکراسی کنیم. البته جایی که رژیم نباشد...

* (با خنده) خب طبیعی ست! پرسش را از این زاویه طرح کردم که در یک سال اخیر وقایع مهمی در ایران اتفاق افتاده. من نمی خواهم بپرسم: آیا انعکاس حوادث ماههای اخیر در ایران را در گردهمایی های سالانه خواهیم دید یا نه. می پرسم: آیا مینا انتظاری تلاش خواهد کرد تا جنایتهای ماههای اخیر در ایران را به جنایتهای دهه شصت پیوند دهد و در این اطلاع رسانی بیش از همه نسل جوان جامعه مخاطب او باشند؟

- من صددرصد این تلاش را خواهم کرد. چون معتقدم سرکوبی که بچه های ما در ایران متحمل می شوند، مسئله یک سال نیست؛ مسئله سی و یک سال است. همانطور که می دانید در کنار سرکوب بچه ها دارند زندانیان سیاسی دهه شصت را دوباره دستگیر می کنند. سرکوب در این نظام دانه های متصل به هم زنجیر است. اتفاقاً یکی از کارهایی که نفرات رژیم سعی کرده در تظاهراتهای اخیر در خارج به نسل جدید منتقل کند، این ذهنیت بوده که سرکوب فقط مسئله امروز است و تظاهرات مردم فقط برای اعتراض به نتیجه انتخابات بوده؛ بقیه هم حق حرف زدن ندارند و کاره ای نیستند. که متأسفانه نسل جوان ما تا حدودی گیج شده بود و رابطه دوران اخیر و سالهای گذشته را نمی توانست بفهمد؛ چون اغلب شان اطلاعاتی از آن دوران نداشتند.

به نظر من تلاش ما باید این باشد که این موضوع را با استدلال برای بچه ها توضیح دهیم که این سرکوبها مال ِ سی و یک سال است؛ شیوه های سرکوب هم دقیقاً یکسان است. ما تجربه های خودمان را باید به بچه ها منتقل کنیم تا آنها بتوانند از این تجربه ها استفاده کنند.

* برای فعالیتهای انسانی تان آرزوی موفقیت می کنم و از شرکت تان در این گفتگو یکبار دیگر تشکر می کنم.

- من هم ممنون ام از فرصتی که به من دادید. امیدوارم با بررسی کم کاریها و اشکالاتی که داشتیم، بتوانیم از امکاناتی که داریم، بهتر از گذشته استفاده کنیم.

 

*    *    *

تاریخ انجام مصاحبه: ۱۳ ژوئن ۲۰۱۰

تاریخ انتشار مصاحبه: ۱۳ جولای ۲۰۱۰

منبع:پژواک ایران


*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]