PEZHVAKEIRAN.COM پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو
 

پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو
مجید خوشدل

 

سیزدهم ژوئن ۲۰۰۳ با تأخیری بیست روزه، نتیجه فعالیت میدانی ام را در نشریه «نیمروز»، شماره ۷۳۸ منتشر می کنم. موضوع این گزارش واردات سیگار و تنباکوی قاچاق در منطقه Holloway Road در شمال شهر لندن است. بخشی از این گزارش به دلیل حساسیت اش حذف می شود.

این پوشه خاک خورده را بعد از نه سال دوباره باز می کنم:

توزیع سیگار و تنباکوی قاچاق در منطقه Holloway Road، تا سال ۲۰۰۱ میلادی در کنترل مافیای ترک و کرد بود. در میانه این سال در نزاعی خونین بخشی از کنترل این بازار پرسود به دست مافیای ایرانی می افتد.

«سرجنبانان مافیای جدید چه کسانی هستند؟»؛ پرسشی بود که مرا راهی خیابان می کند.

در وادی امر تعدادی پناهجوی ایرانی مرا در جریان بخشی از تحرکات سطحی مافیای جدید قرار می دهند. با ورود ام به خیابان دو پناهنده کُرد ایرانی منابع اصلی ام در این ماجرای پیچیده می شوند.

دو پناهجوی کُرد

میانه دهه نود میلادی پرونده پناهندگی دو پناهجوی کُرد ایرانی به بن بست می خورد. تلاش جمعی دوستان این پرونده را می چرخاند و طولی نمی کشد، دو پناهنده جدید به خیل پناهندگان ایرانی در بریتانیا افزوده می شود. از اوایل ۲۰۰۲ میلادی، این دو در سطح خیابان به فروش سیگار و تنباکوی قاچاق روی می آورند.
 

شروع فعالیت میدانی

در هفته نخست با اغلب ایرانیانی که در سطح خیابان به فروش سیگار و تنباکوی قاچاق مشغول اند، گفتگو می کنم. ملاقات ام با دستفروش ها در پایان کار آنها (بعد از ساعت شش غروب)، در مشروب فروشی معروف منطقه Holloway - «کورونت» است. پرسش های من میزان درآمد و ساعت کار دستفروش ها، وضعیت اقامت آنها، و مهمتر از همه توزیع کننده- یا توزیع کنندگان- اصلی سیگار و تنباکوی قاچاق است.

اغلب فروشندگان سیگار راجع به پرسش «توزیع کننده سیگار» حساسیت نشان می دهند و همگی نسبت به آن اظهار بی اطلاعی می کنند. دو پناهجوی کرد از این قاعده مستثنی هستند و اطلاعات ذیقیمتی در اختیارم می گذارند. در این برهه شهر منچستر نیز وارد این ماجرای مافیایی می شود.

در پایان هفته اول به یقین می رسم، با ساختمان سه طبقه ی مخروطی شکل روبرو هستم. قاعده این ساختمان، اطاق های بی شماری اند که دستفروش ها در آن مستقرند. طبقه دوم، تعداد معینی اطاق دارد و طبقه فوقانی یک یا دو سالن شیک و مجلل است، متعلق به سرکرده- یا سرکردگان- مافیا.
 

ملاقات با طبقه دومی ها

اواسط هفته دوم بعد از پیغام و پسغام های خسته کننده، و تعقیب و گریزهای اغلب لوس و بی مزه، مرد سی ساله ای را در خانه ای مسکونی در منطقه Seven Sister ملاقات می کنم که خودش را «سلیمان» معرفی می کند. او ته لهجه کردی دارد و برای خودش گردن کلفتی است. دو نره غول مثل سایه او را همراهی می کنند.

در این ملاقات چون او بطور ناشیانه ای خودش را همه کاره معرفی می کند، مجبور می شوم دست ام را زودتر از وقتِ معمول باز کنم و با نام بردن «صالح» و « ربیع» خواهان ملاقات با آن دو شوم. پس از این پیشنهاد «سلیمان» ترش می کند، شاخ و شانه می کشد و تا مرحله برخورد فیزیکی پیش می رود. از آنجا که از قبل برای پیامدهایی از این دست اندیشیده بودم، ماجرا به خوبی و خوشی می گذرد.

در پایان این ملاقات کوتاه او می پذیرد، پیغام ام را به «صالح» و «ربیع» برساند. منتهی از من می خواهد رابطی به او معرفی کنم تا از آن طریق مرا درجریان بگذارد. می گویم: کسی را نمی شناسم و بهتر است از کانالی که خود صلاح می داند، مرا در مطلع کند. چون این پیشنهاد چهارمیخه نیست، شماره تلفن دستی اش را با لطایف الحیل می گیرم قرار می گذاریم چهل و هشت ساعت بعد به او زنگ بزنم.
 

«صالح» و «ربیع»؛ کلهٔ مار؟

سایه ی «صالح» را همه جا بالای سر ام احساس می کنم. اما «ربیع»، نامی ست که فقط یکبار آنرا شنیده بودم. در ملاقاتهایی که غروب ها با دستفروش ها داشتم، روزی مرد سی و پنج- چهل ساله ای را ملاقات می کنم که ته ریش منظمی دارد و خالی روی گونه چپ اش. به تیپ عبوس و مرموز او نمی خورد که فروشنده خیابانی باشد. در همان برخورد اول احساس می کنم، او یک «آدم معمولی» نیست و خیلی پیچیده به نظر می رسد. این فرد تنها کسی است که نام «ربیع» را به زبان می آورد و وی را همه کاره این حرفه معرفی می کند. این مرد نام خودش را نمی گوید، اما اصرار دارد که او نیز در شهر منچستر دستفروش سیگار است!

در حین گفتگو با این فرد، دو پناهنده کُرد را می بینم که به سوی میز ما می آیند. چون این ماجرا برای ام مشکوک بود، با اشاره به آن دو می فهمانم که میز دیگری را برای نشستن انتخاب کنند، که آنها نیز چنین می کنند.

پس از رفتن «مردِ عبوس» نزد بچه ها می روم و راجع به وی از آنها سوأل می کنم. اما در ناباوری می بینم، هیچکدام از آن دو او را تا آن لحظه ندیده اند. ناگفته نگذارم که دو پناهجوی کُرد، شاید به دلیل احساس دین شان، از هیچ کمکی به من فروگذار نمی کردند و گاهی خودشان را به آب و آتش می زدند.
 

قرار ملاقات با «کلهٔ مار»

چند روز پیاپی به شماره تلفنی که دراختیارم داشتم، زنگ می زنم، اما هر بار تلفن را خاموش می بینم. تا اینکه یکی از دستفروش ها پیغام می آورد که «سلیمان» می خواهد ملاقاتی با من داشته باشد. از آنجا که در دیدار قبلی با «سلیمان» محل انتشار این مجموعه را «نیمروز» عنوان کرده بودم، او می گوید: «سلیمان» گفته تعدادی از مصاحبه ها و گزارش های خودتان را همراه تان بیاورید.

غروب جمعه برای دومین بار در جای جدیدی با «سلیمان» ملاقات می کنم. برخلاف دیدار قبلی که او خشک و خشن بود، این بار به سبک خودش لوده است و سعی می کند فضای گفتگو را خودمانی و دوستانه کند. لحظه ای بعد، او روزنامه ها را از من می گیرد و از اطاق خارج می شود و مرا با دو آدمی که تا آن روز ندیده بودم، نزدیک به یک ساعت تنها می گذارد.

«سلیمان» از آن دست آدمهایی بود که در همان نگاه اول توی ذوق آدم می خورند: صورت پهن فرورفته ای داشت و موی سرش را تاج خروسی درست می کرد. عادت داشت، مدام به خشتک اش ور برود. انگار می خواست با حاضر غایب کردن اسباب اثاثیه اش، از بودن شان مطمئن شود. آدمی بود که چند کلاس ابتدایی بیشتر سواد نداشت و ورد زبان اش « به مولا قسم» بود. نمی دانم چرا، اما به دل ام رفته بود که او مدتی از عمرش را باید در کمیته یا سپاه گذرانده باشد. برای این احساس درونی هیچ سند و مدرکی نداشتم.

حدود یک ساعت بعد« سلیمان» برمی گردد و قبل از اینکه روی صندلی بنشیند، می گوید: شما که کمونیستی و با منافقین کار می کنی!

می پرسم: چرا چنین فکر می کند؟ می گوید: مصاحبه هاتان هم اش سیاسی ست...

چند شماره نشریه ای که داشتم، موضوع شان «زندان و زندان سیاسی» بود و همانها را آورده بودم. کاری که بعدها فهمیدم اشتباه محض بوده است.

به او می گویم: من راجع به همه چیز مصاحبه می کنم و اینها تعداد کمی از کارهایم هستند!! دروغی که او می پذیرد و با لحن خاصی قرار ملاقات با «ربیع» را برای غروب یکشنبه در محله ناامنی می گذارد که از آن محله خاطره بدی دارم. از «سلیمان» راجع به ملاقات با «صالح» سوأل می کنم، که او دوباره ترش می کند و به مولایش قسم می خورد که اگر راجع به «صالح» سوأل کنی، چنین می کند و چنان.

پیشنهاد او را می پذیرم. لحظه ای بعد، اول آنها، و سپس من از ساختمان خارج می شویم.
 

تجزیه تحلیل وقایع دو هفته گذشته

پس از بازگشت به خانه، تمام وقایع دو هفته گذشته را بارها و از زوایای مختلف بررسی می کنم. پس از هر بازبینی، نقاط کور فراوانی در آن می بینم و پذیرفتن یکباره ی« ربیع» به ملاقات با من نگران ام می کند. «ربیع» مدام جلو چشم ام می آید و نمی توانم او را در هیچ جای معادله جای دهم.

تا سپیده صبح بیدارم و به این نتیجه می رسم که از این ماجرا بوی خون به مشام می رسد.

تصمیم ام را می گیرم. چند ساعتِ بعد موضوع گزارش ام را به پلیس اطلاع می دهم و بخشی از اطلاعات ام را با آنها تقسیم می کنم. سپس حدس ام را راجع به «ربیع» به زبان می آورم: «ربیع» کسی نمی تواند باشد جز «صالح». او با این کار می خواسته توجه من را از یک نفر به دو نفر سوق دهد؛ نفر دومی که وجود خارجی ندارد.

به پلیس می گویم: منابع ام که از کنشگران سیاسی کُرد هستند، سرکرده مافیا را آدم مشکوکی می دانند. حدس من این است که او عضو سپاه پاسداران یا وزارت اطلاعات باید باشد. یک آدم معمولی چگونه می تواند به یک روزنامه نگار تبعیدی پیغام دهد که «کمونیست» و «منافق» است؟

به اینجا که می رسم، پلیسی که آرام نشسته بود و نت برمی داشت، به آرامی می گوید: اگر اینطور باشد، روز یکشنبه «ربیع» را ملاقات نخواهی کرد! اشاره او درست و بجا بود. با سناریویی که طراحی شده بود، جایی برای آفتابی شدن «ربیع» وجود نداشت.

اما من این بار را می بایستی به مقصد می رساندم. تازه، تا آن روز سابقه نداشت، کاری را نیمه کاره رها کرده باشم. درضمن می توانست، بخشی از اطلاعات ام اشتباه باشد. احساس ام را می گویم و اضافه می کنم: سر قرار حاضر می شوم.
 

روز ملاقات

سر کوچه ی محل قرار، نوجوان سیزده- چهارده ساله ای مرا به خانه ای هدایت می کند که بوی آبگوشت و سیگار و حشیش همه جای اش پخش است. برخلاف همیشه که کیف یا کوله پشتی ای همراه ام است، این بار سبک هستم و فقط با یک ضبط صوت دستی کوچک آمده ام. در حال فکر کردن و قدم زدن در اطاق هستم که صدای موتور سیکلتی را می شنوم. صدا نزدیکتر شده و سپس خاموش می شود. دمی چند، دو نفر با کاسکت تیره زنگ وارد اطاق می شوند و در همان حال از من می خواهند آنجا را هر چه زودتر ترک کنم. دو پناهجوی کُرد آنقدر ترسیده بودند که کاسکت شان را برنمی دارند، اما تکرار می کنند: از اینجا فرار کنید، می خواهند با چاقو بزنندتان.

بچه ها آنقدر ترسیده بودند که مرا ترک موتورشان سوار نکردند. با رفتن آنها، من هم از خانه خارج می شوم و تا مدتی می دوم، بی آنکه به پشت سرم نگاه کنم.
 

تماس با پناهندگان کُرد

دوشنبه غروب با پناهندگان کُرد تماس می گیرم و از آنها می خواهم ملاقاتی با آنها داشته باشم. اما آن دو را ترسیده و مضطرب می بینم. می گویند: ملاقات شان با من خطرناک است، چون در طول روز صحبت از این بوده که آنتنی در بین آنها ماجرا را لو داده؛ آنها بدنبال آنتن اند. بچه ها می گویند: به فاصله کوتاهی بعد از خارج شدن تان تعدادی وارد خانه شدند و وقتی ندیدن تان، تمام اطاق ها حتا پشت بام را گشتند. اضافه می کنند: این صحبت هم هست که شما را با چاقو بزنند، «یکی» قسم خورده این کار را می کند...

استدلال شان را می پذیرم و از آن پس تا چند ماه تنها تماس من با آنها از طریق تلفن است.
 

تنظیم گزارش

پس از تنظیم گزارش و پیش از انتشار آن، جای خالی مصاحبه ای کوتاه با پلیس را خالی می بینم. گزارشی که مربوط به پرونده قاچاق سیگار بود و حالا ابعاد امنیتی پیدا کرده است. ضمن اینکه گفته شده، قصدی در کار است برای آسیب رساندن به من. می خواهم از پلیس سوأل کنم: با سرکرده مافیا چه خواهند کرد و برنامه شان چیست؟

برای دومین بار به ملاقات پلیسی می روم که پیشتر ملاقاتی با وی داشتم. پس از شرح واقعه ی روز یکشنبه، از رئوس گزارش ام سوأل می کنند. در گزارش ام تعدادی اسم وجود دارد، چندین آدرس، میزان نسبی درآمد طبقات سه گانه، و این گمانه زنی، که سرکرده ی مافیا نمی تواند عضو نهادهای امنیتی حکومت ایران نباشد. در بخشی از گزارش سیمای «کله مار» در جزئیات اش تشریح شده است.

پس از پایان صحبت ام، پلیس پیشنهاد می دهد، انتشار گزارش را برای مدتی به تعویق بیاندازم. این پیشنهاد را برخورنده می بینم و آنرا خارج از چارچوب ارزیابی می کنم و نسبت به آن عکس العمل تندی نشان می دهم.

آن دوره ذهنیتی داشتم که برای کوتاه مدت ساخته شده بود و «افشاگری صادقانه» را اصل می دانست. شعاع دیدم محدود بود و به تأثیرات دراز مدت فعالیتهای میدانی کمتر توجه می کردم. اینکه انتشار برخی از گزارش ها می تواند به زیان جامعه تبعیدی ایرانی منجر شود؛ پاک شدن اثر انگشتها و ساخته شدن سلولهای جدید، مسئله آن روز من نبود.

باری، آنروز به سختی پیشنهادِ به تعویق انداختن گزارش را برای چند هفته می پذیرم و در شرایط معینی قبول می کنم، قسمتِ مربوط به سرکرده مافیا را حذف نمایم.

به قول ام وفا می کنم تا جمعه سیزدهم ژوئن ۲۰۰۳، که گزارش جدید، شکل «تابلوید» ی از گزارش پیشین ام می شود.
 

دو نکته پایانی

- بر این باورم که «ربیع»، «صالح» یا هر نام دیگری که نمی دانم چیست، دیگر نباید در بریتانیا وجود خارجی داشته باشد.

- از چند هفته پیش که راجع به «صرافی های ایرانی» تحقیقات میدانی می کنم، دو پناهنده کُرد را که سالها ندیده بودم شان، بطور اتفاقی ملاقات می کنم. شنیده ام، آنها مولتی میلیونر شده اند؛ یک پای شان اینجاست و پای دیگرشان کردستان عراق.

دنیایی غریبی ست؛ ایرانی ها چه زود و ضربتی می توانند میلیونر و میلیاردر شوند!

از خودم سوأل می کنم: هزینه ثروتمند شدن در جامعه ایرانی چیست؟ 

*    *    *

تاریخ انتشار: ۲۵ فوریه ۲۰۱۲

منبع: www.goftogoo.net

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب مجید خوشدل در سایت پژواک ایران 

*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]