PEZHVAKEIRAN.COM  صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا
 

 صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا
مجید خوشدل

   

حرفه ای که جامعه ایرانی مقیم بریتانیا در یک دهه اخیر بیشترین شاغل را در خود داشته است، نه سوپرمارکتهای ایرانی بوده است و نه رستوران ها. «صرافی» های ایرانی در این کشور مقام نخست را به خود اختصاص داده است.

در عصر اینترنت، شاید به شوخی شباهت داشته باشد، تخمین رقم واقعی صراف های ایرانی در بریتانیا. واقعیت این است که بخش اعظم «صراف» های ایرانی از انظار عمومی مخفی اند و فعالیت شان زیرزمینی و غیرقانونی است.

در این مجموعه خواهیم دید، تعداد صرافی های مجاز ایرانی در شهر لندن رقمی بین چهارده تا سی صرافی عنوان می شود. در صورتی که تعداد واقعی صراف های ایرانی در بریتانیا می تواند به دویست صرافی افزایش یابد. «صراف» هایی که نه آدرسی دارند و نه نام و نشان واقعی. تنها وسیله ارتباطی آنها با دنیای خارج یک شماره تلفن دستی است؛ شماره هایی که هر از گاه تغییر می کند و شماره جدیدی جایگزین آن می شود.

شاید سوأل شود: چرا صراف ها و صرافی های ایرانی؛ اهمیت این موضوع در کجاست؟ این مجموعه در اندازه محدود اش تلاش می کند به این پرسش پاسخی گذرا بدهد. شخصاً بر این عقیده ام که فعالیت صرافهای غیرقانونی ایرانی در بریتانیا امنیت جامعه ایرانی این کشور را به خطر انداخته است.

*    *    *

فعالیت میدانی ام در پیوند با «صراف ها و صرافی های ایرانی در بریتانیا»، از پانزدهم ژانویه ۲۰۱۲ شروع شد و تا شنبه ۱۰ مارس ادامه یافت.

چند هفتهٔ نخست از فعالیتهای میدانی را اختصاص دادم به شنیدن خاطرات و شنیده هایی که در این رابطه در جامعه ایرانی مقیم لندن شایع است. از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب پای صحبت بسیارانی نشستم و مشاهدات ام را مکتوب نمودم. آنگاه با دست پر به اماکن آمد و شد پناهجویان ایرانی در شهر لندن رفتم و با تعدادی پناهجوی ایرانی مالباخته گفتگو کردم. سپس با تعداد متنابهی صراف مجاز و صرافهای غیر قانونی ایرانی مصاحبهٔ تلفنی کردم. در نظر داشتم با تعدادی از صرافهای غیرقانونی ملاقات حضوری داشته باشم که این کار میسر نگشت.

در ضمن یکی از مصاحبه هایی که فرصت انتشار نیافت- و آن ستونی از این مجموعه را شامل می شد- گفتگویی حضوری با فردی بود که اطلاعات ارزشمندی از تحرکات مالی رژیم ایران در میان طیفی از ایرانیان مقیم بریتانیا داشت. این گفتگو را به دلایل انسانی منتشر نکردم، اما بخش هایی از اطلاعات داده شده را در این مجموعه استفاده نمودم.

*    *    *

واقعیت این است که به دلیل نوع رابطه ام با جامعه پناهندگی، بیش از ده سال صراف ها و صرافی های غیرمجاز ایرانی در انگلستان مشغله ذهنی من بوده است. در این مدت بارها به دنبال یافتن ظرفی مناسب برای رسانه ای کردن این معضل بزرگ در جامعه ایرانی مقیم بریتانیا بوده ام، اما هر بار مانعی سدّ راه ام شدند. تا اینکه ماجرایی در سال ۲۰۱۱ میلادی این «حرفه» را دوباره برای من عمده می کند:

 

سعید ارجمند؛ «پناهجو»ی ایرانی؟

ژانویه یا فوریه ۲۰۰۷ میلادی، «سعید ارجمند» (نمی دانم نام واقعی اوست یا نه) در انگلستان تقاضای پناهندگی می دهد که پس از چندی تقاضای او ردّ می شود. از ابتدای سال ۲۰۱۰ میلادی وی به نیمه پنهان جامعه ایرانی مقیم بریتانیا می رود و در آنجا مخفی می شود. جایی که آدمها هم هستند و هم وجود خارجی ندارند. اماکن ترسناکی که ساکنان اش هویت واحدی ندارند.

از این دوره یکی از فعالیتهای اقتصادی سعید «صرافی» می شود؛ تبادل پول به ایران و بالعکس. در این دوره وی از اسامی مختلفی استفاده می کند، از جمله: سیّد، مظفر، شهاب کریمی و... فعالیت او از نقاطی از شهر لندن شروع می شود و سپس به شهرهای بیرمنگهام و منچستر گسترش می یابد. برخی از پناهجویان ایرانی می گویند، «سعید ارجمند» در همان دورهٔ یک ساله بار زندگی اش را بسته است.

عواملی که بر من پوشیده است، باعث می شود «سعید ارجمند» بریتانیا را ترک کند و مأموریت اش را در جایی جدید- و احتمالاً با نامی جدید- شروع نماید. شخصاً بر این باورم که او مجبور به ترک بریتانیا شده و در انتهای سال ۲۰۱۱ میلادی ترکیه را برای اقامت انتخاب کرده است.

انسان شریفی که در دو نوبت برای کار ترجمه همراه سعید بود و سپس حاضر نمی شود وی را برای ترجمه همراهی کند، وقتی کیس پناهندگی سعید را غیرواقعی می بیند و از تجربه به او می گوید، امکان قبول شدن این پرونده نزدیک به صفر است، از وی نقل قول می کند: او بلافاصله پاسپورت ایرانی اش را از کیفی که زیر بلوز اش داشت، بیرون آورد و با بی تفاوتی گفت: به ... ام. ایناهاش، برمی گردم به ایران!

اطرافیان سعید نیز در مدت اقامت وی در لندن اغلب از قماش او هستند: پول باز، زن باره، لمپن، چفت شده با مراکز مذهبی رژیم ایران در لندن.

دوستان سعید که در لندن اقامت دارند، بخوبی می دانند که وی عضو پیشین؟! سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده. بی در و پیکر بودن جامعه ایرانی مقیم بریتانیا باعث شده که از هزاره جدید میلادی، سعید و سعیدها نیازی به تغییر چهره نبینند و محدودیتی از عنوان نمودن عضویت خود در «سپاه» نداشته باشند؛ نیز در تعریف نمودن از «وظایف خطیر» خود در گذشته ابایی نداشته باشند و حتا به آنها ببالند!

 

صرافی های مجاز ایرانی

آنطور که اشاره شد، صرافی های مجاز ایرانی در شهر لندن رقمی بین چهارده تا سی صرافی ذکر شده است. این آمار از سوی تعدادی از صرافان مجاز شهر لندن عنوان گشته است.

از چند مصاحبه، خلاصه ای از دو گفتگویم با صرافی های مجاز شهر لندن را خواهید خواند. اولی، گفتگویی با یک صراف زن است و دومی با صرافی مرد. این اشاره را ضروری می دانم: پیش از طرح پرسش ها، نام و نام خانوادگی خودم را عنوان نمودم و محل انتشار نظرخواهی را سایت www.goftogoo.net ذکر کردم. پس از پایان گفتگوها، مصاحبه شوندگان اصرار داشتند، نامی از آنها و صرافی شان در گزارش قید نشود!!

 

فشرده ای از مصاحبه اول

...

* از کسانی که به ایران پول می فرستند، چه مدرکی می خواهید؟

- فتوکپی پاسپورت و تصدیق رانندگی.

* به نظرتان چه تعداد صراف مجاز ایرانی در لندن فعالیت می کنند؟

- فکر کنم همه شان مجاز هستند. یعنی همه شان باید «ریجستر» [ثبت شده] باشند. البته ریجستر کردن[صرافی] خیلی آسان است و هر کسی می تواند این کار را بکند. حالا اینکه چند تای آنها درست کار می کنند یا نه، من نمی دانم...

* در گفتگو با تعدادی از همکاران تان، هر کدام آمارهای متفاوتی از صرافی های ایرانی گفته اند. به نظر شما تعداد صرافی های ایرانی در اینجا چقدر است؟

- ببینید، الان کار صرافی را هر بقالی ای دارد می کند. البته آنها ثبت شده نیستند [...]

* به پرسش ام جواب ندادید؛ آمار صرافی های مجاز ایرانی را از شما پرسیده بودم.

- (مکث)... نمی دانم!

* بطور تقریبی چطور؟

- [ وقت می خواهند آنها را در ذهن شمارش کنند]... فکر کنم سیزده تا چهارده صرافی، شاید؟

* آماری که به من داده شده، تا سی صرافی مجاز بوده و حداقل دویست صراف غیرمجاز (به قول شما ثبت نشده). شما راجع به دسته دوم چقدر اطلاعات دارید؟

- من فکر نمی کنم دویست صراف در لندن باشند. ممکن است دویست صراف در انگلستان باشند. ولی این عدد به نظر من آمار خیلی بزرگی است. می توانم بپرسم این آمار را چه جوری بدست آورید؟

* بخشی از اطلاعات ام از کسانی ست که خودشان صراف غیرقانونی هستند؛ یا در گفتگوی خارج از نوار با همکاران شما.

- من اینها را نمی شناسم. من کسانی را می شناسم که [صراف] ریجستر شده هستند و دفتر دارند [...]

...

 

فشرده ای از مصاحبه دوم

...

* شما از کسانی که بخواهند به ایران پول بفرستند، چه مدرکی می خواهید؟

- فتوکپی شناسنامه، پاسپورت و گواهی نامه [رانندگی].

* به نظر شما تعداد صرافی های مجاز ایرانی در لندن و انگلستان چقدر است؟

- (با خنده) آقا جان، کی می داند تعداد آنها چند تا هستند. الان همه دارند بیزینس [کار] ما را می کنند...

* به هر حال «صرافی» کار قانونی شماست و همکاران تان را باید بشناسید. تعداد آنها در لندن و انگلستان چقدر است؟

- صرافی های قانونی شاید سی تایی در لندن باشند. در انگلستان؟ [مکث] ... این رقم را ضرب کنید به شهرهای اصلی [انگلستان ؟] ...

* تعداد قابل توجهی دارند کار شما را می کنند، بدون اینکه دفتر و دستکی داشته باشند و ثبت شده باشند. این عده فقط یک شماره تلفن دستی دارند؛ آدمهایی را دارند در چند شهر ایران؛ به طور مشخص در تهران. راجع به این ها چه اطلاعاتی دارید؟

- ما هم شنیدیم که یک عده اینطوری کار می کنند. اما کار آنها که قانونی نیست...

* من می دانم کار اینها قانونی نیست. این بحثِ من نیست. می خواستم اطلاعات تان از اینها را با من تقسیم کنید.

- والله اطلاعات ما هم از شنیده هامان است[...]

* شنیده هاتان را با من تقسیم کنید.

- همین هایی ست که شما گفتی. بیشتر نیست.

* چه تعداد هستند اینها؛ پنجاه نفر، صد نفر؛ بیشتر یا کمتر؟

- حتماً صدتایی باید باشند؛ شاید بیشتر باشند. ولی ما که با اینها کار نمی کنیم[...]

* اغلب همکاران شما می گویند، ثبت «صرافی» در انگلستان مشکل نیست و همه می توانند این کار را بکنند. اگر ثبت کردن صرافی اینقدر راحت است، چرا عده ای ترجیح می دهند غیرقانونی کار کنند؟

- خب معلومه، اول از همه پول تلفن، دفتر و کارمند نمی دهند. در ثانی «تکس» [مالیات] نمی دهند [...]

* آیا این امکان ندارد که عده ای از این طریق پولشویی کنند؟ یا مثلاً پولهایی را برای منظورهای خاصی از ایران خارج کنند که از طریق قانونی امکان پذیر نیست؟

- مثلاً چه منظورهایی؟

* مثلاً حقوق یا حق الزحمه افرادی را بدهند که در لندن برای مأموریت های معینی آمده اند؟

- پرسش هاتان دارد سیاسی می شود و چون من هیچوقت آدم سیاسی ای نیستم، جوابی هم برای شان ندارم [...]

* دوست گرامی، کجای پرسش من سیاسی ست؟ به من گفته شده، در هفته صدها هزار پوند در لندن اینطوری دست به دست می شود؛ همین مقدار پول از ایران خارج می شود و به دست آدمهای مختلفی در اینجا می رسد. صرافی، کار قانونی شماست و کس دیگری نمی تواند به این پرسش ها جواب بدهد.

- اولاً جواب پرسش تان را نمی دانم. درثانی به تان گفتم که؛ پرسش تان سیاسی ست و من آدم کاسبی هستم و هیچوقت سیاسی نبودم [...]

...

 

معرفی تعدادی از«صراف» غیر مجاز

پیش از انتشار خلاصه ای از گفتگوی تلفنی ام با دو صراف غیر مجاز تعدادی از آنها را معرفی می کنم. نام این افراد بارها توسط پناهجویان ایرانی در چند محلهٔ شهر لندن تکرار شده؛ پناهجویانی که با یکدیگر ارتباطی ندارند.

 

محمد رضا (نام خانوادگی وی را نمی دانم) معروف به «ممد لش» یا «ممد کثیف» متولد استان مرکزی- شهر اراک است. گفته می شود وی به خاطر «جرمی سنگین؟» در ایران تحتِ تعقیب می باشد! محمد رضا، بعد از یک دوره فعالیت واردات و صادرات به خرید و فروش پول روی می آورد. عمده فعالیت وی شهر لندن است. وی از پناهجویان ردی ایرانی ست و اسم واقعی او بنا به گفته یکی از دوستان اش غلامرضا است. این فرد از اواسط ۲۰۱۰ میلادی در شهر لندن به کار مبادله پول بین دو کشور ایران و انگلستان مشغول بوده است.

عزیز، معروف به «کاک عزیز» متولد کردستان ایران است. عمده فعالیت پولی وی، برخی از شهرهای کردستان ایران و عراق است. این فرد «پول بازی» را از شهری کوچک نزدیک به لندن شروع کرد و به تازگی به پایتخت نقل مکان کرده است. عزیز، آدم لوطی مسلکی ست و برخلاف اغلب همقطاران اش در بریتانیا روابط فاسد سیاسی و اجتماعی ندارد.

«مسعود»، که مدعی ست در ایران در یکی از رشته های ورزشی آدم مطرحی بوده، سالها در لندن فعالیت ساختمانی می کرد. بهتر گفته باشم، کنتراکت کارهای ساختمانی با او بود و جمعی پناهجوی ایرانی برای وی بیگاری می کردند. او از سال ۲۰۱۱ به مبادلات پولی بین انگلستان و ایران روی آورده. وی در تمام مدت اقامت اش در این کشور روابط حسنه ای با افراد نزدیک به حکومت ایران داشته است. یکی دیگر از ویژگی های این آدم، اخلاق فاسد اوست. او زن باره است. به قول بچه های پناهجو، این آدم یقه خیلی از زنان پناهجو را به زور گرفته است.

 

گفتگو با «هاشم»؛ صراف غیرقانونی

* سلام. قیمت پوند [به تومان] چقدره؟

- سلام، شما؟

[اسم کوچک ام را می گویم و نام رابطی که شمارهٔ او را به من داده]

- چرا شماره ات در دستی ام نیفتاده؟

* با کارت تلفن زنگ می زنم.

- چقدر می خواهی بفرستی؟

* مگر فرق می کند؟

- زیر هزار تا دو هزار و هفتصد تومن، بالای هزار تا دو هزار و هشتصد و پنجاه تومن.

* صراف های دیگر قیمت شان از شما بیشتره.

- چقدر می خواهی بفرستی. تازه ما فقط با تهران کار می کنیم [...]

* من هم می خواهم به تهران پول بفرستم. اگر روی قیمت توافق کنیم، مزاحمت می شوم.

- چقدر می خواهی بفرستی؟

* سی هزار پوند[!!]

- واسه این مقدار دو هزار و نهصد تومن. پول تان «کش» [نقد] هست دیگر. چون ما با چک کار نمی کنیم [...]

* می توانم از بانک «کش» بگیرم. چه جوری این پول را به گیرنده در تهران تحویل می دهی؛ به حساب اش واریز می کنی؛ حواله اش می کنی، چه جوریه؟

- « کش» تحویل شان می دهیم در تهران. شما وقتی پول را دادی، یک شماره تلفن به ات می دهم که فردایش می توانند زنگ بزنند و پول را تحویل بگیرند.

* در قبال پول، رسید هم می دهی دیگر؟

- رسید مسید به کسی نمی دهیم. حرفی که می زنیم حجت است [...]

* برادر من سی هزار پوند بی زبان را همین طوری که به کسی نمی دهند. اگر رسید می دهی، قرار بگذاریم برای ملاقات.

ـ ما رسید به کسی نمی دهیم. اما چون پول ات بالاست، تا دو هزار و نهصد و پنجاه تومن «کامپرومایز» [سازش] می کنیم.

* کجا شما را می توانم ببینم؟

[از من راجع به شناختم از محله Wood Green؛ محله ای «خارجی نشین» در شمال لندن سوأل می کند و سپس آدرس قهوه خانه ای را می دهد. این محله را خیلی خوب می شناسم و آدرسی که می دهد را ناامن می دانم. به او پیشنهاد ملاقات در مکانی در مرکز شهر می دهم، که قبول نمی کند. از او وقت می خواهم روی پیشنهاد اش فکر کنم.]

 

گفتگو با «جمشید»؛ صراف غیرقانونی

* آقا جمشید؟ قیمت پوند را می خواستم بدانم؟

[همان داستان پیشین؛ سوأل راجع به دلیل نیفتادن شماره تلفن ام؛ چه کسی او را معرفی کرده و... به پرسش ها جواب می دهم]

- چقدر می خواهی بفرستی؟

* مگر محدودیتی برای فرستادن [پول] هست؛ سقف اش را می گویم؟

- محدودیتی نیست؛چقدر می خواهی بفرستی؟

* چون خانواده می خواهند خانه بخرند؛ حدود صدهزار پوند[!!]

- می فرستیم اش؛ مانعی ندارد.

* قیمت تان چقدر است؟

- نگران آن نباش، با هم کنار می آییم. هر قیمتی دادند، من ده تومن بیشتر می دهم [...]

* الان قیمت بازار سه هزار تومن هست [!]

- خالی نبند برادر من [...] الان قیمت [پوند] دو هزار و هشتصد و پنجاه تومنه [...]

* روی قیمت توافق می کنیم. چطوری پول را در تهران دریافت می کنند؟ شماره حساب باید بدهم یا چیزی دیگر می خواهی؟

- وقتی پول را تحویل دادی، شماره ای به ات می دهم که خانواده فردایش می توانند زنگ بزنند و وجه را نقدی بگیرند.

* کسی برای شان پول را می آورد، یا دفتری در تهران هست که باید بروند آنجا پول را تحویل بگیرند؟

- دفتر نیست. زنگ می زنند، پول را دم در تحویل شان می دهند.

* اگر روی قیمت به توافق رسیدیم، بابت پول رسید می دهی دیگر؟

- [...] گفتم که، هر چی دیگران گفتند، ده تومن بیشتر می دهم. راجع به رسید؛ از «رابط» بپرس. «رابط»می داند کار ما درسته و تمام مشتری ها راضی اند [...]

* برادر من یک قِران دو زار نیست که بخواهی رسید ندهی. تازه مشتری های دیگر که هیچوقت چنین پول قلمبه ای را [به ایران]نفرستاده اند؛ فرستاده اند؟

- از این بیشترش هم ما فرستادیم و مشکلی پیش نیامده [...]

...

[از او برای فکر کردن وقت می خواهم.]

 

از رده خارج شدن تلفن ها

گفتگوی تلفنی با صرافهای غیرمجاز راضی ام نمی کند. آنان باید اطلاعات بیشتری داشته باشند. درثانی در تماس حضوری راحت تر می شود غبارها را پاک کرد. تصمیم می گیرم با سه صراف غیرمجازی که تلفنی حرف زده ام، ملاقات حضوری داشته باشم. در فاصله روزهای یکشنبه چهارم مارس تا جمعه نهم مارس ۲۰۱۲ به شماره تلفن آنها در چند نوبت زنگ می زنم، اما کسی گوشی را برنمی دارد. احتمالاً شماره ها را باید از رده خارج کرده باشند و از شماره تلفن دیگری استفاده کنند. متأسفانه این فرصت می سوزد. دست به دامن رابط هایم می شوم و آنها نیز می گویند، صرافها راه تماس شان را بسته اند.

 

ملاقات با دو پناهجوی ایرانی «مالباخته»

عامداً منطقه Wood Green را برای ملاقات با دو پناهجوی ایرانی انتخاب می کنم. این دو پناهجو که به ترتیب پنج و شش سال در بریتانیا ساکن هستند، مدعی اند، پول شان را صراف های غیرمجاز ایرانی بالا کشیده اند.

انگشت اتهام یکی از آنها متوجه «هاشم» است. دیگری پای «مجتبی ف» به میان می آورد و حتا آدرس خانه او در تهران را با دستخط خودش در دفترم می نویسد. او قسم می خورد «پشتِ (مجتبی ف) به آقازاده ها گرم است وگرنه در روز روشن چطور می تواند پول مردم را بالا بکشد.»

بخش اعظم حرفهای این دو را باور می کنم، منتهی یک پای این ماجرا لنگ می زند. وقتی از هر دوی آنها سوأل می کنم، چطور در این وانفسا هر کدام ده هزار پوند به ایران فرستاده اند؛ این پول را چگونه و از چه راهی ظرف این مدت پس انداز کرده اند؟ سگرمه هاشان تو هم می رود و چهره بی روتوش شده خودشان را نشان می دهند. این دو که برای خودشان لات و لمپنی هستند، در مقابل لیلاج های دیگر لنگ انداخته اند و دست شان به جایی بند نیست.

واقعیتهایی از این دست در جامعه ایرانی مقیم انگلستان به وفور یافت می شود.

 

جمع بندی

نزدیک به دو ماه به تناوب «صراف ها و صرافی های ایرانی- مجاز و غیرمجاز- در بریتانیا» موضوع کاری من بوده. در این پیوند بخشی از گفتگوهای حضوری و تلفنی ام را به دلایل مختلف، از جمله مخالفت افراد ذینفع نتوانستم منتشر نمایم؛ از جمله چند گفتگو با صرافهای مجاز ایرانی. مایه «سیاسی»؟! نظرخواهی و پرسش ها حساسیت این عده را برانگیخته بود!

 

یافته های قابل دفاع ام

- آمار دقیقی از صرافی های مجاز ایرانی در لندن، انگلستان و بریتانیا موجود نمی باشد! حداقل هیچیک از صراف های مجاز ایرانی که با آنها گفتگو کردم، پاسخ قطعی ای به این پرسش نداده است.

- بخش اعظم فعالیت های واردات و صادرات مرتبط با ایران؛ نیز مبادلات پولی- مالی در ایران تحت کنترل و نظارت وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می باشد.

- برآورد تقریبی من از آمار صرافان غیرمجاز در بریتانیا حداقل دویست صرافی می باشد.

- برخی از صرافان غیرقانونی در بریتانیا ارتباطات نزدیکی با مراکز مذهبی رژیم ایران در لندن داشته اند.

- وضعیت اقامت بخشی از صرافان غیر مجاز ایرانی مشخص نیست و طیفی از آنان جزو پناهجویان ردّی هستند.

 

در خاتمه باید اعتراف کنم، با صرف انرژی بسیار، قادر نبودم، طرح و هدف اصلی ام را در پیوند با «صرافی های ایرانی» جامه عمل بپوشانم. بزرگترین حفره در این تلاش اجتماعی، عدم موفقیت ام در رابطه با شفاف ساختن پولشویی هایی که از «تهران» کارگردانی می شود و در انگلستان به مرحلهٔ اجرا گذاشته می شود، بوده است. همچنین نتوانستم بر نقش عوامل رژیم اسلامی در توزیع پولهای غیرقانونی در میان خواص در شهر لندن نوری بتابانم. هر چند که مصاحبه مفصلی در این زمینه انجام داده ام، ولی چون نتیجهٔ آن برای مصاحبه شونده گران آمده بود، به دلایل انسانی از انتشار آن خودداری کردم. مصاحبه شونده، که در حین گفتگو مجبور به بیان ناگفته هایی شده بود، سوگند یاد کرد، اگر مصاحبه را منتشر کنید، جان ام را به خطر می اندازید.

 

دستاورد

با همه کاستی های موجود در این مجموعه، به اطلاعات گرانبهایی دست یافتم که در طرح و برنامه ام نبود: ارتباطات مالی طیفی از ایرانیان نسل اول، و نیز بخشی از پناهجویان موج سوم با افراد و مراکزی در چند کشور آمریکای لاتین. این فعالیتهای مالی، شامل ارسال پول به کشورهای نیکاراگوئه، ونزوئلا، مکزیک و برزیل جهتِ خرید مستقلات و نیز سرمایه گذاریهای مالی در کشورهای مزبور بوده است.

به دلیل حضور گسترده مقامات نظامی و امنیتی رژیم ایران در کشورهای مزبور، در آینده سعی خواهم کرد این موضوع را در کار مستقلی مورد پیگیری قرار دهم

*    *    *

تاریخ انتشار: ۱۴ مارس ۲۰۱۲

منبع: www.goftogoo.net

منبع:پژواک ایران


*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]