PEZHVAKEIRAN.COM ۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی
 

۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی
مجید خوشدل

از من بر نمی آید که...(۱)

 

در یک شوک تاریخی، واقعیتی در مقابل مان قرار گرفت که با ژرف نگری، تأمل، گذشتن از بندهای گذشته، جان کندن و صادق بودن، می توانستیم برایش پاسخی پیدا کنیم: جامعه ای که عنصر ترس درجانش لانه کرده بود؛ جامعه ای که در تبعید کسالت بارش به جز چند استثناء تاریخی، حرکتهای اعتراضی اش دیگر از مرز چند ده نفر تجاوز نمی کرد، این جمعیت عظیم را از کجا آورده بود؟ اینان کیستند، از کجا آمده اند، چه می خواهند و دهها پرسش دیگر.

روزها و هفته ها به این جمعیت جوان می اندیشم و هر گاه فرصتی دست می دهد، از معترضین جوان می خواهم بودن و ماندن هر روزه شان در خیابانها را برای ام شرح دهند. اعتراف کنم، اغلب حرفها و استدلال ها به دلم نمی چسبد و گاهی خوره جان ام می شود. اما با واقعیت ها چه می توان کرد؛ وقتی اغلب شان حتا یاد و خاطره ای از«ما» ندارند و تو خود بهتر می دانی که کارنامه ات در سالهای تبعید خالی تر از خالی بوده است؟

کوه پرسش ها در پیوند با زلزله ای که ایران را تکان داده، در مقابل مان قرار گرفته بود. با این حال بسیارانی ساده ترین گزینه را انتخاب می کنند: خربزه خورده اند و حالا باید پای لرزش بنشینند! به همین سادگی فتوای سرکوب میلیونها نفر را از این سوی مرز صادر می کنند.

آخر زنان و مردان جوانی که سابقه فعالیت سیاسی شان، اغلب به یک سال هم قد نمی دهد، چرا اینچنین مورد بی مهری قرار گرفته شدند؟ به جای پذیرا شدن و شنیدن حرفهاشان، چرا آنان را به کام اژدها و به موضع گیری در مقابل خویش سوق دادیم. از چه می ترسیدیم؟ وحشت داشتیم که در مقابل حرفهای بی سر ته مان کرنش نکنند و به ابواب جمعی مان تبدیل نشوند؟ میخواستیم ماهیت ایران اسلامی سرمایه داری را از منظر تحلیل های مان بپذیرند، اما نمی پذیرفتند؟ اگر اینها پاسخ مان نیست، پس چرا جملگی شان را دو دستی تقدیم موسوی و کروبی و خاتمی کردیم؟ 

از یک منظر شاید مخالف خوانها درست می گویند: اغلب معترضین، در«انتخابات ۲۲ خرداد» شرکت کرده و به موسوی و کروبی رأی داده بودند. اما این «استدلال»، آیا اعتراف به واقعیت تلخی نیست که از خرداد ۷۶ روی میز ما باقی مانده است: رژیم اسلامی این پتانسیل را دارد که در درون خود اپوزسیون پرورش دهد و مردان و زنان جوان را به دور آن گرد آورد؟

اگر پاسخ مان به این پرسش به هر میزانی مثبت باشد، باید تکلیف خودمان را با تحلیل های بیست سال گذشته مان روشن کنیم.

*    *    *

زمان هر چه می گذرد، تغییر را در این جمعیت جوان می توان دید. بخشی از تغییرها حکایت از تقابل و ژرف تر شدن فاصله ها و تفاوتهای دیدگاهی نسل گذشته و نسل حاضر دارد. تغییرات بعدی، سر دادن شعارهای «ساختارشکنانه» و کنار رفتن تدریجی پوشش های صورت تظاهرکنندگان است. زنان در اینجا هم جلودارترند. دارند می گویند: بی خیال بازگشت به ایران. می مانیم و حق مان را می خواهیم. اما مرغ دوستان و رفقا هنوز یک پا دارد و آنان حرفهای خودشان را می زنند. خیلی که به حرف ات گوش کنند، یکی از همان اعلامیه هایی که ادبیات اش به شهریور بیست شانه می زند، را برمی دارند و در میان جمع تقسیم می کنند. به رفیق عزیزی می گویم: «اگر با این اعلامیه ها توانستید آدمی را به خود جلب کنید، باید در آن تشکیلات را گِل بگیرید.» منظورم را که متوجه نمی شود، می گویم: «اگر با این تحلیل ها کسی روی خوشی به شما نشان بدهد، حتم داشته باشید که کاغذ دیگری او را برعلیه شما می شوراند.» حالت صورت این دوست نشان می دهد که حرفم را نگرفته است.

 

واقعیتی است که در هشت ماه گذشته فرصتهای تاریخی یکی پس از دیگری برای آزادیخواهان عدالتجوی از بین رفته است (بی تردید کشورهای مختلف تجربه های متفاوتی از هم داشته اند). آنچه که بیش از هر چیز در اجتماعات ایرانی خارج کشور آزار دهنده تر است، پرت افتادن نسلی است که با ارتجاع و استبداد مذهبی در افتاد و از زندانها سربلند بیرون آمد، اما با اعمال خیره سرانه اش خود را آرام آرام از صحنه مبارزات کشور حذف کرده است.

آیا از خاکستر این نسل ققنوسی سر بلند خواهد کرد و حرف و حدیث تازه ای خواهد زد؟  

 

در پیوند با مراسم ۲۲ بهمن و نیز آگاه شدن از کم و کیف جریان موسوم به سبزها در شهر لندن،  با البرز فتحی به گفتگو می نشینم. البرز فتحی طیف کوچکی از فعالان سبز در لندن را نمایندگی می کند.

این گفتگوی حضوری بر روی نوار ضبط شده است.             

 

 

* البرز فتحی، خوش آمدی به این گفتگو. با معرفی مختصری از خودت می توانیم گفتگو را شروع کنیم.

- اول می خواهم از شما تشکر کنم که من را دعوت کردید به این گفتگو. من از فعالین جنبش دانشجویی در این کشور بودم و اساساً با سازمانهای چپ؛ به طور مشخص با یکی از جریانات چپ سرنگونی طلب فعالیت می کردم. تا این که مدتها قبل از آنها جدا شدم و الان به صورت فردی در میان جمعی از فعالین سیاسی مستقل فعالیت می کنم...

* در گرایشی از طیف سبزها در لندن؟

- بله. دو هفته بعد از انتخابات [ریاست جمهوری در ایران] خبردار شدم که در جلو سفارت رژیم [در لندن] تظاهرات هست. به این تظاهرات آمدم. اول از ترکیب آن خوش ام نیامد...

* چرا؟

- فکر می کردم که یک جریان مذهبی آن را می گرداند. ولی بعد از آنکه به حرف بچه ها گوش دادم و با آنها صحبت کردم، دیدم اغلب، بچه هایی عادی هستند. از آن موقع شروع کردم با آنها کار کردن.

* جمعی که در لندن به سبزها شهرت دارد، از گرایش های مختلفی هستند. شما با کدام گرایش فعالیت می کنی؟

- گرایش ها را نام ببرم؟

* هر طور مایلی به پرسش جواب بده.

- در سبزها همانطور که شما گفتی ، گرایش های مختلفی هست؛ از گرایشی که طرفدار موسوی و کروبی است که اساساً می خواهد در چارچوب نظام ج . اسلامی کار کند تا کسانی که مخالف نظام هستند، ولی فعلاً طرفداری از این حرکت را تاکتیکی می بینند، تا کسانی که مخالف نظام و خواهان سرنگونی رژیم هستند، اما برای حفظ اتحاد در کنار دیگر گرایش ها کار می کنند. و یا کسانی که خواهان انقلاب هستند.

* گرایشی که شما در این مجموعه خودت را با آن تعریف می کنی، چه درصدی را تشکیل می دهد؟

- به طور دقیق نمی توانم این را بگویم. چون متأسفانه کار علمی در این زمینه نکرده ایم. ولی می توانم بگویم، اکثر افرادی که من در این مدت با آنها صحبت کردم، مخالف رژیم ج . اسلامی هستند. اینکه چه درصدی از آنها خواهان انقلاب و زیر و رو شدن این نظام هستند، فکر کنم حداقلی را شامل شود.

* رابطه ی گرایش های مختلف در این طیف با هم چه طور بوده؛ از نقطه نظر تقسیم کار و همکاری جمعی؟

- در مجموع رابطه ی خوب و دوستانه ای بوده...

* اما برخوردهای تند و حتا فیزیکی هم بوده.

- درست است. متأسفانه جریانات معینی هستند که می خواهند با انحصارگری خط سازشکارانه و اصلاح طلبی را به کلّ جنبش غالب کنند که در نتیجه این درگیری ها را پیش آورده. این کار خیلی آگاهانه و عامدانه انجام شده. واقعیت این است که چون عده ای از مردم به قضایا متوّهم اند، تحت تأثیر این جریان فکری قرار می گیرند. اینها به خاطر روحیه ی انحصارگری، به گرایش های دیگر در جریان سبز اجازه عرض اندام نمی دهند.

* آرام- آرام به ۲۲ بهمن بپردازیم و برنامه هایی که برای این روز تدارک دیده اید. اما پیش از آن یک مقدمه: جریان موسوم به سبزها در لندن از ماه دوم حرکتهای اعتراضی شروع به کوچک شدن کرد تا حدی که اغلب حرکتهای اعتراضی اش در ماههای گذشته به زیر پنجاه نفر رسید. در این باره چه نظری داری؟

- ببینید، مردم که جلو سفارت جمع می شوند، می خواهند اعتراض شان را به ج . اسلامی بیان کنند. اما وقتی با انحصارگری روبرو می شوند، یا زمانی که با شعارهای معینی که خواست شان نیست روبرو می شوند، آنها دلزده می شوند. بعد، خیلی ها بدون اینکه چیزی بگویند، نمی آیند؛ یا با ابراز احساسات کردن و مخالفت شان را ابراز کردن، دیگر نمی آیند. این موضوع یکی از مسایلی بوده که ما رویش خیلی صحبت کرده ایم. بارها گفته ایم که گرایش های مختلف باید به رسمیت شناخته شوند تا حداقل شعارهایی که در ایران داده می شود، در اینجا هم منعکس شود. این موضوع باعث کم شدن جمعیت تظاهر کننده [در لندن] بوده.

* بنابراین به سیر نزولی شرکت کنندگان [تظاهرات در لندن] صحه می گذاری؟

- کاملاً!

* طرحی را در این مورد با شما در میان می گذارم: به گمان من مشکلات اساسی جریان سبز در لندن را می شود به دو عامل داخلی و خارجی تقسیم کرد. عامل داخلی؛ کم تجربگی اغلب بچه ها در فعالیت های سیاسی است، و نیز تلاش عده ای برای انحصاری کردن یک تفکر غالب در جمع (مثلاً تلاش برای حذفِ کسانی که شعارهای ساختارشکنانه می دهند)؛ تا همان معضل تاریخی ما ایرانیان: فرهنگ کار جمعی در جوامع استبدادی. آیا هیچ فکر کردی، چرا همان مشکلی که در نسل ما آن همه ضایعه به بار آورد، در این نسل هم به وضوح خودش را نشان داده است؟

- به هر صورت همه ما در یک نظام استبدادی پرورش پیدا کردیم و تمرین دموکراسی نداشتیم. تازه درک ما از دموکراسی در خیلی از مواقع از حرف فراتر نمی رود. وقتی همان حرفها را می خواهیم به عمل بگذاریم، باز به همان شیوه های یک جانبه نگری و استبدادی متوسل می شویم. به نظر من این دوره اخیر برای ما دوره آموزشی خوبی بوده...

* برای «ما»؟

- حداقل برای من و تعداد زیادی از بچه های سبز اینطور بوده. سعی کردیم به حرف هم گوش بدهیم، بدون اینکه فقط تقابل کنیم...

* در این کار موفق بودید؟

- تا حدودی، گاهی موفق بودیم.

* من را اصلاح کنید: با آن گرایشی که نسبت به موسوی و تا حدودی کروبی هیچ انتقادی را برنمی تابد، ظاهراً کسی نتوانسته به توافق های جدی برسد. آنها همچنان ساز خودشان را می زنند؟

- ببینید! بحثِ ما این بوده که ساختارهای دموکراتیک از پایین باید ساخته شوند. اما اینها این مسئله را با شیوه های مختلف وارونه کرده اند. با این حال باز ما با هم همکاری کردیم، ولی تأکید کردیم که این کار درستی نیست. اما مسئله ی اصلی که مانع پیشبرد کار ما بوده، نفوذ بخشی از جریان اکثریت و حزب توده در این جمع بوده. آنها عامدانه چه توسط عناصر شناخته شده و چه توسط اشخاص ناشناخته تر سعی کرده اند این همکاری ها شکل نگیرد...

* می گویی آنها خط معینی را به پیش می برند؟

- آن خطی را به پیش می برند که در چارچوب نظام ج . اسلامی است. هر بار ما سعی کردیم از پایین جریانی را شکل دهیم (که خیلی جاها تا نقطه شکل گیری پیش رفته) آنها آمدند و عامدانه همه چیز را به هم ریختند.

* یکی از عوامل خارجی ای که کمر جریان سبز در لندن را به دو نیم کرد، وقتی بود که «نمایندگانی» از جمع شما با نمایندگان احمدی نژاد در لندن مذاکره کردند. بعد از این ملاقات، بسته پیشنهادی یکی از مذاکره کنندگان، تقلیل روزهای تظاهرات در مقابل سفارت رژیم در لندن بود. این پیشنهاد، البته موافق ها و مخالفهایی داشت. نظرت را در این باره می شنوم.    

- والله این ماجرا را ما هم شنیدیم، ولی من هنوز مطمئن نیستم که اینها با نماینده احمدی نژاد ملاقات داشته اند یا...

* این حرف تان از آن حرفهاست. به دلایل قابل فهم من نمی توانم اسم کسی را در این گفتگو ذکر کنم، اما اسامی آنها برای من مشخص است.

- متوجه هستم. از همان اول که فعالیتهای ما جلو می رفت، و از زمانی که تیراندازی ها در ایران شروع شد و رژیم عملاً مردم را سرکوب کرد، این بحث به جمع آمد که ما نمی توانیم هر روز جلو سفارت بیاییم. که ما با این بحث مخالفت کردیم. بعد از این داستانی که گفتید، باز این بحث را آوردند و دوباره نتوانستند آن را جلو ببرند. اینجا بود که از طرق دیگر سنگ اندازی کردند...

* مسئله در این است که خیلی از بچه های جمع تان از ماجرای مذاکره و اغلب مسائلی که در جمع تان می گذرد، آگاهی کاملی ندارند.

- درست است. اما این آگاهی در بین بچه ها هست که جریاناتی مثل سازمان اکثریت دارند در این جمع کار می کنند. این جریان هیچوقت بندهایش را با رژیم قطع نکرده...

* از تلاش طیفی از سازمان اکثریت در خطّ دادن در جمع شما در لندن به خوبی آگاهم و در یکی- دو مقدمه ی گفتگو به آن اشاره کرده ام. اما موضوع مذاکره [با نمایندگان احمدی نژاد در لندن] ربطی به این سازمان نداشت و اتفاقاً یکی از گرایش های مذهبی تند و تیز آن را انجام داد.

- در این مورد مشخص من هم شنیده ام. اما این جریان همه جا سنگ اندازی کرده. مثلاً در آکسیونی که بر ضد سیاستهای روسیه راه اندازی شده بود، چون اینها بندهای تاریخی با این کشور دارند، به طرق مختلف با آن مخالفت کردند.

* برگردیم به ۲۲ بهمن امسال. قرائن نشان می دهد که بعد از یک دوره رخوت، بچه های سبز در لندن خودشان را به نوعی بازیافته اند. البته به عنوان یک ناظر هنوز همان منیّت ها و خط و خط کشی کردن ها را در آن می بینم. برای ۲۲ بهمن چه برنامه ای را تدارک دیده اید؟

- حرکت سبزها در لندن، از وقتی که مبارزات مردم در ایران رادیکال تر شد، به طور مشخص از اکتبر سال گذشته، شکاف و جدایی در بین شان افتاد. به طور مشخص در جلسات معینی این بحث شکل گرفت که از پایین باید تشکیلات دموکراتیک شکل بگیرد و شعارها باید در جلساتی که داریم پیشنهاد و مورد قبول اکثریت افراد باشد. عده ای که مخالف این موارد بودند (آنها متعلق به جریان اصلاح طلبی بودند) جدا شدند و شروع کردند به یارگیری کردن. بعد از مدت کوتاهی این کار باعث انشعاب شد. در نتیجه بچه هایی که در کل مخالف رژیم هستند را ایزوله کردند...

* طوری که حرکتهای اعتراضی عملاً به دو بخش تقسیم شده بود: عده ای که شعارهای «ساختارشکنانه» می دادند و عده دیگری که مخالف آن بودند.

- درست است، دقیقاً. این را هم بگویم که اغلب مردم عادی که به تظاهراتها می آمدند، به آن طرف کشیده می شدند. به هر حال این بخش موفق شد که قسمت اعظم مردم را با خودش داشته باشد. البته تا جایی که ما از افراد فعال این جمع شناخت داریم، بیشتر آنها با نظر ما موافق هستند و خواهان رفتن رژیم هستند. ولی همین بچه ها به خاطر اتحاد، نظرشان این است که نباید جدا بود.

* برای ۲۲ بهمن آیا جلسه ای داشته اید؟ (البته من اطلاعاتی در این باره دارم.)        

- من در جلسات هر دو طرف شرکت کرده ام. چون بحث من با طرفین این بوده که باید اتحاد داشت؛ هر چند اختلافها اساسی باشد. ولی به خاطر دفاع از مبارزات مردم ایران و مبارزه بر علیه رژیم باید با اتحاد جلو رفت. البته برای ایجاد اتحاد از هر دو طرف مخالفت است، به خصوص از طرف بچه های اصلاح طلب، که من فکر می کنم آنها به نوعی از طرف جریاناتی نظیر حزب توده و سازمان اکثریت تغدیه فکری می شوند...

* چطور این نظر را داری؟

- چون مخالفتها خیلی شدید است و جلو هر نوع اتحادی را گرفته اند...

* از ۲۲ بهمن پرسیده بودم.

- بله، به هر حال جلسه ها برای ۲۲ بهمن تا امروز جداگانه برگزار شده و این دو جریان نتوانسته اند با هم کنار بیایند.

* در مدتی که با سبزها فعالیت داری، آیا هیچوقت با بچه های چپ سرنگونی طلب و نیروهای سرنگونی طلب غیر چپ ارتباط داشتید؟

- بله!

* مفاد آن چه بوده و چه کردید؟

- چه به صورت فردی و چه برای شرکت در جلسات از آنهایی که خواهان تغییر اساسی در ایران اند، دعوت کرده ایم تا بتوانیم در کنار هم همکاری کنیم. یک سری صحبت هایی که داشتیم مثبت بوده و یک سری بی نتیجه...

* برای اینکه مبهم صحبت نکرده باشیم: با کدام افراد یا جریانهای سیاسی تماس گرفتید که پاسخ آنها به همکاری منفی یا مثبت بود؟

- بچه ها از جمع «هوپی» [جناح مترقی کمپین ضد جنگ در بریتانیا] دعوت کردند که نماینده آنها آمد و صحبتهایی با هم داشتیم. آنها تمایل به همکاری نشان دادند...

* این جمع که اغلب شان از رفقای انگلیسی هستند.

- درست است. از جریان دیگری هم دعوت کرده بودند که الان اسم اش را به خاطر نمی آورم...

* جریانی ایرانی؟

- بله، ایرانی بودند.

* با جریانهای سیاسی مرسوم؛ با آنهایی که قبلاً همکاری داشتی، آیا تماسی گرفتید؟

-  اغلب جریانات سیاسی جریان سبز را جریانی ارتجاعی خوانده اند و ما را هم در خدمت رژیم ج . اسلامی قلمداد کرده اند. بنابراین با اینکه با آنها سلام و علیکی داریم، اما از آنها دعوتی برای همکاری نکردیم، چون می دانیم به جایی نمی رسیم.

* یعنی فکر می کردید اگر از آنها دعوت کنید، به نوعی وقت تلف کردن است؟

- دقیقاً!

* همانطور که گفتی، جریان سبزها در لندن دو تکه است؛ شاید چند تکه. در جمع خودتان تدارکاتی که برای ۲۲ بهمن داشتید، چه بوده؟

- تمرکزمان اساساً روی تبلیغات بوده؛ به طور مشخص تهیه پلاکاردهایی برای ۲۲ بهمن، که مبارزات مردم ایران را انعکاس بدهد. بعد، تهیه و توزیع شعارهایی که مردم در ایران می دهند؛ آنهایی که برای تکامل مبارزات مردم است. اتفاقاً یکی از اختلافات روی همین موضوع بوده...

* انتخاب شعارها؟

- انتخاب شعارها. بخشی از بچه ها کمتر شعارهای رادیکال می دهند یا به اجبار می دهند. مثلاً وقتی در تظاهرات بخشی از بچه ها شعارهای رادیکال می دادند، آنها یا صدای موسیقی را بلند می کردند و یا شعارهای خودشان را می دادند تا شعارهای ما انعکاس پیدا نکند.

همانطور که گفتم، بچه های آن جناح؛ که جریان غالب رهبری شان اصلاح طلبی است، در یکی از جلسات شان ما را دعوت کردند و ما رفتیم و صحبت کردیم. بعد از آن جلسه، فکر می کنم آنها تشخیص دادند که در جلسات بعدی ما را دعوت نکنند. البته آنها هم در تدارک این روز هستند. 

* فکر می کنید چند نفر را شما بتوانید برای روز ۲۲ بهمن بیاورید؟

- فکر می کنم حدود بیست نفر را. ولی بچه هایی که قبلاً با ما همکاری داشتند و به خاطر اختلافها دیگر نمی آیند، اگر بیایند، سعی می کنند هر دو جا بایستند.

* برای این روز [۲۲ بهمن] فکر می کنی شاهد یک جمعیت هزار نفره در جلو سفارت باشیم؟

- فکر می کنم.

* در این هفت- هشت ماه گذشته در جمع سبزها به هر حال تجربه هایی داشتی. مثبت ترین تجربه ات کدام بوده؟

- فکر می کنم مثبت ترین تجربه من این بوده که مبارزات مردم ایران باعث شد که بسیاری از افراد با عقاید مختلف؛ از اقشار و طبقات مختلف؛ خصوصاً جوانها دور هم جمع شوند، با هم آشنا شوند و متحدانه برای یک هدف عالی حرکت کنند.

* و منفی ترین تجربه ات؟

- منفی ترین تجربه (مکث)... فکر می کنم ما باز هم بعد از تجربه غنی انقلاب ۵۷ بدون مردم ماندیم و عملاً فرمان حرکت را تا حدی اصلاح طلب ها به دست گرفتند.

* چیزی که می گویی، اگر درست باشد، آیا فکر نمی کنی این میوه ی همان زمینی است که بذرش را خودمان پاشیدیم؟

- دقیقاً! من با این بحث موافق ام. متأسفانه فکر می کنم، این موج عظیمی که حرکت کرده و ممکن است رژیم را از جا بکند، هنوز آن تفکر را تکان نداده. این موضوع واقعاً برای من جای تعجب است.

* البرز فتحی عزیز دوباره از شرکت ات در این گفتگو تشکر می کنم.

- قربان شما.

*    *    *

تاریخ انجام مصاحبه: ۳ فوریه ۲۰۱۰

تاریخ انتشار مصاحبه: ۸ فوریه ۲۰۱۰

*    *    *

 

(۱) - از من بر نمی آید که آرزوها و اعتقادهایم را به جای واقعیت ها بنشانم. این کار چقدر راحت و احمقانه است. سناریو سازیهای مصلحتی و تحلیل های آبکی- با نیت خوب حتا- تن آسایی است و رخوت فکری می آورد. این کار عوام فریبی است و عنصر صداقت و اعتماد را در جامعه خشک می کند.

گروهی از دوستان و رفقا هربار بعد از گفتگوها گلایه کنان برای ام می نویسند: دوران خطیری ست و باید جبهه متحد ضد رژیمی- ضد امپریالیستی را تقویت کرد... یعنی بی خیالِ خیابان گردی و گیر دادن و پرسش کردن! و من هر بار از آنان پرسیده ام: کدام«جبهه» را می گوئید؟ آدرس اش کجاست و این جبهه کجا جمع می شود و چه تعدادی را شامل می شود؟

برای برخی از آنها نوشته ام: تمام سالهای تبعید، دوران خطیری بوده رفقا! زمانه ی اخیر تنها مزید بر علت شده است. این شما هستید که باید از خر شیطان پیاده شوید و به تبعات اعمال تان فکر کنید. یادتان هست به هر جمعی که رفتید، با همین استدلالها آن را به جمعهای کوچک و کوچکتر تقسیم کردید تا این که نطفه اش را خشکاندید؟ یادتان هست این کارها را به حساب مردم (بخوانید قشر و طبقه) گذاشتید و در خلوت تان آنان را به صفت های خودتان آراسته کردید؟ شما تشکیلاتهای واقعاً موجود را منهدم کردید و در عوض راه براه تشکیلات کاغذی کارگری و دانشجوئی و... در خارج کشور درست کردید. یادتان هست همین پارسال نوید دادید «شبح لنین در فضای ایران دیده شده»؟ یادتان هست در اوج مبارزات مردم ایران کمر تشکیلاتی را شکستید و خم به ابرو نیاوردید؟ بیش از بیست سال این کارها را کردید و جامعه ای را به سخره گرفتید، برایش نسخه پیچیدید و خودتان را آن بالا بالاها نشاندید و حالا دم از جبهه کذا می زنید؟

برای شان نوشتم: از ذخیره ذهن برداشت نکنید. دنیای واقعی بیرون است رفقا؛ دنیایی اغلب زشت و پلشت و آزاردهنده. در سالهای گذشته کجا بوده اید شما؟ کاری که شما و دوستان تان کرده اید، معرکه گیری یک مشت مرشد و رمّال و کدخدا و آدم فاسد را در جامعه توجیه کرده است.

اگر فقط یک بار، فقط یک بار برای هواخوری از اطاق تان خارج می شدید، می دیدید که چقدر در اشتباه هستید و چه ها که نکرده اید.

شما هنوز نمی دانید که«کودن» ترین آدمهای دنیا اگر یک متن کوتاه را به جای دو بار خواندن، ده بار می خواندند، آن را از بَر می کردند؟ چه می گوئید شما؟

به میان «مردم» بروید- کار ساده ای نیست، می دانم- و با جامعه آشنا شوید. تجربه کسب کنید و اطلاع رسانی کنید. با این کارتان به تحقق همه ی چیزهای خوب و زیبا که سالهاست از آن دور افتاده اید، کمک می کنید.

 

برای برخی دیگر نوشتم: ای کاش می شد«جنبش مردم ایران» را حتا از منظر تجربه ی هفته گذشته به دایره پرسش و پاسخ و اندیشه ریخت. نمی شود رفقا، باور کنید! در این جامعه توازن قوا هر آن در حال تغییر و تحول است.  

ای کاش می شد با بهره وری از «دانش سیاسی!؟» زاغ دنیا را چوب زد و خود را راضی کرد که امروز هم وظیفه مان را انجام دادیم. ای کاش (اتفاقاً با نیّت خیر) می شد هر دو هفته یکبار تیتر می زدیم: «پیش به سوی ایجاد...»، و یا با خام اندیشی از راههای برون رفت جنبش از بحران و... دم می زدیم. این اعمال «خیرخواهانه»؟! نه تنها کوچکترین باری از دوش زحمتکشان و آزادیخواهان کشورمان برنداشته، مصیبت هاشان را تصاعدی افزایش داده است. می پرسید چرا؟ برای اینکه به آنها بیست سال است آدرس اشتباه داده ایم.

اصلاً می دانید رفقا؟ در این شهر بی صاحب، اگر حسن بی نوا توانست با جان کندن هایش نظر مساعدِ تعداد قابل قبولی از شما را برای شرکت در تظاهرات ۲۲ بهمن جلب نماید؛ یعنی شما توانستید فقط دو ساعت همدیگر را در یک جا تحمل کنید، آنوقت می شود انتظار معجزه و تغییر در این جامعه را داشت.    
 
*    *    *
 

 

منبع:پژواک ایران


*اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران گفتگو با «سیروس بهنام»  [2013 Oct] 
*انتقاد به «خود» مان نیز!؟ گفتگو با کریم قصیم  [2013 Sep] 
* به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!  [2013 Jul] 
*استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده گفتگو با ناصر مهاجر (مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود) [2013 Jun] 
*کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی (در حاشیه کمپین «قتل عام 1۹88») [2013 Jun] 
*رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما» (در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران) [2013 May] 
*جبهه واحد«چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی، گفتگو با مازیار رازی  [2013 May] 
*«تعهد» یا «تخصص»؟- در حاشیه همایش دو روزه لندن- گفتگو با حسن زادگان  [2013 Apr] 
*انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی- گفتگو با بهروز پرتو  [2013 Apr] 
*بحران هویت- گفتگو با تقی روزبه  [2013 Mar] 
*چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟ گفتگو با کوروش عرفانی [2013 Feb] 
*موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2) / گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Feb] 
*موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1) /گفتگو با عباس (رضا) منصوران  [2013 Jan] 
*انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی / گفت‌وگو با فاتح شیخ   [2013 Jan] 
*بهارانه با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار [2012 Dec] 
*مصاحبه های سایت «گفت و گو» و رسانه‌های ایرانی و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده [2012 Dec] 
*بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟! (در حاشیه نشست پراگ) گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Dec] 
*اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر  [2012 Nov] 
*ایران تریبونال؛ دادگاه دوم گفتگو با ایرج مصداقی  [2012 Oct] 
*لیبی، سوریه... ایران (۲)/ گفتگو با مصطفی صابر   [2012 Sep] 
*لیبی، سوریه... ایران؟/ گفتگو با سیاوش دانشور  [2012 Aug] 
*مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی؛ گفتگو با مسعود افتخاری  [2012 Jul] 
*(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند) گفتگو با رویا رضائی جهرمی  [2012 Jul] 
*ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها گفتگو با اردوان زیبرم  [2012 Jul] 
*رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور؛ گفتگو با رضا مرزبان  [2012 Jun] 
*مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح گفتگو با ناصر مهاجر  [2012 Jun] 
*کارگران ایران و حکومت اسلامی؛ گفتگو با مهدی کوهستانی   [2012 May] 
*سه زن، گفتگو با سه زن پناهنده ایرانی  [2012 Apr] 
*بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی  گفتگو با مسعود افتخاری [2012 Mar] 
* صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا   [2012 Mar] 
*اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟ گفتگو با تقی روزبه  [2012 Mar] 
*پوشه های خاک خورده(۵) مافیای سیگار و تنباکو  [2012 Feb] 
*«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی؛ گفتگو با مسعود نقره کار  [2012 Feb] 
*حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت؛ گفتگو با حسین باقرزاده  [2012 Feb] 
*پوشه های خاک خورده(۳)  تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۲) پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران [2012 Jan] 
*پوشه های خاک خورده(۱) کالای تن- ویزای سفر به ایران [2012 Jan] 
*زندان بود؛ جهنم بود بخدا ، ازدواج برای گرفتن اقامت  [2011 Sep] 
*گفتکو با کوروش عرفانی، فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی...(بخش دوم)  [2011 Sep] 
*فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد- گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Sep] 
*حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی، گفتگو با کوروش عرفانی  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۳) گفتگو با «زهره» و «آتوسا»  [2011 Aug] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران(۲) گفتگو با مهدی فتاپور  [2011 Jul] 
*چرا حکومت اسلامی در ایران؟ گفتگو با علی دروازه غاری  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲) گفتگو با محمود خادمی  [2011 Jul] 
*رخنه، نفوذ، جاسوسی گفتگو با حیدر جهانگیری  [2011 Jun] 
*... و چه نباید می کردیم- گفت و گو با ایوب رحمانی  [2011 Jun] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر) گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲) سه گفتگوی کوتاه شده  [2011 May] 
*پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)، گفتگو با سعید آرمان  [2011 May] 
*حقوق بشر، گفتگو با احمد باطبی  [2011 May] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفت‌وگو با کوروش عرفانی  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با عباس منصوران  [2011 Mar] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟، «پنج گفتگوی کوتاه شده»   [2011 Feb] 
*سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ گفتگو با رحمان حسین زاده  [2011 Feb] 
*سرنگونی... چگونه؟، گفتگو با اسماعیل نوری علا  [2011 Jan] 
*ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Dec] 
*ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Dec] 
*اغتشاش رسانه‌ای گفتگو با ناصر کاخساز  [2010 Nov] 
*کاسه ها زیر نیم کاسه است گفتگو با م . ایل بیگی  [2010 Nov] 
*حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها, گفتگو با حسن حسام  [2010 Oct] 
*تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳) انتشار چهار گفتگوی کوتاه [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)  تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش [2010 Sep] 
*تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور- گفتگو با حمید نوذری  [2010 Aug] 
*عملیات انتحاری، گفتگو با کوروش طاهری  [2010 Aug] 
*هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)، گفتگو با مینا انتظاری  [2010 Jul] 
*سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد، گفتگو با مسعود افتخاری  [2010 Jun] 
*کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران، گفتگو با ایوب رحمانی  [2010 May] 
*تریبیونال بین المللی : گفتگو با لیلا قلعه بانی  [2010 May] 
*سرکوب شان کنید! گفتگو با حمید تقوایی  [2010 Apr] 
*ما گوش شنوا نداشتیم، گفتگو با الهه پناهی  [2010 Apr] 
*خودکشی...، گفتگو با علی فرمانده  [2010 Apr] 
*تو مثل«ما» مباش!، گفتگو با کوروش عرفانی  [2010 Mar] 
*«تحلیل» تان چیست؟!، گفتگو با ایرج مصداقی  [2010 Mar] 
*شما را چه می‌شود؟ گفتگو با فرهنگ قاسمی  [2010 Feb] 
*چه چیزی را نمی دانستیم؟  با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی [2010 Feb] 
*۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر; گفتگو با البرز فتحی  [2010 Feb] 
*بیست و دوم بهمن امسال گفتگو با محمد امینی  [2010 Feb] 
*تروریست؟! گفتگو با کوروش مدرسی   [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴) گفتگو با مسعود نقره کار  [2010 Jan] 
*چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۳), گفتگو با رضا منصوران  [2009 Dec] 
*چرا «جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۲), گفتگو با علی اشرافی  [2009 Dec] 
*چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟ گفتگو با رامین کامران  [2009 Nov] 
*سایه های همراه، (به بهانه انتشار سایه های همراه) گفتگو با حسن فخّاری  [2009 Oct] 
*آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی، گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی  [2009 Sep] 
*گردهمایی هانوفر, گفتگو با مژده ارسی  [2009 Sep] 
*گپ و گفت دو همکار, گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)  [2009 Sep] 
*«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۷) (حلقه مفقوده) گفتگو با«سودابه» و «حسن زنده دل»  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۶),(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری), گفتگو با سودابه اردوان  [2009 Aug] 
*«انتخابات»، مردم...(۵) گفتگو با تقی روزبه  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۴); گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۳) گفتگو با سیاوش عبقری  [2009 Jul] 
*«انتخابات»، مردم...(۲) گفتگو با حسین باقرزاده  [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم... / گفت‌وگو با حسین باقرزاده (۲)  گفتگو با حسین باقرزاده [2009 Jun] 
*«انتخابات»، مردم...؟! گفتگو با فاتح شیخ  و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی [2009 Jun] 
*پناهجويان موج سوم، گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)  [2009 May] 
*رسانه؛ به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»  [2009 Apr] 
*گردهمایی هانوفر...؛ گفتگو با محمود خلیلی  [2009 Apr] 
*سی سال گذشت; گفت‌وگو با یاسمین میظر  [2009 Mar] 
*مسیح پاسخ همه چیز را داده! گفت‌وگو با«مریم»  [2009 Mar] 
*«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»؛گفت‌و گو با بهروز سورن  [2009 Feb] 
*تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران; گفت‌وگو با ناصر مهاجر  [2009 Feb] 
*همسران جان‌باختگان...گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری  [2009 Jan] 
*من کماکان «گفت‌وگو» میکنم! (و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم) [2009 Jan] 
*مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها، گفتگو با منیره برادران  [2008 Dec] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی [2008 Sep] 
*سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق گفتگو با بیژن نیابتی  [2008 Sep] 
*اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم گفتگو با زنی آواره  [2008 Sep] 
*صدای من هم شکست  گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی  [2008 Aug] 
*بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو  گفتگو با شکوفه‌ منتظری [2008 Jul] 
*«مادران خاوران»; گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری گفتگو با ناصر مهاجر [2008 Jul] 
*«شب از ستارگان روشن است» گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد [2008 Jun] 
*به بهانۀ قمر... گفتگو با گیسو شاکری [2008 Jun] 
*دوزخ روی زمین- گفتگوی مجید خوشدل با ایرج مصداقی  [2008 Jun] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی  [2008 Apr] 
*سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر  گفتگو با ستار لقایی [2008 Apr] 
*بهارانه؛ پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی  [2008 Mar] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)  گفتگو با حسن فخاری [2008 Feb] 
*ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)  [2008 Feb] 
*«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله  گفتگو با رضا (عباس) منصوران [2008 Jan] 
*کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟ گفتگو با تراب ثالث [2008 Jan] 
*میکونوس گفتگو با جمشید گلمکانی (تهیه کننده و کارگردان فیلم)* [2007 Dec] 
*«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟ گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا) [2007 Dec] 
*چه خبر از کردستان؟ گفتگو با رحمت فاتحی [2007 Nov]