شوالیه های دروغین ِ ایرانی نما
پ. مهرکوهی
اگر یاری همدل و همراه می یافتم به این ترکتازی ی تازی و ترک پایان می دادم و به ایرانی هویت پاک او را بر می گرداندم. حسن صب
گفته اند آن کس که به همسر ِخود کَلَک می زند خیانتکار، کسی که به دوست ِ خود دروغ می گوید فریبکار، و آن کس که به همه ی مردم دروغ می گوید سیاستمدار است. اگر چه دروغ زشت و نکوهیده است ولی در جامعه های جهان سوومی که خرد سیاسی نام شهری است در هیچستان، توده های خرافه پرست ات به دروغگویی ی سیاست بازان و دین فروشان چنان خوگر شده اند که دریچه ای به روی روشنایی باز نیست. گویی دیگر نه تنها دین، که سیاست هم افیون توده ها شده است. هیچ چیز حساب و کتاب ندارد. هر کس گشاده دست تر دروازه های بهشت ِ دورغین این و آن جهانی را در حرف به روی مردم باز کند زودتر بازار اش سکه می شود. در دوره ی هشت ساله ی سیاه احمدی نژاد کشور ما به مرز ورشکستگی کامل رسیده است و این در حالی است که کشور ما شش سد میلیارد دلار در این دوره در آمد نفتی داشته است. رقم چنان افسانه ای است که دهان رفسنجانی را در سرانه ی پیری به آب انداخته است. رقم درآمد در دوران ِ خاتمی یکسد و پنجاه میلیارد دلار و در سراسر دوران پهلوی ها کمتر از هشتاد میلیارد دلار بوده است. پس با یک حساب ساده می توان دریافت که در دوره ی احمدی نژاد قیمت ها نمی بایست چنان کمانه می کرد. ارزش پول ایران نمی باید چنین هیچ می شد. باید امکان برای کارزایی پدید می آمد و کارزایی انجام می گرفت، که نگرفت. در این هشت سال سر مردم را تنها با شعار گرم کردند و واقعیت این است که بخش بزرگی از مردم به شعارها و وعده های توخالی دلخوش کردند و کسی نپرسید کو آماری که نشان دهد با این همه درآمد ارزی چه کرده اید؟ اگر چه همگان این دوران سیاه احمدی نژاد را با خون و گوشت و پوست و استخوان خویش احساس کرده انده، باز هم کم نیستند شمار مردمانی که به دروغگویی های دار و دسته ی او دلخوش اند. اگر این نبود، آمدن و نیامدن سایه ی احمدی نژاد نباید چنین نگرها را به خود می کشید و مردم از خود می پرسیدند مگر احمدی نژاد چه کار نیکویی انجام داد که اکنون بشود به کسی که سایه ی او است دل بست؟
نویسنده ی ایتالیایی، لئوناردو شیاشیا، نخستین کسی بود که در باره ی مافیای ایتالیا و هم دستی ی سیاست گران ِ بزه کار ِ ایتالیایی با مافیا رمان نوشت. او در باره ی چیزهایی نوشت که بسیار کسان از آن ها آگاه بودند ولی کسی دلیری ی لب گشودن در باره ی آن ها را نداشت. ولی فاش گویی های شیاشیا را مردم ِ ایتالیا خوش نمی داشتند و کتاب های او در آن زمان خواننده گان زیادی نیافت. شیاشیا در لا به لای نوشته هایش مشت قدرت سیاسی را که دست در دست مافیا داشت باز می نمود ولی مردم ایتالیا را گوش شنوایی نبود تا بشنوند و یا به آینده ی خویش کمی بیشتر بیاندشند. آنان با فرصت دادن به سیاست بازان مافیایی بسیاری از فرصت های تاریخی ی کشور خویش را تباه کردند. ما ایرانیان هم در تاریخ هزار و چهار سد (صد) ساله ی پس از اسلام به دروغگویان در قدرت کم دل نبسته بوده ایم. ما با دادن فرصت های دوباره و چند باره به آنان که نشاط خود را در ویرانی ی این کشور می دیده اند فرصت های کشور را سوزانیده ایم.
حسن صباح آرزوی بازگردانیدن ایران به شکوه و بزرگی ی ایران پیش از تازیان بود و در این راه هم با خلیفه های تازی و هم با فرمانگران سلجوقی در افتاد. ولی بدبختی ی حسن صباح آن بود که در آن زمان هم بیشتر مردم به خوی های زشتی گرفتار شده بودند که امروزه از آن به نام ساندیس خوری یاد می کنیم. آن روز مردم ایران حسن صباح را تنها نهادند و بر او دشمنی ها کردند و کمتر کسی یافت می شد که به یاوه های خلیفه های عباسی در باره ی او می بافتند باور نکند. خلیفه او را آدمی خونخوار و ستمکار معرفی مینمود. روزگار را باش! خلیفه ای که در خونخواری هیچ فروگزاری نکرد به دشمنان ِ ستم انگ خونخواری می زد! آن خلیفه ی تازی در بغداد برای بر تخت ماندن دروغ می بافت، ولی چرا آن ایرانی در ری و دیگر شهرهای ایران یک ایرانی ی ستم ستیز را به یک بیگانه ی ستمگر می فروخت؟
به ایران چو گردد عرب چیره دست،
شود بی بها مرد یزدان پرست،
برنجد کسی، دیگری برخورد،
به داد و به بخشش کسی ننگرد،
ز پیمان بگردند و از راستی،
گرامی شود کژی و کاستی
منبع:پژواک ایران