با این اقتدار اسلام که شما دارید، بدبخت تر شدیم، آقا!
پ. مهرکوهی
منبع:پژواک ایران
با این اقتدار اسلام که شما دارید، بدبخت تر شدیم، آقا!
دلمان را خوش کرده بودیم که تحریم ها برداشته می شوند و آن یکسد میلیارد دلاری که تا کنون از چنگال سندیکای اسلامی ی دزدان به دور مانده بوده است به خزانه ی کشور بر می گردد. شاید، اگر و شاید! دور خود می چرخیدیم و با خودمان گپ می زدیم و برای دلخوشکنک خودمان حساب هایی می کردیم که نگو. بر پایه ی یک آزموده ی سی و هفت ساله و با یک حساب سر انگشتی برآورد می کردیم: از آن پول، پنجاه میلیارد دلارش به جیب برادران قاچاقچی می رود. بیست میلیارد دلار به جیب خدمتگذارانی که درقالب "دولت محترم دسته کلید" به مردم خدمت می کنند، خواهد رفت. ده میلیارد سهم نمایندگان محترم مجلس خواهد شد. ده میلیارد دلار سهم مصباح یزدی، آیت الله امپراتور شکر و ..... و ، نوری ی همدانی و دیگر آقایان ریز و درشت و شریکان و کوچک و بزرگ ایشان می شود. پس از آن پنج میلیارد دلار را هم باید برای هزینه ی گردش ها و تفریح های سالم اسلامی ی آقازاده ها در بهترین ساحل های دریاها در آمریکا و اروپا کنار گذاشت که بروند حال کنند و آنچه بر دیگران حرام کرده اند، همچون همیشه، بر خود حلال بدارند. باده سر کشند و با پایکوبی و رقص در بهترین دیسکوهای غرب کافر و ملعون درفش اسلام عزیز را بکوبند. از سر احتیاط، چهار میلیارد دلار هم را به
حساب هزینه ی خرید چماق های ساخت چین در نظر گرفتیم. به هر رو این چماق ها باید در آینده ای نه چندان دور بر سر مردم ایران شکسته شوند.
با همان حساب سر انگشتی، گمان می کردیم سرانجام باید یک میلیارد دلار ته داستان بماند. با خودمان می گفتیم اگر خرده عدالتی در نهادشان خانه داشته باشد و اگر خرده خردی داشته باشند و آن یک میلیارد دلار باقی مانده را به بهانه ای ملاخور نکنند، شاید بشود با آن چندین کیلومتر راه آهن ساخت و چند بشکه ی آب در دریاچه ی ارومیه خالی کرد تا پیش از مرگ چند چکه آب نوشیده باشد و دریاچه ی ناکام و ناامید، تشنه لب از جهان نرود. در خیال به آن پول ته کاسه مانده چنان دل خوش کرده بودیم که نگو. دلمان می خواست مقداری از آن پول را هزینه ی ساختن دبستان در شماری از روستاهای دور افتاده کنیم. یا اینکه برای چند سد تن از بچه های کار و رنج یکی یک جفت کفش دست و پا کرده و در کنار آن پوشاک تیم ملی فوتبالمان را رو براه سازیم. فراموش نشود تیم ملی کشور نازنین جیبوتی، که ما برای آنان یک ساختمان مجلس شاهانه ساختیم، مشکل لباس ندارد. گمان کنم برای همین بی نیازی هاشان بود که پس از پایان کار آن خوش خدمتی ی ما و تحویل گرفتن مجلشان یک بیلاخ برادرانه ی اسلامی به نشانه ی سپاسگزاری حواله مان کردند و گفتند:"بروید گم شوید، شما تروریستید!".
بگذریم. همچنین دلمان می خواست کمی از آن یک میلیارد را هزینه ی رسیدگی به وضع سالمندان کشور نماییم. آرزوهامان فراوان، ولی دریغ که دادگاهی در آمریکا همه ی خواب های ما را به هم زد و جهان کودکانه ی ما را چنان در هم کویید که گفتن ندارد.
گویی ما همیشه و همه جا محکومیم تا همان "هیچ" معروف جایگزین رویاهایمان شود. گمان نکنید که ما در رویاهامان چنین و چنان می کنیم و کاوه وار وارد میدان می شویم تا سینه ی نا بکردار سپهر را چاک داده و حق خویش بستانیم. نه، از این خبر ها نیست. ما خیلی هنر کنیم در رویاهامان آرزوی رفتن این جناح و آمدن جناح رقیب را می فرماییم. تا فصل و فرگردی دیگر، بازی از نو و از این سر به آن سر شدنی دیگر. همین. رویاهای ما گاه و بیگاه ما را به تکاپو وا می دارند تا هر از چند گاهی در پای صندوق های رأی به شادمانگی ی این یا آن جناح رژیم به رقص در آییم. رویاهای ما بال پرواز را از دست داده اند و از این بیشتر نمی توانیم و به این که داریم خرسندیم. ولی دریغ با این وضع تازه ای که به پا شده، از این پس گویا حق خواب دیدن را هم نداریم.
داستان چنین است: دادگاهی در آمریکا، ایران را به پرداخت پنجاه میلیارد دلار برای زیان های یازده سپتامبر محکوم کرده است. البته روزنامه های سرزمین اسلامزده ی ما می گویند تنها بیست و یکی دو میلیارد دلار باید خسارت بدهیم. این دروغ می گویند که ملت همیشه آماده به رأی دادن یکباره سنگ کوب نکنند.
آخر ای آمریکایی های شیطان رجیم! انصافتان کجاست؟ این چه رسمی است که تروریست مظلوم شیعه باید جور تروریست سنی را هم بکشد؟ تازه از همه ی این ها به کنار، چرا یک ملتی که نه سر پیاز است و نه ته پیاز، باید خسارت پرداز خرده حساب هایی شود که روحش هم از آن بی خبر بوده و است؟
آهای مردم!، راستی هیچ دادگاه آمریکایی دل دارد که عربستان را برای یازده سپتامبر محکوم کرده و ناچار به پرداخت یک ریال بی ارزش ایرانی تاوان کند؟
آهای آقای فیلد مارشال دکتر پرفسور محسن رضایی!، آهای آقای فیلد مارشال دکتر پرفسور آکادمیسین رحیم صفوی!، آهای آقای سوپر فیلد مارشال دکتر پرفسور استراتژیسین سردار نقدی! آهای آقایان دلواپسان متوهم! یک کاری بکنید، یک تیزی، یک تیغ موکت بری، یک چیزی به جایی از این آمریکایی ها بکشید. بروید در آن ینگه دنیا چند لیتر اسید بیاشید به سر و چهره ی چند تا آدم که این آمریکایی ها کمی بترسند و دست از سرما بردارند. هی هر شب می آیید توی قارقارک سیمای سرافراز، و هی آمریکا را لِنگ می کنید. هی می گویید می زنیم، می زنیم. آیا از صدقه ی قدرت چنین و چنانی شماست که دارایی های مردم ایران شده مانند حلوای در مسجد؟ شما هی خط و نشان می کشید، ولی هر کس دوست داشت می آید دستی در این دیس حلوا می کند و فاتحه هم نمی فرستد. شما که هر روز برای نشان دادن اقتدار اسلام عزیز موشکی، ترقه ای، فشفشه ای در می کنید تا آمریکا را تحریک کرده و تحریم ها برداشته نشوند، بفرمایید بالا کشیدن دارایی های مردم ایران به دست دادگاه های آمریکایی نشانه ی اقتدار اسلام است؟ اگر همین روزها دادگاهی در جیبوتی هم ما را به چند میلیارد دلار زیان وارده برای دیرکرد در ساخت آن ساختمان پیشکشی محکوم کرد چه خاکی بر سرمان کنیم؟
آهای، آقای آمریکا!، فدات شم. آقا ما عملی هستیم، نوکرتم. آقا ما معتادیم. مععععععععععتتتتتتاد!، آقا، نمی فهمی؟ ما به این شعار مرگ بر اسراییل معتادیم و توی این اعتیاد گیر کرده ایم. دیگر پس از سی و هفت سال اعتیاد، خماری، نشئه گی و هزار کوفت دیگر از پس خرج عملمون هم بر نمی آییم. ما را به حال خودمان بگذارید. این هم شد کار که برای یک شعار الکی که بچه گربه را هم نمی ترساند ما را پنجاه میلیارد دلار جریمه می کنی؟ بی وجدان!؟
پنجاه میلیارد دلار تنها برای اینکه گویا خانواده ی اسامه بن لادن برای چندی مهمان هتل های آقایان از ما بهتران بوده اند؟ آیا دولت آمریکا و دادگاه های آمریکایی می توانند در برابر کشور پاکستان که برای سال ها به بن لادن و همه دار و دسته اش پناه داده بود از این غلط ها کنند؟ گویا تازه این آغاز داستان است. وزارت دادگستری آمریکا در روز پنجشنبه، ۲۴ مارس دادخواستی را علیه هفت تن ایرانی ی هکگر دستینه کرده است. در آن دادخواست آمده که آن کسان برای یک شرکت امنیت کامپیوتری وابسته به سپاه پاسداران کار میکردند. اینک خر بیار و باقالی بار کن! بهارمان گل داد. کارمان ساخته است. گمان کنم برای این یکی بالای پنجاه میلیارد دیگر جریمه مان کنند. یکسد میلیارد دلار به همین راحتی پر زد و رفت. یک چیزی هم دستی باید به آن ها بدهیم. اگر هم نپردازیم، تحریم های تازه بارمان می کنند. آن نانی را که احمدی نژاد در دوران نفت بشکه ای یکسد و پنجاه دلار وعده داده بود سر سفره ی مردم ایران بیاورد، همان نانی را که رنگش را هم ندیدیم، اینک باید بدهیم به آمریکا.
نمی دانم، شاید خدا به ما برای آن که قدر معجزه ی هزاره ی هالوگری را نشناختیم خشم گرفته است. گویا برای جبران ناسپاسی ما است که گروهی از ما بهتران می خواهند او را دوباره به ما قالب کنند. احمدی نژادی قول داد که با بکار افتادن چراغ پریموس اتمی همه ی کارهامان به کام شود. نشد، زیرا نگذاشتند. کار سفارت انگلیس بود.
پایان داستان شنو که پریموس اتمی یی که بالای دویست میلیارد دلار هزینه روی دستمان گذاشته بود، سرنوشتی بهتر از موشک اس 300 پیدا نکرد. در جریان سفره ی پهن و گشاد موشک اس 300 تنها روسیه خورد. در قضیه ی پریموس اتمی پاکستان، کره شمالی، چین، روسیه و.... خوردند. کی که نخورد؟ حتا سودان هم خورد. کسی چه می داند، شاید فتیله های آن پریموس اتمی ساخت دولت اشعالگر فلستین (فلسطین) عزیز بود که با واسطه بازی سدبار گرانتر به ما انداختند و ما به روی خود نیاوردیم. همه آمدند و خوردند و پس از آنکه سیر شدند گفتند: درش را گل بگیرید. ما هم گرفتیم. حالا دادگاه عالی جیبوتی به کنار، اگر دادگاهی در آن کشور فلان فلان شده ی سومالی که در آن دری به لولایی بند نیست یک صورت حساب بفرستد چه کنیم؟ این بار برویم و به کی رأی بدهیم؟
خروس ایرانی
شنبه 26 مارس - 2016
منبع:پژواک ایران فهرست مطالب پ. مهرکوهی در سایت پژواک ایران *خیزش نوین ایرانیان و رو در رویی ی همه ی اسلامیان با ایران و ایرانی [2018 Jan] |