یحیی بن عمر،علوی انقلابی عهد حسن عسکری، اساس تاریخی مهدی موعود است
جواد مفرد کهلان
در میان قیامهای مهم علویان قیام بزرگ یحیی بن عمر با قیام مهدی موعود در کوفه پیوند اساسی دارد چون معنی نام یحیی یعنی کسی که زنده می ماند و یا جاوانی فرزند عمر (به معنی رهبر معمر و آبادگر= مهدی منجی معمر) و کنیه اش یعنی ابوالحسن (پدر حسن که می توانست در نزد ایرانیان کسی که پدرش حسن است مفهوم گردد) در حالت تفسیر معکوس ایرانی آن ((پسر حسن)) نشان میدهد که نام و نشان و قیام حماسی وی در پیدایی باور اسطوره ای مهدی موعود اساسی ترین نقش تاریخی را داشته است.
قيام ((يحيى بن عمر))(بن يحيى بن حسين بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام ): كنيه او ((ابو الحسن)) بود. او در سال (250 ه) یعنی عهد حسن عسکری در ايام خلافت ((مستعين )) در ((كوفه )) قيام كرد و مردى زاهد، متقى ، عابد، عالم (159) ، بسيار شجاع و جنگجو، و داراى بدنى محكم و قلبى قوى بود (160) . او قبل از زيارت قبر امام حسين عليه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه كرد و آنگاه داخل ((كوفه )) شد و قيام خود را علنى كرد(161) .
برخى از مورخان علت قيام او را تنگدستى و مشقتى مى دانند كه از جانب ((متوكل )) و ((ترك ها)) به وى رسيده بود(162) . در حالى كه ((ابو الفرج اصفهانى )) در ((مقاتل الطالبيين ))خبرى را از او نقل مى كند كه به روشنى نشان مى دهد او فقط براى رضاى خداوند سبحان ، قيام كرده و جز آن هدفى نداشته است (163) . او در ((كوفه )) مردم را به ((رضاى آل محمد)) (صلوات الله عليهم ) دعوت مى كرد، عده زيادى به او پيوستند و به او بسيار علاقه مند بودند. توده مردم ((بغداد)) او را به عنوان ((ولى )) برگزيدند، در حالى كه سابقه ندارد مردم ((بغداد))غير او، كس ديگرى را به ولايت قبول داشته باشند. جمعى از اهالى سرشناس ((كوفه )) كه خردمند و با تدبير بودند، با او بيعت كردند.
((حسين بن اسماعيل )) با او جنگيد و اين مرد بزرگ علوى را كشت و سرش را به ((سامرا)) براى ((مستعين)) فرستاد؛ او هم پس از مدتى آن را به ((بغداد)) فرستاد، تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده كنند، اما از ترس مردم چنين كارى صورت نگرفت (164) .
مردم در اثر عشق و علاقه اى كه به او داشتند در مرگش ضجه مى زدند و بزرگ و كوچك برايش اشك ريختند و در مصيبت او اشعار زيادى سرودند (165) تا آنجا كه ((ابو الفرج اصفهانى )) مى گويد: ((من نشنيده ام كه براى احدى عزادارى شده باشد و يا بيش از آن اندازه كه شعر در مصيبت او سروده شد درباره ديگرى سروده شده باشد(166) .))(منبع عصر غیبت (6) قیام های علویاناز پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم پورتال راسخون)
بنا به ابن اثیر و مسعودی بعضی از اصحابش شکست او را نپذیرفتند و گفتند: " او کشته نشد و او است که المهدی القائم (=استوت ارته زرتشتیان یعنی استوار دارنده آیین داد و عدل) می باشد و در آینده قیام خواهد کرد."
در اینجا مطالب کاملی را در باب یحیی بن عمر از سایت پژوهشکده باقر العلوم به عینه نقل می نمائیم:
عنوان : قيام يحيي بن عمر
نویسنده: سعيده سلطاني مقدم
كلمات كليدي : تاريخ، يحيي بن عمر، عمر بن فرج، كوفه، زيديه، مستعين خليفه عباسي، متوكل
"يحيي بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب"، که کنیه او "ابوالحسن" بود. [1]در سال 249 ه.ق. در کوفه قیام و ظهور کرد. [2]
یحیی در زمان "متوکل" در خراسان خروج کرد. "عبدالله بن طاهر"، حاکم خراسان او را دستگیر کرد. متوکل دستور داد او را به "عمر بن فرج" حاکم مدینه بسپارند؛ [3]زیرا "عمر بن فرج" حاکم مدینه و سرپرست کارهای بنیهاشم نیز بود. [4] يحيي اوضاع مالی مناسبی نداشت، از عمر درخواست پول كرد؛ اما عمر با او با درشتي صحبت كرد. [5]یحیی نیز پاسخش را داده و به او دشنام داد. عمر جریان را برای متوکل نوشت، متوکل دستور داد، او را در خانه "یحیی بن خاقان" (وزیر خود) زندانی کنند. [6]مدتی در آنجا ماند، تا آزاد شد و به «سامرا» رفت. در آنجا با "وصيف" كارگزار سامرا ديدار و از او تقاضا كرد كه مقرري براي وي تعيين كند؛ اما او نيز با يحيي با درشتي رفتار كرد. [7] آشکار کردن قیام: وقتی که يحيي تصمیم به قیام گرفت، نخست به زیارت قبر "امام حسین(ع)" آمد و برای زواری که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار کرد و گفت من اکنون میخواهم، برای احقاق حق برخیزم، هر کس که با من قصد همکاری دارد، آماده شود. جمعي از زائران دعوت او را پذيرفتند و اطرافش را گرفتند. [8] تصرف کوفه یحیی با همراهان خود شبانه وارد کوفه شدند. همراهانش فریاد میزدند، ای مردم داعی حق را پاسخ دهید و دعوت او را بپذیرید. یحیی عدهای از مردم کوفه را با "شعار الرضا من آل محمد" به دور خود جمع کرد. سپس براي تأمين هزينه نهضت، بيتالمال كوفه را به تصرف خود درآورد. [9]درب زندانها را باز كرد و زندانيان را رها كرد و كارگزاران كوفه را از آنجا بيرون كرد. [10] آنگاه به نزد صرافاني كه پولهاي حكومتي، نزد آنان بود، رفت و آن پولها را گرفت. سپس به محله «بنيحمان» که خانوادهاش در آنجا بود، رفت [11]و در اين هنگام خبر به "محمد بن عبدالله بن طاهر" والي بغداد رسید. او نیز به عامل خود "عبدالله بن محمود سرخسی" در «سواد» کوفه فرماني نوشت و او را به جنگ با يحيي بن عمر فرستاد؛ [12]اما "عبدالله بن محمود" شكست خورد و سپاهيان يحيي چارپايان و اموال او را گرفتند. يحيي به سوي حومه كوفه رفت و گروهي از «زيديه» نيز از او پيروي كردند. [13] دستگاه خلافت و قيام يحيي بن عمر چون خبر قیام یحیی بن عمر به بغداد رسید و "محمد بن عبدالله بن طاهر" والي بغداد عموزادهاش "حسين بن اسماعيل" را به سوي يحيي فرستاد و گروهی از سرلشگران خود را نیز با او همراه کرد که از آنجمله "خالد بن عمران،" "ابوالسناء غنوی"، "وجه فلس" و [14].... که آنها از روی کراهت پذیرفتند. چون مردم در دل متمایل به يحيي بن عمر بودند. هرگز سابقه نداشت كه بغداديان جز او به كس ديگري از اين خاندان (خاندان ابوطالب) گرايش پيدا كنند. به هر حال افراد مزبور به "حسین بن اسماعیل" پیوستند. حسین به دنبال ماموریت خود به کوفه آمد و چند روزی در آنجا ماند. آنگاه به قصد جنگ با یحیی حرکت کرد، تا به او رسید. چندی لشگریان حسین بن اسماعیل با یحیی روبه روی هم قرار داشتند؛ اما با هم جنگ نکردند. تا آن که یحیی به قصد «قسین » از آنجا کوچ کرد و همچنان تا قریهای به نام «بحریه» پیش رفت، در آن ناحیه متصدی امور مالیات "احمد بن اسکافی" بود. احمد اموال دولتی را برداشت و فرار کرد؛ اما فرمانده سپاه آن ناحیه که شخصی به نام "احمد بن فرج" بود به جنگ یحیی آمد؛ اما پس از مختصر جنگی تاب مقاومت نیاورد و فرار کرد. [15] سرانجام یحیی یحیی پس از جنگ با احمد بن فرج راه کوفه را پیش گرفت و به قصد کوفه به راه افتاد. وجه فلس سر راه او آمد و جنگ سختی با او کرد؛ ولی بلاخره از یحیی شکست خورد و گریخت. وجه فلس به «شاهی» [16]رفت و در آنجا به "حسین بن اسماعیل" که اردو داشت برخورد. با او در آنجا به استراحت پرداخت. حسین بن اسماعیل آن قدر در آنجا ماند که سپاه و اسبانش تجدید قوا کردند. از دو لشگری که به هم رسیده بود، سپاهی نیرومند تشکیل شد. [17]در شاهی نبرد سختی میان یحیی و سپاهیان اسماعیل و وجه فلس در گرفت. ياران يحيي وي را تنها گذاشتند و فرار كردند و يحيي در معركه، كشته شد و سرش نزد "محمد بن عبدالله بن طاهر" برده شد. محمد به اين مناسبت جشني بر پا كرد و مردم دسته دسته براي تهنيت نزد او آمدند، محمد نيز سر او را به درگاه "مستعین" فرستاد. [18] ابن اثير علت شكست يحيي را چنين ذكر كرده است: گروهي از «زيديه» كه با جنگ و ستيز ناآشنا بودند، از يحيي خواستند كه در جنگ كردن شتاب كند و بر اين خواسته خود پا فشاري كردند "هيضم عجلي"(از شیعیان و بزرگان) و جماعت دیگر و عدهای پیاده از اهل کوفه که نه مرد نبرد بودند و نه دلیر با او همراه بودند و شبانه به سمت لشگریان حسین بن اسماعیل لشگر کشیدند. صبح به نزد حسين بن اسماعيل كه استراحت كرده بود، رسيدند، ياران حسين برخاستند و سپاه يحيي را از پاي درآوردند، هيصم عجلي نخستين كسي بود كه دستگير شد. پيادگان كوفه بدون هيچ جنگ افزاري فرار كردند. سواران حسین هم آنها را زیر سم ستوران گرفتند و نابود کردند. [19] خبر قتل یحیی بن عمر در کوفه و بغداد مردم کوفه که قتل یحیی را باور نمیکردند، حسین بن اسماعیل، "ابوجعفر حسنی" معروف به «ادرع» را به نزد مردم کوفه فرستاد که خبر قتل یحیی را به آنها بدهد؛ ولی هنگامی ادرع به میان آنان آمد و خبر مزبور را داد. مردم یکسره او را دشنام دادند و سخنان ناهنجاری به او گفتند و به قصد جنگ با او برخواستند؛ تا جائیکه یکی از غلامان او را نیز کشتند. ادرع که چنین دید، یکی از برادران مادری یحیی را به نام "علی بن محمد صوفی" که از فرزندان علی بن ابیطالب بود، را به نزد مردم کوفه فرستاد. او خبر قتل یحیی را به مردم رسانید و مردم کوفه با دیدن او یقین به قتل یحیی کردند و صداها را به گریه و شیون بلند کردند و به سوی شهر بازگشتند. ولی هنگامی که سر یحیی وارد بغداد شد، مردم به نزد "محمد بن عبدالله طاهر" رفته و او را در این فتحی که نصیبش شده، تبریک گفتند و از جمله کسانی که در ظاهر برای تبریک به نزد "محمد بن عبدالله" آمد، "ابوهاشم داود بن قاسم بن جعفر" بود، که مردی صریح اللهجه و در اظهار عقیدهاش باکی از مامورین حکومتی نداشت؛ به محمد بن عبدالله گفت ای امیر من آمدهام تا درباره چیزی به تو تبریک گویم که اگر رسولخدا زنده بود، آن حضرت را بدان تسلیت میدادند. محمد سخن وی را شنید؛ ولی هیچ پاسخی به او نداد. محمد بن عبدالله پس از این واقعه به خواهر خود و زنانش دستور داد، به سوی خراسان حرکت کنند؛ زیرا سر یحیی به این شهر آمده است و تجربه ثابت کرده است، هر سری که از این خاندان به خانهای آورده شود، خداوند نعمت و برکت را از آن خانه و خاندان سلب خواهد کرد. [20] سرانجام اسیران لشگر یحی بن عمر پس از ورود حسین بن اسماعیل به بغداد، اسیران اصحاب یحیی را وارد بغداد کردند. تا به آن روز هیچ اسیری را بدان وضع رقتبار به شهر بغداد نیاورده بودند؛ زیرا آنها را با پای برهنه میدوانیدند و هر کدام عقب میماندند، گردنش را میزدند. تا اینکه نامه "مستعین" که حاوی فرمان آزادی آنها بود، رسید و به دستور وی همه را آزاد کردند، جز مردی به نام "اسحاق بن جناح" که رئیس پلیس یحیی بود، را به زندان انداختند و در همان زندان از دنیا رفت.
[1]. ابن اثیر، الکامل، ترجمه عباس خلیلی، به تصحیح مهیار خلیلی، تهران، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، بی تا، ج 11، ص 292. [2]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه آیتی، تهران، موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1364، چاپ اول، ج 2، ص 441. [3]. اصفهانی، ابوالفرج؛ فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، تهران، کتاب فروشی و چاپخانه علی اکبر علمی، 1329، ج 3ص 36. [4]. تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص 441. [5]. طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ طبری، ج14، ص 6129. [6]. اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين، مترجم، سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، كتابفروشي صدوق، 1347، ص 529. [7]. الکامل، پیشین، ص 292. [8]. مقاتل الطالبين، پیشین، ص530. [9]. طبری، پیشین، ص 6129. [10]. محمد بن علي بن طباطبا (ابن طقطقي)، تاريخ فخري، ترجمه وحيد گلپايگاني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1367، ص 332. [11]. فرزندان ابو طالب، پیشین، ٌص 37. [12]. تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص 441. [13]. ابن اثير، الكامل، ترجمه حميد آژير، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1381، ج 10، ص 4191. [14]. فرزندان ابوطالب، پیشین، ص 40. [15]. طبری، پیشین، ص 6131. [16]. شاهي نام جايي است كه در نزديكي قادسيه. معجم البلدان، ص 478. [17]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 531. [18]. احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ دوم، 1331،ج 2، ص 530. [19]. الکامل، پیشین، ص294. [20].فرزندان ابوطالب، پیشین، ص 42. |
منبع:پژواک ایران