معنی لفظی نام علمدار گرگر
جواد مفرد کهلان
برخی از اسامی جغرافیایی قدیمی با اندکی تحریف و تلخیص به عهد ما رسیده اند لذا در وجه اشتقاق این نامها نباید صرفاً به شکل ظاهری آنها بسنده کرد. از این نامها است نام شهر دو بخشی علمدار گرگر که از دو بخش علمدار و گرگر تشکیل یافته است. نام گرگر (به فتح هر دو "گ") را در زبان پهلوی به سادگی می توان به معنی سازنده و صنعتگر گرفت. اگر "گ" نخست را مضموم بگیریم در این صورت آن معنی مردمی را می دهد که با آتش و کوره آهنگری سر و کار دارند. موسی خورنی مورخ ارمنی عهد قباد ساسانی در باب ترکیب قومی سرزمین اران خردمند فرمانروای اساطیری آلبانیا (اران) از اوتی ها (آذری ها)، گاردمانها (خانوارهای کوهستانی= داغستانیها) و گرگرها (مردمی که با آتش کوره ذوب فلزات) نام می برد و ایشان را اخلاف وی می داند. در عهد روادیان گرگرها قبیله حکومتی بوده اند و ابومنصور روادی ملقب به چراغ گرگریان می بوده است. مسلم به نظر می رسد کنگرلو (کان گر –لو، معدنچی) اسم دیگر همین قبیله گرگر بوده است. نظر به نام اوتی (یعنی مردم آتش پرست= آذری ها) پیداست که معنی استخراج و ذوب کنندگان فلزات به وسیله کوره آهنگری و مسگری برای نام گرگرها مناسبتر از آتشپرستان می افتد. خود نامهای عمومی کهن منطقه جمهوری آذربایجان کنونی اران و آلوانیا (آلبانیا) و آگوان جملگی در زبانهای کهن ایرانی و زبان کردی حالیه به معنی سرزمین آتش هستند. نام ترکی بومی اران خردمند یعنی ده ده قورقوت (پدر آتش مقدس) بوده است که کتاب ترکی شبه اوستایی خاصی به نام وی برجای مانده است. نام اران خردمند و سرزمین وی اران (آلوانیا، آگوان) در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران به صورت سپهبد اران گشسپ بانی شهرستان آتورپاتکان در سمت آذربایجان یاد شده است. از سوی دیگر می دانیم ترکان باستانی هم که در شمال شرقی دریای خزر می زیسته اند صنعتگران ذوب فلزات از معادن بوده اند که مطابق منابع کهن چینی گروه بزرگی از ایشان توسط فرمانروای تاتارها (هونها) برای استفاده از این هنر ایشان به ارکنه گون (اورخون) مهاجرت داده بودند و اعقاب همین ترکان در بازگشت بانی امپراطوری بزرگ ترکان در آسیای میانی شدند. بر این اساس صورت اصلی نام علمدار را هم باید آلوو دار یعنی مترادف با گًرگر یا گرگر به مفهوم دارندگان آتش گرفت. جالب است که روستای کوچکی که هم اکنون در شهرستان در کنار ویرانه آتشکده آذرگشنسب در جوار روستای چیکان (شیچیکان کهن، محل نگهداری اوستای عهد ساسانی) قرار گرفته است علمدار نامیده میشود که لابد این هم در اصل آلوودار یعنی محافظ آتش آتشکده بوده است. بر این اساس صورت اصلی نام برخی از روستاهای علمدار نام را می توان در اصل آلوودار گرفت.
در اینجا مقاله ای تحقیقی در باب نام و نشان علمدار و گرگر را که حاوی اطلاعات ابتدایی است از کتاب علمدار- گرگر از وبلاگ شهرستان شهرستان جلفا نقل می نماییم.
علمدار
واژه علمدار را نظير هر واژه ديگر از دو ديد متفاوت ميتواند تدقيق كرد . اولي از ديد متعارف و مورد عادت يعني تفكر فارسي- عربي. بدين شرح كه حتي بين محققان، عادت بر اين شده كه معني هر واژه در مغز, بدون چون و چرا , برمبناي فارسي – عربي معني و تفسير ميشود. بنابراين عادت: واژه علمدار متشكل است از دو جزء ، " عَلَم" عربي " و " دار" فارسي و يا عربي .
عَلَم : 1- در معماري، هر علامتي كه بر بالاي گنبد و مناره مساجد و زيارتگاهها در اشكال مختلف بويژه حلال نصب ميشود, علم گفته ميشود . 2- به علامتي كه بربالاي چادرهاي چادرنشينان نصب ميشده است علم ميگفتند. اين علامت در ميان قبايل ترك بمنظور دفع ارواح خبيث بر بالاي چادر نصب ميگرديده است. 3- متداول ترين معني آن، رايت و پرچم است .
و" دار" در مصدر داشتن فارسي معني دارنده و در عربي بمعني منزل ميباشد.
ديددوم، تفكر نامتعارف و مبني بر غيره فارسي و عربي .
بر اين مبنا نيز علمدار متشكل است از دو كلمه " عَلَم" "و " دار" .
"عَلَم" در زبان تركي كه به صورت هاي Alam , ӘlӘm ثبت شده بمعني گذرگاه آبي كم عمق Suda dayaz geçit ميباشد. در مفهوم عام اين گذرگاه ميتواند آبي, گردنه و . . . باشد. " دار" نيز بمعني تنگ است. در نتيجه " عَلَم دار" بمعني معبر يا گذرگاه تنگ ميباشد.
معني واقعي علم دار همان معبر تنگ است. علت اين نام گذاري را بايد ناشي از تنگه اي دانست كه درآن حوالي بوده است كه از بين رفته ويا ناشي از تنگه يا گذرگاه هاي موجود مثل دره دﺆز يا معابر ديگري بر منطقه باير, رودخانه آراز و غيره ميتواند باشد. همچنين در منطقه جز آنهائيكه در طي 70 سال دوران پهلوي, عمدا" يا غير عمد تغيير داده شده اند در منطقه به محلي كه داراي نام عربي و فارسي رايج باشد, برخورد نمي گردد.
اَل ، عَل (ايل):
در تركي قئر قئز (قرقيز) معني: قبيله ، اتحاد ، تبار، نسل ، خلق ، ملت، همنژاد، مشمول اتحاد قبيله شده(7) .
اِليجَر(elicer):وطن ، خلق خا لص
در تركي قئز قئز كل ه Elementardik به معني ابتدائي ، ساده است (7) .
اَل Әl : در تركي آلتاي : خَلَق ،اتحاد قبيله ، عشيره ، ملت (8) .
توضيح اينكه تركان آلتاي در منطقه داغلئق آلتاي فدراسيون روسيه زندگي ميكنند.
اَلَم= فوج ، گروه. اَلَمه = غله اي است كه آنرا گاورس و ارزن گويند(37) .
دار : نام شهري است در هندوستان ، نام داروئي كه آنرا فلفل دراز ميگويند. دارنده و نگهدارنده – درخت (37) .
دار : طناب، طنابي كه كشتي ها را با آنان به اسكله مي بندند(9) .
علمدار : شخص پيش رو حامل پرچم قشون ،ليدر يا رهبر امري ، عنواني بود در عثماني كه به حمل كنندگان پرطمتراق پرچم ميدادند. لقب ايوب انصار حمل كننده پرچم رسول الله ( 1) .
در زيرقسمتي از كتاب آدلاريميز تاريخيميز،توپونيميك سؤزلوك(= فرهنگ توپونيميك نام ها و تاريخمان) دكتر رفاهي علمداريكه به گويش تركي آذربايجان نوشت شده، در ارتباط با واژة علمدار با ترجمه به فارسي آن آورده ميشود.
علمدار (اورونیم) Ələmdar
ایلک دفعه آلبان آدلاری سیراسیندا آلام کیمی قئیده آلینمیشدیر. یونان جغرافیاچیسی پئتولئمه(بطلمیوس) اؤز اثرینده آدلاندیردیغی 29 آلبان یاشاییش یئری و 5 هیدرونیمدن بیری آلام اورنیمیدیر. بو آد اورتا عصر منشألی اولام- آلبانیانی شیمال شرقینده اییوری چایینین آلازان چایینا قووشدوغو یئرده ، ایله عینیلشدیریلیر( بو گون همین آد دار دوققاز آدلانیر. بو سؤز ایکی حیصه دن دار و دوققاز«کئچید»عیبارتدیر). منبعلرده آد اولام فورماسیندا «کئچید» معناسیندا مووجوددور. بو گون گۆنئی آذربایجاندا آلام//علم فورماسیندا موحافیظه اولونان بو آد باشقا تۆرک دیللرینده olam,olom,olum « چایین درین اولمایان یئری،موقتی اۆزن کؤرپو، قایق»معناسینی داشیییر. بو آد ایله زنگیلاندا یئرلشن أسکیلوم – أسکی و اولوم سؤزبیرلشمه سیندن یارانان و «أسکی کئچید» معناسینی گؤسترن اورونیم علاقه داردیر.
آلام سؤزو گۆنئی آذربایجاندا تحریف اولوناراق علم کیمی ثبت اولونوبدور. تۆرک منشألی اولان بو پالئوتوپونیم آذربایجانین باشقا توپونیملرینده و او جمله دن علمدار (ماراغادا،مرندده و مشکین شهر ده)،علم کندی،علم لی بابا،یۇخاری المجوق،آشاغی المجوق، ألمکی (ابهر- ده) ،علمدار داغی ، علمدار (مرند،دماوند،زاوه) اورونیمی و علم کوه تحریف اولونموش شکیلده موحافیظه اولونور.
علمدار وگرگر دارند:
عملدار:
1- ده در بخش مركزي شهرستان بابل استان مازندران مابين بابلوقائم شهر.
2- ده بخش مركزيبهبهاناستان خوزستان.
3- ده بخش مركزي مشگين شهراستان اردبيل.
4- روستاهاي يوخاري (بالا) و آشاغي (پائين) علمدار واقع در بخش مركزي شهرستان ملايراستان همدان.
5- روستاي بخش لالي شهرستان مسجد سليماناستان خوزستان.
6- روستائي در ائلخئچي(ايلخچي) از توابع قصبه سرد رود تبريز.
7- زيارتگاهي بنام علمدار در بالاي كوه مشرف به بخش كئشكساراي(كوشك سراي ) واقع در كنار جاده مرند به ماكو و غرب ميشوداغي. اين كوه كه در موقعيت 45˚,33 / 38˚,22 قرار دارد و ارتفاع آن 3155 متر ميباشداز طرف اهالي بخش مذكور، علمدار داغيناميده ميشود .
8- نام محله اي در حوالي ميدان سلطان احمداستانبول .
9- قصبه اي با 61 خانه وار در 22 كيلومتري جنوب غربي مشگين شهر دره كؤرپَلي KörpӘli.
10- روستائي در مراغهنزديك روستاي چيكان
11- روستائي در ابهر
12- روستائي در 27 كيلومتري ملايربه طرف اراك
13- در كلاردشت قله اي شاه علمداروجود دارد و براي رسيدن به آن از قصبه هاي حسن كِيف و مجل بايد گذشت.
14- روستائي از توابع نهاوند
15- نام طايفه اي ترك زبان درساوه
16-محلي در ايالت بانو Bannoپاكستان در موقعيت 32°2’27” Nort
17-نام محل هائي درمناطق Yozgat , Bolu ,K.Maraş, Mardin, Tokat , Konyaتركيه
18- در 15 كيلومتري سرعين اردبيل، در مسيرپيست اسكي، آبشاري وجود دارد كه علمدار نام دارد .
19-نام تپه هائي در منطقهخوي
20- نام قصبه اي در منطقة عمرانيه استانبول
گرگر:
گرگر (اويکونيم-اورونيم) Gərgər
توپونيمين آذربايجانين آلبان-آران ولايتيندکی قديم قارقار طايفا آدينين قيسمن تحريف اولونموش واريانتنی اؤزونده عکس ائتديردييی ائحتيمال اولونور. ياشاييش منطقه سينه ايسه بو آد واختيله همين طايفا طرفيندن سالينميش و خاراباليغينين سون دؤورلره قدر قالماسی قئيد اولونموش قارقار آدلی مسکنين آدي ايله علاقه دار وئريلميشدير.
هله بيزيم ائرانين بيرينجی عصرينده ائسترابون قارقار طايفاسينين آدينی چکميش و اونلارين شيمالی قافقازدا ياشامالارينی قئيد ائتميشدی. ک. تروييئر 3-نجو عصر ده آلبانيادا قارقار دۆزﯙ آدلی يئرين مؤوجود اولدوغونو گؤسترميش ،س. تويئرئميان ايسه همين دۆزۆن ميل دۆزۆ اولماسی فيکرينی ايرلی سۆرمۆشدۆ. موعين قايناق لاردا قارقار طايفاسينين قديمده قاراباغ دۆزۆنده ده ياشامالاری و بونونلا علاقه دار همين دۆزۆن قارقار اؤلکه سی آدلانماسی فيکری ده قئيد ائديلميشدير.ائرمنی تاريخچيسی موسا خورنی(خورناتسی)يازيرکی، آلبانيادا قارقار آدلی اميرليق واردير.
اورتا عصرلرده قازاخيستاندا ،کئچن عصرده گۆرجۆستان و داغيستان، تۆرکمنيستاندا و ساير يئرلرده مؤوجود اولموش قارقار آدلی توپونيملر، شوبهه سيز کی، عينی آدلی قديم تۆرک طايفا آدی ايله باغلی يارانميشدير. م.ولييئف ده ايقيلابدان أوول آذربايجاندا قارقار آدلی ه اويکونيم و بير هيدرونيمين اولدوغونو گؤسترميشدير. حاضيردا آذربايجاندا بو طايفا آدينين ايلکين واريانتی يالنيز منبعينی قاراباغ سيلسيله سينين شيمال-شرق ياماجلارندان آلان قديم قارقارچای هيدرونيمينده موحافيظه اولونموشدور. ائرمنيستاندا آذربایجانليلارين سيخ ياشاديغی کندلردن بيری گرگر آدلانير. کندين قديم آدی قارقار اولوب، سونرالار تحريف اولوناراق گرگر فورماسينا دۆشوب.
جنوبی آذربايجاندا جولفا ياخينليغيندا گرگر کندی (ايندي بو کند علمدار کندينه بيرلشديررک هادیشهر آدلاندريليبدير.)،گرگرداغ (چایپارا کندينده) و گرگر (داغی) اورونيملری (مياندواب)، کرکره،کارکاراک، قارقار،قرقر نصير،بابا قارقار و س. همين آدين موحافيظه اولونماسينی گؤسترير (72) .
محل هائي كه نام گرگر دارند :
گرگر ) گرگر و علمدار اکنون باهم يكي شده و هادي شهرنام گرفته اند )، از دو روستا يا قصبه كه با فاصله كمي از هم قرار داشتند تشكيل شده بود كه يوخاري گرگرو آشاغي گرگرناميده ميشده است.
1- دهي از بخش مركزي شهرستان شادگاناستان خوزستان .
2- گرگر پائين روستائي در بخش مركزي شهرستان سنقراستان كرمانشاه.
3- نام شهرستان و قصبه در ولايت (استان) آدي يامانتركيه.
4- نام رودخانه اي در جمهوري آذربايجان كهتِرتِرنيز ناميده ميشود و شاخه اي از رود كرميباشد و در نواحي كلبجر، ميربشيرجريان دارد و از محلي بنام گلين قيه سرچشمه ميگيرد.
5- محلي بنام گرگردر جمهوري ارمنستان قرارداد.
6- منطقه اي در حوالي مالاتيا(ملطيه) تركيه .
7- نام قصبه و مركز شهرستاني در آناتولي شرقي(تركيه).
8- فرهنگ معين مينويسد گرگر معرب آن (جرجر) است و معني آن خداي تعالي , تخت شاهي , سرير ميباشد و همچنين نام گياهي است از تيره پروانه داران كه برگهايش كامل وپنجه يي و گلهايش آبي يا بنفش و يا زردند و گل آذينش خوشه يي است . ميوه اين گياه و دانه هايش ريزتر از يك نخود وسياه رنگ است و آنها را باقلاي نبطي گويند. از اين گياه بمنظور تغذيه دامها و از دانه اش جهت تغذيه انسان مانند غلات ديگر استفاده ميشود, باقلاي مصري, جرجرمصري , باقلاي قبطي , ترمس .
9- رود كارون از خزينه تا محلي كه به بند قيرموسوم است به دو شعبه تقسيم ميشود يكي از شعب آنرا شعبه كوچك يا گرگرگويند.
10- در لغت نامه برهان قاطع كه اولين بار در 1062 ه.ق در حيدر آباد دكن (هندوستان ) چاپ شده و توسط محمد حسين بن خلف تبريري متخلص به برهان نگاشته درمورد واژه گرگر گفته شده است: گرگر نامي است از نامهاي خداي تعالي و معني آن صانع الصنايع ميباشد و نام قصبه اي از ولايت آذربايجان. و بضم هر دو كاف، سخني را گويند كه كسي آهسته در زير لب گويد و بكسر هر دو كاف ، غله اي باشد گِرد و سياه رنگ از نخود كوچكتر، و بعضي گويند نوعي از باقلا است و معرب آن جرجر باشد.
اين نوشته نشان ميدهد كه اين محل حداقل 365 سال قبل مسكون بوده است.(36)
11- قصبه اي در25 كيلومتري شرق قُروهروستائي كه چشمه هاي آبگرم دارد به نام گرگر و قولي قوقورموجود است.
12- نام روستائي است در خوزستان.
13- روستائي در كامياران كردستان
14- محلي بنام گرگر در شهرستان كلاله گرگانكه منطقه ترك نشينميباشد.
15- نام ايستگاه قطار ما بين خسروي و ماهشهر
16- دهي در گلپايگان
17- روستائي در ماه شهر
منبع:پژواک ایران