اکبر گنجی و نگرانی از فروپاشی جمهوری اسلامی
کوروش بزرگ
پس از تاسیس جمهوری اسلامی جریانات اسلامگرا سعی کردند تمام سپهر سیاسی و فرهنگی کشور را قبضه کنند و در این مسیر نیروهای سکولار،عرف گرا و لیبرال یکی پس از دیگری سرکوب شدند. کسانی که خود را بعدها اصلاح طلب نامیدند در دهه نخست جمهوری اسلامی نقش عمده ای در سرکوب جریانات غیر اسلامی داشتند. پس از سرکوب کامل نیروهای سکولار دسته های مختلفی از اسلامگرایان تحت عنوان «روشنفکران دینی» و یا «نواندیشان مذهبی» به میدان آمدند که عمدتا پاتوق فکری اولیه آنان «حلقه کیان» بود. سعی و تلاش عمده این گروه این بود که طی یک پروژه حساب شده از اسلام و حکومت اسلامی «تصویری دلپذیر ومعقول» ارائه دهند . ین پروژه با حذف دگراندیشان توسط حکومت شتاب بیش تری گرفت.
قطعا کشته شدن نویسندگان و نیروهای فکری مانند محمدمختاری، محمد جعفر پوینده، داریوش و پروانه فروهر و مهاجرت روشنفکران غیرمذهبی به خارج از کشور فضایی بکر و آماده را در اختیار «اسلامگرایان» قرار داد.
اکبر گنجی یکی از همان افراد است که خاستگاه فکری اش حلقه کیان و روشنفکری دینی است. شاید بتوان مهم ترین هدف این گروه را «جلوگیری از فروپاشی» جمهوری اسلامی عنوان کرد. البته گنجی در دوران موسوم به اصلاحات «افشاگری های کنترل شده ای» را علیه جمهوری اسلامی انجام داد اما با گذشت زمان و با فرار او به آمریکا به شکل تدریجی تناقض ها و مغشوش گویی های گنجی بیش از پیش نمایان شد چرا که در فضای سیاسی ایران در دوران اصلاحات چندان مجالی برای بررسی و نقد نظرات گنجی فراهم نشده بود.
آقای گنجی اخیرا به عنوان سردمدار مبارزه با جنگ علیه ایران مجددا سعی می کند خود را یک «روشنفکر تمام عیار» و یک نیروی سیاسی «متفاوت» جا بزند. گنجی که در اکثر اوقات احساس می کند قیمومیت بر دیگران دارد بارها نشان داده از ظرفیت لازم یک روشنفکر برخوردار نیست. بسیاری از نظرات گنجی سرشار از تناقض و پریشان گویی است.
آقای گنجی این بار تحت پوشش «روشنفکری ضد جنگ» وارد بازی شده ولی این بار نیز دم خروس گنجی از زیر عبایش کاملا آشکار و پیداست.
انحرافاتی که گنجی ایجاد می کند:
1) گنجی سعی می کند موضوع و مشکل «اصلی» مردم ایران را منحرف سازد. در این پروژه گنجی با بزرگنمایی و برجسته ساختن «جنگ» سعی می کند افکار عمومی ملت ایران از دیکتاتوری جمهوری اسلامی دچار انحراف شود. گنجی در حالی که با ژست روشنفکری نیویورک نشین با جنگ مخالف است از نقش دیکتاتوری جمهوری اسلامی در بحران سازی و دشمن تراشی کمتر سخن می گوید. در حالی که رژیم ایدئولوژیک و بحران ساز جمهوری اسلامی «مهمترین» عامل تشنج و جنگ است. گنجی با «جابه جایی» ریشه مشکلات و بحران ها خارجی ها را به عنوان عامل اصلی منازعه و مناقشه معرفی می کند.
2) گنجی به شکل مکرر از فشار جهانی علیه جمهوری اسلامی اظهار گلایه و ناخرسندی می کند و به شکل حساب شده فشار بر «جمهوری اسلامی» را فشار بر «ایران» معرفی می کند. در حالی که اگر گنجی به راستی از جنگ نفرت داشت و واقعا به دنبال دمکراسی بود باید از فشارهای سیاسی، دیپلماتیک و حتا مالی و پولی بر جمهوری اسلامی استقبال می کرد زیرا اگر این فشارها پاسخگو نباشد آن وقت است که خطر جنگ افزایش می یابد. بعید است آقای گنجی متوجه نشود کاسته شدن فشار جهانی از روی «جمهوری اسلامی» به ضرر جنبش دمکراسی خواهی مردم «ایران» است.
3) گنجی خوب می داند در دیپلماسی دو راه بیشتر وجود ندارد. راه اول مذاکره و مصالحه است و راه دوم درگیری و تشنج و نهایتا جنگ. اما او هرگز به «اهل مذاکره نبودن» مسئولان جمهوری اسلامی اشاره نمی کند. گنجی هیچگاه نمی گوید مسئول اصلی شکست مذاکرات ژنو، پاریس و استانبول، رژیم جمهوری اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی تمام بسته های تشویقی جامعه جهانی و تمام راهکارهای کشورهایی مانند روسیه1 را رد کرده است اما آقای گنجی با نوعی «فراموشکاری عمدی» مقصر اصلی را جامعه جهانی و کشورهای غربی معرفی می کند.
4) اکبر گنجی تنها «بخشی» از مشکل را بیان می کند اما هرگز به ارائه راه حل ساختاری و اساسی برای برون رفت از بحران های کنونی اشاره نمی کند. گنجی در حالی که خواستار جلوگیری از جنگ است «همزمان» هیچ طرحی برای انحلال جمهوری اسلامی(عامل اصلی بحران) ارائه نمی کند و همین عدم ارائه راهکار از سوی گنجی نوعی تناقض گویی و کلی گویی محسوب می شود.
5) در حالی که برنامه هسته ای جمهوری اسلامی به زیان منافع ملی ایران است آقای گنجی خواهان دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی می شود و هرگز خطر ایجاد «مسابقه تسلیحات اتمی» را مطرح نمی سازد. وی با مقایسه ای نادقیق معتقد است چون اسراییل و آمریکا و هندوستان و پاکستان سلاح هسته ای دارند جمهوری اسلامی هم باید به این سلاح ها مجهز باشد اما گنجی هرگز به تفاوت ها اشاره نمی کند. آمریکا،اسراییل و هندوستان دمکراسی های حزبی هستند. در اسراییل و آمریکا و هندوستان مردم حق مخالفت با حکومت، تظاهرات و اعتراض دارند. رسانه های اسراییل، آمریکا و هندوستان می توانند از حکومت خود انتقاد کنند. پاکستان هم یک دیکتاتوری مقید به نظم بین الملل است و متحد ایالات متحده آمریکا محسوب می شود. در حالی که جمهوری اسلامی نه متحد با کشورهای مهم دنیاست و نه دمکراسی است و نه یک نظام مسئول. جمهوری اسلامی هنجارها و نظم بین الملل را قبول ندارد و جز سوریه، حزب الله لبنان و حماس متحد دیگری در سطح جهان ندارد. گنجی با نادیده گرفتن این تفاوت ها سعی می کند خاک در چشم مخاطبان خود بپاشد. جمهوری اسلامی یک رژیم «پیش بینی ناپذیر» و «غیر مسئول» است که بارها در ترور و بمب گذاری های خارج از ایران نقش داشته برای نمونه هنوز پرونده رژیم در ترور مرکز یهودیان آرژانتین باز است.
6) یکی از سفسطه های گنجی این است که هرگونه کمک گرفتن از خارجی ها را «درخواست برای حمله نظامی» به ایران جلوه می دهد. در حالی که خود ایشان در نیویورک و زیر امنیت فراهم آمده توسط دولت آمریکا زندگی می کند و از تمام امکانات آمریکا بهره می برد، همواره با کمک های خارجی ابراز مخالفت می کند. این در حالی است که مردم مبارز ایران هرگز خواستار حمله خارجی نیستند اما به حمایت نهادهای بین المللی و رسانه های خارجی از خودشان نیاز دارند. آقای گنجی فراموش می کنند که آقای خمینی هم برای براندازی حکومت پهلوی چه مقدار از امکانات رسانه ای غرب بهره گرفت و حتا از مسئولان وقت آمریکا در خواست کمک برای سقوط حکومت شاه را داشت.
7) آقای گنجی خودش خوب می داند در آمریکا یا اسراییل و یا هندوستان امکان مخالفت با حکومت و نقد برنامه های دولت وجود دارد اما از روزی که پروژه جنجالی هسته ای جمهوری اسلامی شروع شده هیچ کس «حق مخالفت» با این برنامه را نداشته است. برنامه هسته ای جمهوری اسلامی یک محور امنیتی و ایدئولوژیک پیدا کرده و عملا مطبوعات کشور از امکان «بحث آزاد» پیرامون این موضوع منع شده اند. چطور می شود برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را که با منافع ملی ایران هم تضاد دارد یک پروژه «ملی» معرفی کرد؟ آیا کارشناسان هسته ای ایرانی می توانند در روزنامه ها، مجلات و رادیو تلویزیون حکومتی از برنامه هسته ای انتقاد کنند؟ چرا گنجی و دوستان اصلاح طلب اش از جمهوری اسلامی نمی خواهند «پروتکل الحاقی» را بپذیرد؟
8) آقای گنجی به این پرسش پاسخ نمی دهد که در صورت دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی آیا جامعه جهانی و نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل می توانند مانند امروز باز هم نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کنند؟ آیا بمب هسته ای برای جمهوری اسلامی به ابزاری جهت «باج خواهی» و «اخاذی» بین المللی تبدیل نخواهد شد؟ در ضمن آقای گنجی اگر بناست ملت ایران مانند ملت اسراییل و آمریکا از بمب اتم برخوردار باشند چرا همزمان ملت ما نباید از دمکراسی و آزادی بیان مانند این کشورها برخوردار باشد؟ آیا گنجی نمی داند نتیجه سیاست های مماشات با آلمان نازی چه شد؟ آیا باید حتما جنگی بزرگ رخ دهد تا جمهوری اسلامی از بین برود؟
9) جمهوری اسلامی بارها ثابت کرده از مذاکرات «شفاف» و «با دستور جلسه» گریزان است. بنابراین در چنین شرایطی آقای گنجی چطور می تواند «ریشه اصلی» مشکلات را نادیده بگیرد؟ اگر در ایران یک حکومت دمکراتیک یا حداقل یک حکومتی که هنجارهای بین المللی را پذیرا باشد حاکم بود آیا جامعه جهانی این چنین با برنامه هسته ای ایران مخالفت می کرد؟ آیا سخنان غیرمسئولانه رهبر جمهوری اسلامی و احمدی نژاد مبنی بر «محو و نابودی» اسراییل خود یک عامل بحران زا در مورد پروژه هسته ای جمهوری اسلامی نیست؟
10) خلع سلاح هسته ای همه کشورهای جهان یک آرمان مطلوب و بسیار مفید است اما وظیفه روشنفکری که امروز و همین حالا با بحران یک حکومت دیکتاتوری و ایدئولوژیک مواجه است خلع سلاح هسته ای برای کل دنیا نیست. ما ابتدا باید برای مشکلات متعدد کشور خودمان راهکار ارائه کنیم و با تاسیس یک حکومت دمکراتیک و مسئول در ایران آنگاه برای جامعه جهانی هم پیشنهادات صلح طلبانه ارائه نماییم.
آقای گنجی، مشکل اصلی و «کانون مرکزی بحران» دیکتاتوری جمهوری اسلامی است و تا مادامی که این مشکل برطرف نشود و این رژیم در ایران بر سرکار باشد، بحران و تنش هم در روابط خارجی کشور برقرار خواهد بود و توصیه های روشنفکرمابانه شما از نیویورک هم حاصلی نخواهد داشت.
منبع:پژواک ایران