آقای بهنود! ما هم تاریخ میخوانیم
کوروش بزرگ
یکی از شگردهای اصلاح طلبان به ویژه در سالهای اخیر این است که به طور مکرر طرفداران انحلال جمهوری اسلامی را سرزنش می کنند و این طور وانمود می کنند که انحلال طلبان افرادی «سطحی» و «تندرو» هستند حال آن که اصلاح طلبان خود را افرادی«میانه رو»،«عمیق» و «عاقل» معرفی می کنند.
این موضوع به شکل «یک روش» مخرج مشترک اکثر اصلاح طلبان است،اصلاح طلبان همواره با «نگاهی از بالا» به جامعه و اپوزیسیون جمهوری اسلامی نگریسته اند و حتا زندگی در خارج از کشور نیز نتوانسته این نگاه سنگین و خود محور آنان را تغییر اساسی دهد.
یکی از افرادی که به طور مداوم از اصلاحات دفاع می کند و شرکت در انتخابات غیر آزاد و غیر موثر جمهوری اسلامی را «تنها» راه حل معرفی می کند مسعود بهنود است، بهنود سعی می کند با معتدل و میانه رو جا زدن خود تمام طرفداران سرنگونی جمهوری اسلامی را افرادی رادیکال جلوه دهد، جعل کاری بهنود تا آن جا پیش می رود که انحلال طلبان را با حسین شریعتمداری کیهان مقایسه می کند و نتیجه می گیرد که راه شیک اصلاحات آنهم از نوع حکومتی می تواند ما را به سر منزل مقصود برساند.
طرفداران بهنود منتقدان او را به کتاب خواندن دعوت می کنند گویا فقط اصلاح طلبان و آقای بهنود کتاب می خوانند و بقیه مردم و نخبگان مشغول تندروی هستند و از کتاب خواندن غافل هستند و چیزی از تاریخ هم نمی دانند.
بهنود اصلاح طلبی را با مماشات یکی گرفته است در حالی که اصلاح طلب واقعی کسی است که با شناخت ریشه های انحطاط و تباهی، برای از میان بردن آنها تلاش می کند.
بهنود خود را معتدل می داند اما نمی داند اعتدال و میانه روی فضیلت «شرایط عادی» و «حکومت قانون» است،اعتدال درهنگام یک حکومت مستبد و ایدئولوژیک تنها کمک به استمرار «شرایط دیکتاتوری» است.به نظر می رسد مفهوم اعتدال نزد آقای بهنود به نوعی«کنار آمدن» با استبداد باشد.
آقای بهنود در اظهار نظری شگفت آور دیگری کنش و پویش در جامعه را دلیل دیکتاتور نبودن جمهوری اسلامی می داند که نظری غریب در علوم سیاسی است.
تباهی و فساد آنچنان در تار و پود نظام جمهوری اسلامی ریشه دوانده است که هر کوشش برای اصلاح طلبی سطحی نیز به هیچ جا نمی رسد و استبداد حاکم نه تنها روش های سرکوب خود را تعدیل نمی کند بلکه با توسل به ارعاب روز به روز بیشتر جلو می آید،یکی از دلائل گستاخ تر شدن جمهوری اسلامی اصلاح طلبانی از جنس بهنود هستند که با یک حالت وادادگی و تسلیم طلبی مردم را مایوس و نخبگان سیاسی را به کنار آمدن با دیکتاتوری حاکم فرا می خوانند.
آقای بهنود ادعای تاریخ دانی می کند و از نسل جوان می خواهد تاریخ بخوانند اما ایشان هیچگاه مطرح نمی کنند از امیر کبیر و سپه سالار تا دکتر محمد مصدق ،تمام مصلحان اجتماعی و سیاسی بر تدوین یک ساختار حقوقی مبتنی بر رعایت حقوق ملت تاکید کرده اند،امیر کبیر خود به صراحت می گفت :«مجالم ندادند و الا خیال کنستیتوسیون داشتم»1 ، کنستیتوسیون همان قانون اساسى و حقوق عمومی است،مجد الملک نویسنده رساله مجدیه در زمان ناصر الدین شاه نیز مهمترین درمان دردهای کشور را تدوین قانون می دانست و معتقد بود سوء استفاده از شریعت یکی از عواملی است که راه را بر هر گونه اصلاحی می بندد،آقای بهنود به این پرسش هیچگاه پاسخ نمی دهند که چگونه می توان زیر یک قانون استبدادی و مبتنی بر فقه وبا وجود نهادی به اسم ولایت فقیه که رسما قیم مردم است به اصلاحات واقعی دست زد.
فرق اساسی نظام های دمکراسی با دیکتاتوری در این است که در دموکراسی «نهادهای اجرای قانون» بیش از «خود قانون» اهمیت دارند، آقای بهنود به منتقدان اصلاحات بفرمایند در جمهوری اسلامی چه ساز و کاری وجود دارد که بتوان از ولی فقیه حساب پس کشید و نهادهای تحت نظر او را به پاسخگویی و اجتناب از فساد و سرکوب وادار نمود.
اصلاح طلبان در یک جعل کاری دیگر هرگونه تلاش برای تغییرات ساختاری و تغییر سیستم سیاسی در ایران را مترادف با خشونت ورزی و بی خردی معرفی می کنند و با مقایسه نادرست انقلاب اسلامی هرگونه تحول خواهی را با انقلاب سال 57 مقایسه می کنند، این در حالی است که انقلاب سال 57 یک انقلاب ضد سکولار،مذهب گرا،چپ گرا و ضد غرب بود و هرگز گفتمان حاکم بر آن دمکراسی و حقوق بشر نبود، در حال حاضر به خاطر تجربه نا موفق و تلخ حکومت مذهبی برای کثیری از جامعه ارزش هایی مانند حقوق بشر،دموکراسی و جدایی مذهب از حکومت جزء خواست های بنیانی و اساسی به شمار می روند.
روش مبارزه با هدف مبارزه همسان نیست، قطعا روش مبارزه باید مسالت آمیز، مدنی و بدون خشونت باشد اما این موضوع هیچ تضادی با این مطلب ندارد که هدف مبارزه تغییرات ساختاری نباشد.آیا به نظر استاد بهنود «تحصن»،«اعتصاب عمومی»،«کم کاری»،«درخواست همه پرسی» خشونت ورزی و بی خردی است؟
آقای بهنود همواره بر شرکت در انتخابات تاکید می کنند در حالی انتخابات در جمهوری اسلامی نه تنها غیر آزاد است و تنها ذوب شدگان در ولایت فقیه در آن حق کاندید شدن دارد بلکه تاثیری بر ساخت اصلی قدرت هم نمی گذارد(نمونه تجربه شده آن دو دوره ریاست جمهوری خاتمی،مجلس ششم، شورای شهر و روستای اول) و در سال 88 نیز تقلب و به حساب نیامدن رای مردم آه از نهاد خود اصلاح طلبان درآورد، با این حال مرغ جناب بهنود یک پا دارد و تحول فکری با ایشان بیگانه است.
افراط خود کامگی حکومت و تفریط سست عنصری اصلاح طلبان هر دو به افزایش سرکوبگری حکومت انجامیده است.
اصلاح گرایان برجسته تاریخ معاصر مانند میرزا حسین خان سپهسالار، قائم مقام فراهانی ، امیر کبیر ، مستشار الدوله و یا مجد الملک همگی بر تدوین قوانین برای رهایی از استبداد تاکید داشتند و میراث فکری دکتر مصدق ایجاد حکومت قانون است، حال چگونه آقای بهنود درسی برخلاف تاریخ می دهد،آقای بهنود می خواهد بدون تغییرات اساسی و حقوقی جامعه به دمکراسی برسد و این درست برخلاف آن درسی است که از تاریخ می گیریم.
آنچه امروز نیاز جامعه ایران است حرکت به سمت نوسازی و نوزایی برای عبور از بحران و استبداد دینی است،استبداد دینی که نائینی از فقهای دوره مشروطه آن را از هر استبداد دیگری خطرناک تر می دانست و راه علاج از دست این نوع استبداد را از همه نوع استبداد سخت تر ارزیابی می کرد2.
روش مقاله نویسی آقای بهنود پراکنده گویی و بی نظم نویسی است،آقای بهنود باید بدانند درس مهم تاریخ این نیست که مدام زغال استبداد را باد بزنیم.
آقای بهنود در مصاحبه با برنامه پارازیت خطاب به جوانان فرمودند تاریخ را باید خواند و تاریخ از زمان اختراع گوگل به وجود نیامده است، گمان می کنم رساله ها و اصطلاحاتی چون «رساله مجدیه»،«یک کلمه»،«حیرت نامه»،«سفرنامه حاج سیاح به فرنگ»،«شیخ و شوخ»، «تاریخ بیداری ایرانیان»،«نظم میرزا تقی خانی»«قانون اساسی مشروطه»،«اندیشه ترقی و حکومت قانون» و پرسش های عباس میرزا از موسیو ژوبرِ فرانسوی3 همگی قبل از اختراع موتور جستجو گر گوگل مطرح و یا نوشته شده باشند.
بهنود هنگامی که می خواهد راجع به تحریم انتخابات سخن بگوید یادش می افتد در خارج از کشور است و اصلا آدم سیاسی نیست ولی وقتی می خواهد مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب کند انگار نه انگار خارج از کشور است و یک دفعه سیاسی هم می شود،این توصیف آیدین آغداشلو از بهنود به گمانم بخشی از شخصیت روزنامه نگاری او را نشان می دهد:«بهنود نثر مهمل و بی سر و تهی را برای خودش جعل کرده […] در دورهی من روزنامه نگاری مترادف بود با بیسوادی، کلیگویی، پرتگویی. نمونه زندهاش هم که تا امروز به کارش ادامه داده، دوست بسیار عزیز و نازنین من مسعود بهنود است. هر چه که در بارهی تاریخ نوشته، به عنوان یک روزنامهنگار، جای چون و چرا دارد. یک کتاب نوشت به نام "از سید ضیاء تا بختیار" در باره نخست وزیرهای ایران که هر کسی مقاله ای در بارهاش نوشت، پنجاه تا غلط از بهنود گرفت. همچنان در حال نوشتن است. احساساتی مینویسد، نثر زیبایی … داشت، حالا دیگر ندارد، بهنود عادت کرده بود و همچنان این عادت را دارد که بیمسئولیت و ول بنویسد، به این که فکر کند روزنامه یک روز میماند و اگر چیزی هم غلط بود اشکالی ندارد».
زیر نویس
1-طباطبایی،جواد.مکتب تبریز
2- استبداد را به سیاسی و دینی منقسم و هر دو را مرتبط به هم و حافظ یکدیگر و با هم تؤام دانستهاند و قلع این شجره خبیثه و تخلص از این رقیت خسیسه که وسیله آن فقط به التفات و تنبه ملت منحصر است- در قسم اول اسهل و در قسم دوم در غایت صعوبت و بالتبع موجب صعوبت علاج قسم اول هم خواهد بود.نائینی،محمد حسین. تنبیهالامة و تنزیهالملة فی لزوم المشروطیة الدولة المنتخبة لتقلیل الظلم علی أفراد الأمة و ترقیةالمجتمع
3-عباس میرزای قاجار پس از شکست در جنگهای ایران و روس یا در فرآیند این جنگها، در برخورد با ژوبر (فرستاده ناپلئون به ایران) به ژوبر میگوید: «علت قدرت شما و دلیل ضعف ما چیست؟ مگر آفتاب زودتر از ما بر شما میدرخشد؟» ضمن این صحبتها در آخر میگوید: «اجنبی! من چه کنم که ملت ایران را هوشیار کنم؟» البته در ترجمههای دیگر اینطور آمده: «چه کنم که بتوانم ملت ایران را جان تازهای دهم؟» این پرسش حدود 200 سال قبل از جانب عباسمیرزا مطرح شد.
منبع:پژواک ایران