میراث فکری دکتر مصدق
کوروش بزرگ
شاید جریان دکتر مصدق و محمدرضا شاه را بتوان یکی از کهنه ترین و جدی ترین مثال ها در این زمینه دانست، چرا که اکثر طرفداران دو سوی ماجرا کمتر به محسنات طرف مقابل توجه کرده است و بیشتر با یک حالت خصمانه و بغض آلود به نقد و بعضا توهین به یکدیگر پرداخته اند.
در ارزیابی شخصیت دکتر مصدق بسیاری از هواداران و پیروان، او را در همان چارچوب کهنه 28 مرداد و مساله نفت ارزیابی می کنند که این ارزیابی نه تنها «ناقص» است بلکه نوعی جفا در حق مصدق است، نباید یک شخصیت سیاسی که نقاط روشن بسیاری هم در کارنامه خود دارد تنها با دو ماه آخر فعالیت سیاسی اش ارزیابی کرد. بسیاری مصدق را برای قاب عکسش لازم دارند و قصد دارند تنها با سوء استفاده از نام و خاطره او مقاصد انحرافی خود را به پیش ببرند که نهضت آزادی و امثال ابراهیم یزدی جزء همین گروهند،اینان با بهره برداری از نام مصدق تنها در پی تثبیت قدرت جمهوری اسلامی برآمده اند و کاملا از آموزه های سیاسی او دور افتاده اند ولی زیر عکس مصدق با ارتجاعی ترین بخش روحانیت همکاری می کنند وهنوز به ولایت فقیه التزام دارند.
گروه دیگری هم مصدق را برای دشمنی با محمدرضا شاه لازم دارند و بدون توجه به حقایق تاریخی و پاره ای از خدمات پهلوی دوم یکسره بر طبل خائن بودن شاه می کوبند و می خواهند با چماق نمودن نام مصدق بغض های نهفته خود را التیام بخشند و با سوء استفاده از خوشنامی مصدق نقاط ضعف خود را بپوشانند.
گروه دیگری نیز مصدق برای انزوا طلبی و دشمن تراشی خود می خواهند(به ویژه توده ای ها که در زمان خود مصدق تحت تاثیر فراکسیون کیانوری علیه او مقاله ها و اعلامیه ها می نوشتند) و هنگامی که از رابطه عادی با جهان و آمریکا سخنی به میان می آید به صورت یک پروژه کاملا حساب شده جنازه سیاسی دکتر مصدق را بر سر دست می گیرند و به شکل ملال آوری 28 مرداد را یادآوری می کنند،گمان می کنم هر سه دسته مورد اشاره از انتقال میراث واقعی مصدق دور افتاده اند و با خود خواهی های سیاسی شان آب به آسیای جمهوری اسلامی
می ریزند.
شخصیت سیاسی دکتر مصدق ابعاد بسیار مهمتری از 28 مرداد و مساله نفت دارد ولی پیروان سیاسی او کمتر به این ابعاد اشاره کرده اند یا اگر هم اشاره کرده باشند باز هم زیر کوله بار 28 مرداد گم شده است.
آری دکتر مصدق با پادشاهی رضا شاه مخالف بود ولی به چه دلیل آیا او هم مانند پیروانش از پهلوی ها تنفر داشت ابدا این بخشهایی از نطق او در مجلس هنگام انقراض قاجاریه و تاسیس پهلوی است:« ولی ایشان(رضا خان) از وقتی زمام امور را به دست گرفته اند خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده اند که گمان نمی کنم بر کسی مستور باشد....» او در ادامه به درستی بر «مسئول نبودن» پادشاه در حکومت مشروطه تاکید می کند: «در مملکت مشروطه رئیس الوزرا مهم است نه پادشاه» که نشان دهنده اوج درک درست مصدق از نظام پادشاهی پارلمانی است.
مصدق طرفدار نظام مشروطه پادشاهی آن هم از نوع انگلستان بود حال آن که کثیری از پیروانش «تنها» شکل دموکراسی را جمهوری می دانند،اوبه درستی اعتقاد داشت:«ممالک مشروطه باید از مملکت اصلی تقلید کنند که انگلستان است1»،این فقره از سخنان مصدق انسان را به یاد شخصیتی مانند گاندی و ماندلا می اندازد که جهت برقراری یک دمکراسی پایدار در هند و افریقای جنوبی از نظام سیاسی انگلستان بسیار آموختند.
مصدق به درستی بر روی برگزاری انتخابات آزاد تاکید می کرد اما بسیاری از پیروان ظاهری اش به انتخابات غیر آزاد و فرمایشی جمهوری اسلامی تن دادند و حتی فردی مانند عزت الله سحابی در سال 84 مردم را به دادن رای به هاشمی رفسنجانی ترغیب می کرد.
مصدق باز هم به درستی می گفت:« خطر حکومت دیکتاتوری در درجه اول متوجه مقام سلطنت است2»، در حالی که مصدق تمام حیثیت سیاسی خود را برای جا انداختن «فرهنگ انتقاد» قمار کرد کثیری از عناصر جبهه ملی و یا نهضت آزادی هرگونه انتقاد به مصدق را یک گناه کبیره و شخص منتقد را «طرفدار استعمار و کنسرسیوم» و یا«شاه اللهی» معرفی می کنند، این بخشی از نامه دکتر مصدق به شهربانی کل کشور در 11 شهریور 1330 است:« شهربانی کل کشور در جراید آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته می شود هرچه نوشته باشند و
هرکه نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد تعرض و اعتراض قرار گیرد».
در حالی که مصدق از بت سازی خود بیزار بود کمتر دیده شده هوادارانش در هنگام نقد علمی او تاب بیاورند و از حملات لفظی به مخالفان و منتقدان پرهیز کرده باشند،مصدق در این باره چنین گفته:«اعلام می کنم که به لعنت و
نفرین خدا و رسول گرفتار شود هرکس بخواهد در حیات و مماتم به نام من بتی بسازد و مجسمه ای بریزد زیرا هنوز رضایت وجدان برایم حاصل نشده و تازه آنگاه که حاصل شود تازه نشانه انجام وظیفه است».
مصدق در مقطع سال 30 و در هنگامه نزاع با انگلستان مردم را از سر دادن شعار مرگ بر انگلیس برحذر می داشت که اثبات کننده این موضوع است که مصدق یک سیاستمدار ضد غرب و بدون اصول نبود بلکه خواهان تامین حقوق ملت ایران ، احترام متقابل و استقلال کشور بود،مصدق در مقابل مجلس خطاب به مردمی
در میدان بهارستان مرده باد انگلیس سر می دادند می گفت:«مردم ،مرده باد انگلیس نگویید.... دعا کنید خدا انگلیس را برای شناختن حق مردم ما هدایت کند».
برخلاف باور رایج شده مصدق یکسره از انگلیس انتقاد نمی کند او همزمان که از سیاستهای استعماری و مداخله جویانه انگلیس گلایه دارد به حمایت بریتانیا از آزادی خواهان در دوره مشروطه هم اشاره کرده است.
مصدق برخلاف تحلیل توده ای ها و برخی از عناصر جبهه ملی هرگز سودای برقراری جمهوری در سر نداشت و در یک اظهار نظر ستودنی می گوید:« دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم یا بخواهند مرا رئیس جمهور کنند و من قبول کنم».
مصدق برخلاف نهضت آزادی و برخی از اعضای جبهه ملی که نهایت همکاری را با خمینی نمودند و برای روی کار آمدن خمینی انواع و اقسام مشورت ها را به او دادند ، با مداخله روحانیون در امور مملکتی مخالف بود، کاشانی پس از سی تیر انتظار داشت در تعیین وزرای مصدق مورد مشورت قرار بگیرد ولی مصدق در
نامه ای او را از مداخله در امور حکومت منع کرد.
آری کودتا یا حادثه 28 مرداد واقعه ای تلخ در تاریخ معاصر ایران است که دولت و ملت ایران را از خدمات دکتر مصدق و همفکران او محروم ساخت البته هیچ کس به اندازه خود نظام پهلوی از برکناری مصدق ضرر نکرد.
اما حادثه تلخ تر این است که وارثان سیاسی او در پیچ و خم دعواهای جناحی و فرقه ای خود کماکان بر عمر استبداد مذهبی بیافزایند و دکتر مصدق را در صبح و بعد از ظهر روز 28 مرداد خلاصه کنند و یکسره ارزش های دوره پهلوی را هم نادیده بگیرند و هرگونه انتقاد به دکتر مصدق پیرامون ملی شدن صنعت نفت و یا انحلال مجلس را به «غرض و مرض» منتقدان نسبت دهند،جلوگیری از انتقاد به دکتر مصدق یا فاطمی یا عملکرد جبهه ملی با مشی سیاسی مصدق در تضاد کامل قرار دارد.
زیرنویس
1- از بیانات مصدق در 4 خرداد 1329
2- نطق در مجلس شورای ملی
کوروش/تهران
منبع:پژواک ایران