دیروز ( چهار شنبه.. پانزدهم ژانویه ی دوهزار و بیست) ، در کلیسای بزرگ شهر استکهلم مراسم یادبودی برای جانباختگان هواپیمای سرنگون شده در ایران، بر پا شد . پیش از آن ساعت پنج بعداز ظهر مراسمی از دوستان و رفقا در میدان شهر بود. پس از پایان تظاهرات،من به همراه سه تن از دوستان ازآن جا ،به طرف کلیسا حرکت کردیم. وقتی رسیدیم درهای سالن را به دلیل نبودن جا در سالنی با گنجایش هزار نفر ،بسته بودند وایرانیان بیشماری پشت در مانده بودند.هنوز دقایقی به ساعت آغاز برنامه مانده بود. جمعیتی بیشمار که گمان می کردند خانواده ی کشته شدگان مقیم استکهلم در این یادبود شرکت می کنند، با گل و شمع ،پشت در ایستاده بودند و بیتابی می کردند. چند تن از جوانان سرود ای ایران ، خواندند..و تعدادی پا به پا می کردند و غر می زدند ..ساعتی گذشت..هوا سرد و جوانان بی حوصله. چندتن با خیل پلیس ،حرف می زدند و از آنها می خواستند که بروند توی سالن و بایستند.اما آنها مامور اجرا بودند و خودشان دراین تصمیم گیری دخالتی نداشتند.دوستی که نمی خواست بیش از این در انتظار بماند نارضایتی خودش را با زبان کشور میزبان و با صدای بلند ابراز کرد و چون می دانست که نخست وزیر وهمراهانش در سالن هستند گفت این همدردی نیست ، ما را به عنوان رای دهندگان ، به انتخابات آینده ،فراخونده اند.دوستی از صدای معترض خواست که آهسته حرف بزند واطمینان داد که سالن پر است .همه به در بسته چشم دوخته بودند..گویا صدا به گوش بزرگان رسید وباموافقت روسای دولت ، بعد از پایان سخنرانی ها گروه اول از سالن بیرون آمدند و ناراضیان را به سالن راه دادند نیم
ساعتی موسیقی حزن آور پخش کردند. جوانانی که در سوید بزرگ شده اند همان دقایق اول ، بدون هیچ پرسشی قانون را رعایت کردند و برگشتند .بعضی از آنان ،امثال مرا مورد خطاب قراردادند و با مهربانی گفتند:بیخودی پشت درهای بسته نایستید. فقط سرما می خورید.من پیر که به خاطر کرم روزنامه نگاری رفته بودم پیش از پند جوانان سرما خورده بودم .با اینهمه ،با پای لنگ و نفس تنگ تا پایان ماندم.و دیدم که درها باز شد و ساعتی نگذشت که ما در سالن نشسته بودیم.چیز زیادی ندیدیم و نشنیدیم.فقط دختر شاه را دیدیم که با هر قدمی که برمی داشت لبخند می زد و به همه تعظیم می کرد.وزیران هم به دنبال او و نخست وزیر روان بودند.کسی کیف ما را نگشت .من هم چیز دندانگیری در کیفم نداشتم که بوق بزند! هیچکس پرچم نداشت..فقط از نوع پوشش مان حدس می زدیم که کجایی هستیم! امروز دوستی پرسید آیا درست است که دیشب کمونیست ها ، در بیرون سالن دعوا راه انداخته بودند؟. هرچه فکر کردم چیزی به خاطر نیاوردم.تنها اعتراض یکی دو نفرسبب ساز گشودن در شد.جز این اتفاقی نیفتاد..دروغ چرا.شاید آدمها فکر کردند آدمی که اعتراض می کند حتمن ریگی در کفش دارد!؟
مینااسدی-پنجشنبه پانزدهم ماه ژانویه ی سال دوهزار وبیست-استکهلم