ستاره روشن
مینا اسدی
خاکسترت ای ستاره ی روشن
فریاد گلوی ساکت من شد
آواز تو از فراسوی خانه
آوازه ی شهر و کوی و برزن شد
از این سوی خاکهای بارآور
تا آنسوی خاک تشنه ی خونین
فریاد زدی که زندگی این نیست
ناگاه جهان تیره شد رنگین
در یک شب سرد و تیره ی پائیز
بستند ترا به دار آوازت
جرم تو چه بود؟ عشق ورزیدن
کشتند ترا به جرم پروازت
خاکسترت ای ستاره ی روشن
رویاند گلی به باغ پندارم
چون گنگ به خواب رفته ای بودم
اینک، اما، هزار سال بیدارم
ای خاطره ی شگفت پوئیدن
دانه شدن و دوباره روئیدن
هرکس که ترا شنید، بینا شد
عاشق شد و بی درنگ زیبا شد
تو هستی و در منی و می مانی
من راز ترا به باد می گویم
من شعر ترا همیشه می خوانم
من راه ترا دوباره می پویم
خاکسترت ای ستاره ی روشن
فریاد گلوی ساکت من شد
آواز تو از فراسوی خانه
آوازه ی شهر و کوی و برزن شد
فریاد زدی که زندگی این نیست
ناگاه جهان تیره شد رنگین
از این سوی خاکهای بارآور
تا آن سوی خاک تشنه ی خونین
هرکس که ترا شنید بینا شد
عاشق شد و بی درنگ زیبا شد
منبع:پژواک ایران