کلمه ی اعتماد و سخت جانی ما
مینا اسدی
به چه کسی می توان اعتماد کردَ ؟ این چه دنیایی ست که ما دربدران برای خود دست و پا کرده ایم ؟ از جان هم چه می خواهیم؟.
مطلبی خواندم از ایرج مصداقی که این روزها در به خاک مالیدن چهره ی یکی از جنایکاران رژیم اسلامی در تکاپوست و دوندگی می کند. .خود شاکی خصوصی ست . دست به دامن هیچ کس دراز نکرده است . میخواهد خودش و وکیلش این مهم را که به چشم شما کم بهاست به پیش به برد. می خواهد جانش را برای کاری که می کند به وثیقه بگذارد... می خواهد نه ترسد و بی واهمه به دنبال آن حقیقتی باشد که نزد شما حقیقت نیست و حقیقت نزد خودش است ...
میخواهد به سبک و سیاق شما کار نکند ... می خواهد خودش ، فقط خودش به تنهایی بخشی از ریشه ی درختی را که میوه اش زهر آلود است از بن برکند . شما آزادید به هر راهی که می خواهید بروید. تشکیلات عریض و طویل داشته باشید . همه ی مردم ایران کشته و مرده ی شما باشند...
همهی قلمها و قدمها در اختیار شما باشد و همهی بزرگان جهان از شما به ترسند و یا شما را ستایش کنند. آدمی هم پیدا به شود که به نقد شما بنشیند... اصلن شما خداوند دو جهان باشید و او نخواهد از شما پیروی کند ، سهل است که علیه شما قلم بزند و نخواهد اربابی ... شاهی ... یا رهبری داشته باشد .
همراه شما بوده است؟ حالا دیگر نیست و تاوانش را با شکنجه و ده سال زندان پرداخته است . آیا امروز اجازه دارد که رفتارش و کردارش با شما خوانایی نداشته باشد.؟ اجازه دارد که یک شکنجه گر را در کشوری که میهن دوم اوست ، به دست قانون بسپارد و از درد خودش-فقط از درد خودش- شکایت کند؟ حق ابراز وجود دارد؟ حق دارد که شاکی خصوصی باشد و اگر اشتباه کرده باشد خودش بها به پردازد؟
چه کسی به شما حق داده است که در این قلعه ی تاریک سیاه که هیچکس دلخوش و شاد نیست با آدمها ، به صرف این که ایرانی هستند ،مثل اسیران جنگی رفتار کنید. چه کسی به شما حق داده است که سرپرست مردمی باشید که برای نفس کشیدن و زنده ماندن به تبعید و مهاجرت تن داده اند. . نه آنکه نمی دانم که ایرج چه می نویسد و چه قلم ارزنده ای دارد و چه اندازه کار می کند ، اما به هیچ صاحب قلمی رشوه نمی دهم ، همزمان نمی پذیرم که اکثریتی ، با نام خلق و مردم ، نویسنده ای را که به نفع آنان نمی نویسد، و مخالف سرسخت نظرآنهاست ،بیخ دیوار بگذارند ، او را جاسوس بنامند وبرای بی بها کردن ارزش کسانی که نوع دیگری می اندیشند ، حکایتی چنان ارزان و نا مفهوم بنویسند که در خور باور نباشد.
مینااسدی-دهم ماه دسامبر دو هزار و نوزده- استکهلم
منبع:پژواک ایران