یکی بیاید و قلمهای مرا بشکند
مینا اسدی
آهای
یکی بیاید
و قلمهای مرا بشکند
و سرم را بدهد به دست متخصصی
که مغزم را بشوید
از اینهمه دیده های حیرت آور،
مرا به برد زیر دوش آبگرم
و مثل من
که پرتقالها را با آب و صابون لیف میزنم
و کیسه میکشم
خوب لیف و کیسه کند
و مثل یک بچه ی حرف شنو در حوله ای به پیچد
روی تخت بیاندازد
پرده ها را بکشد
تا آسمان را نبینم
و با فریاد های گوش خراش
ناسزا بگویم به درختان بی نوایی
که بدون مجوز جوانه زده اند
به نشانه ی یک شهروند خوب جهان،
با چشمهای بسته وبالهای شکسته
گردخویش بگردم
گول و گم
پژمرده و ناخوش
و دلخوش باشم
به خوشایند در و دیوار،
تخمه ی آفتاب گردان بشکنم
به صبرو بردباری
تا پرنده ای پر زند از لوله ی آزمایشگاهی
و تکلیف مرا تعیین کند
آهای
یکی بیاید ومرا به برد!
مینا اسدی-شنبه - یازدهم آوریل سال دوهزار و بیست-استکهلم زیبا
منبع:پژواک ایران