پاسخ به نوشتهی یک دوست
مینا اسدی
مینا زرین عزیزم حرفهایت مرا به یاد روزهای اول انقلاب انداخت . آنروزهایی که یک بخش بنام انقلابی از تیرباران بدون محاکمهی سران رژیم شاه روی بام مدرسهی نمیدانم «رفاه» یا هر نام دیگر شادی میکردند و نازک دلان منتقد به این جنایت را طرفداران شاه مینامیدند و یا پندشان میدادند که شور انقلابی ست و صبر انقلابی را تبلیغ میکردند.
امروز بیش از چهل سال از آن روزها میگذرد. جنایت کاران اسلامی از اولین روز شور و شورش مردم همه را از دم تیغ گذراندند. و به هیج موجود زندهای امان ندادند. زندانها پر شد از کسانی که فقط دگر اندیش و کمونیست و سوسیالیست و محارب با خدا نبودند بل که مسلمان و شیعه بودند و همان امامان را داشتند و همان پیامبر را، اما رهبر دیگری میخواستند . مخالفان را با هر نظر و نام و نشانی بردند و شکنجه کردند و به دار آویختند و هنوز ما فکر میکنیم که دربارهی خودمان که در میدان مبارزه با رژیم هستیم باید «هیس هیس» کنیم تا این رژیم سرنگون شود . نه ، من اینگونه نمی اندیشم. چه کسی گفته است که من از باورهایم دور میشوم اگر حرف بزنم، نقد کنم و نظر داشته باشم و این یعنی نادیده گرفتن مبارزات خلقها یا در قفس ماندگان و اسیران و آوارگان؟
اگر ورود در حزب و دسته و سیاست ،بایست و نباید دارد من هرگز یک روز هم سیاسی نبوده ام . اینجا حکایت قهر و آشتی نیست . کسی قصد تفرقهاندازی ندارد. من حتا بچه هایم خواهر و برادر و فامیل ها را در این ابراز نظر در پرانتز نمیگذارم . سالهایی که برمن و ما گذشت مرگ لحظه به لحظه بود که زندگی نام داشت . ملاحظه ، احترام، سکوت در مورد دوستان و رفقا و عملکردشان در زندگی روزمره ،تا وقتی که در سازمان و حزب و دسته و راه ما باشند، و افشا و شایعه پراکنی و لگدمال کردن آنان وقتی که دیگر نخواهند، به هر دلیل-خستگی، ناتوانی، انتخاب راه دیگری برای زندگی، سرخوردگی وناامیدی-با ما نمانند. جاسوس رژیم نامیدنشان و نابود کردنشان کار من نیست. من مینویسم و چه بسا اشتباه میکنم . نوشتهی «اتفاقن با شما هستم» را روان و ساده براساس دادههایی که از دوستان خواندم ، نوشتم . نه کم نه زیاد. باید و نباید را کسی برای من که یک نفر هستم و دنبال مرید و مَرَده و هوادار و لایک و طرفدار نیستم تعیین نمی کند. سری دارم که روی تنم سنگینی میکند و تا نفس میکشم همان را که میبینم و میشنوم و حقیقت میپندارم میگویم و فریاد میزنم و در این وهم و گمان نیستم که جوانان زیبای مردم که سر بر دست در میدانهای میهنم فریاد مرگ بر دیکتاتور و زنده باد آزادی سر میدهند و جان میبازند، به خاطر اینست که کسی از دور دست حادثه آنها را رهبری کند و یا من ، شاعر خلق نامیده شوم.
مینااسدی-سه شنبه-هفدهم نوامبرسال دوهزار و بیست- استکهلم زیبا
منبع:پژواک ایران