دوهفته در قرنطینه
مینا اسدی
من چهار اتاق و پنج پنجره دارم. هر روز از یکی از دریچه ها به جهان دور و برم چشم می دوزم ،با لیوانی چای در کنار پنجره می ایستم و به خیابان خلوت نگاه می کنم .
مردمی نیستند که شتابان به سوی کار و زندگی بدوند..کوچه از صدای شاد کودکان کودکستانی خالی ست.نوجوانانی که تا دیروز از کنار خانه ام می گذشتند و به من سلام می گفتند درخانه های شان زندانی هستند. خانه ام دری دارد که هر لحظه که اراده کنم می توانم آنرا باز کنم و به جنگل روبرو بگریزم .
آب و نان وچای و شراب دارم و پشتم به یخچال پر و پیمانی گرم است که انباشته از میوه های خوشرنگ و غذاهای خوشمزه است.از ویروسی که مرا و مردم را خانه نشین کرد نفرت دارم و می خواهم که سر به تن کثیفش نباشد . اما من هنوز حق انتخاب دارم .تلفن و تلویزیون و همه ی دستگاههای ارتباطی رو به جهان در اختیار منست ...اگر چشمانم از اشک لبریز است و در ترس و وحشت روزگار می گذرانم به خاطر جوانان ...دختران و پسرانی ست که در زندانهای خوفناک رژیم اسلامی به سر می برند. و در این گیر و دار کسی به فکر شان نیست .
دلواپس جوانان ماه آبان هستم...دلواپس این عزیزان و همه ی زندانیانی هستم که در بند این جنایتکاران اسیرند و از هر دو سو می سوزند. نگران مادرانی هستم که از حال فرزندانشان بیخبرند و پریشان و سرگردان ، پشت در زندانها ایستاده اند. در جستجوی واکسن نجات بخش و پخش اخبار چند باره ی آن و ایجاد ترس و دلهره ، آنان را از یاد نبریم...پابرهنگان ...گرسنگان... و زندانیان را از یاد نبریم. ...به یاد آوریم ...به یاد آوریم...به یاد آوریم آن مردم سرگشته و آن میهن ویران را.*
مینااسدی..جمعه بیست و هفتم مارس دو هزار وبیست ...استکهلم
منبع:پژواک ایران