*این* ِیا *آن*
مینا اسدی
نفس در سینه ی جهان
حبس شد
در هفته ی مسابقه ی :این یا آن"
گرسنگان از پستوهای تاریک
بیرون آمدند
ژنده پوش وژولیده.
و به جمعیتی گیج که در صف بی انتهایی ایستاده بودند
پیوستند.
لبی به لبخندی گشوده نبود
همه عبوس و نگران
در انتظار فردایی که خوب می شد
-یعنی که باید خوب می شد-
آنها بودند که انتخاب می کردند
آنها بودند که می خواستند
و می توانستند
زن و مرد
کارگر و کارفرما
سیاه و سفید
روز درخشان سرنوشت ساز
روز به حساب آمدن
روزاحترام به هر آدمی که حق رای داشت .
هر چهار سال یکبار
و سال به سال
دریغ از پارسال
و دوباره
توهم... پریشانی
وحشت از روزهایی که می شمردند
و مردن
رویای روز مرگی شان بود
سرخورده از حضور
ناتوان از شورش
بردگانی در انتظار معجزه ی ظهور
مجسمه هایی که راه می رفتند
می دویدند
و آنگاه که می خندیدند
دهان های بی دندانشان
نشانه ی خیانت رهبرانشان بود
........آه از نهاد جهان برآمد.
"این" مسابقه را به" آن " باخت
زنان پیراهن هایشان را دریدند
و مردان
گره ی کراوات هایشان را گشودند
و دانش آموختگان خواب آلود
بازو به بازوی روشنفکران...نویسندگان و شاعران
از خانه هایشان بیرون زدند
و در میدان ها گرد هم آمدند
و شعار های سرخ دادند
همزمان با اعتراض آنان
"این و آن"
در خانه های امن
به سلامتی"سرمایه"
گیلاس هایشان را بالا می بردند.
مینا اسدی- چهار شنبه -نهم ماه نوامبر دوهزار و شانزده-استکهلم
منبع:پژواک ایران