«هما» و «صاحبان عزا»
مینا اسدی
مرگ هما بیش از آنکه فکر می کردم مرا دیوانه کرد. خواستم با یک خاطره ...یک عکس...یادش را گرامی دارم وخفقان به گیرم و ننویسم...در بسیاری از موارد سکوت کردم - نه برای سر سبزم - که زبان سرخ را بستم تا سودی نصیب کسی ،یا کسانی نه شود، و این کسان نتوانند از نوشته ی من استفاده کنند اما از خواندن اطلاعیه ی کانون نویسندگان در تبعید در باره ی هما ناطق، سرم کش آمد! و دود از کله ام بلند شد.
از بی خبری نویسندگان در تبعید حیران ماندم . خودم را سرگرم کردم که خفه شوم ...بمیرم و اینهمه را نادیده بگیرم . آنان که از گذشته ی این کانون خبر دارند ، می دانند که هما ناطق از بیش از بیست و پنج سال پیش این دفتر را وانهاد ،با رنج و درد ،و همکار گرامی کانون نبود. که: * مرگ این همکار خودرا تسلیت می گوییم*. وقتی دانستم که هما به پس از مرگش هم فکر کرد و خواست که او را به سوزانند و خاکسترش را در همان دهکده ای که زندگی می کرد به باد به سپارند و صاحب عزا نداشته باشد خوشحال شدم . هما از سرِ زمان ما یک سر و گردن بلندتر بود. به وقت ،نامه هایش را ، و خاطراتی را که از او دارم به چاپ می سپارم .
مینا اسدی-پنج ژانویه - دوهزار و شانزده-استکهلم-
منبع:پژواک ایران